جریان های اصول گرا و اصلاح طلب جریان های سیاسیی که هر کدام شان نیمی از مردم کشور را زیر عَلم خود داشته باشند نیستند. هر کدام این ها حداکثر دو سه میلیون نفر مردم را زیر چتر خود دارند و رای بالای مردم در انتخابات به کاندیدای این ها (چنان که بارها بیان داشته ام) به معنای حمایت حزبی و تشکیلاتی از این ها نمی باشد. آن چه موجب می شود مردم چنین کاری بکنند و چنین رأی بالایی به این ها بدهند:1- شعور سیاسی مذهبی بالای مردم (و لذا حضور در صحنه سیاسی)،2- عدم رضایت از کارکرد دولتی که سرکار است و 3- امید به کارکرد بهتر دولت بعدی نسبت به دولت قبلی؛ است.
مصطفی ظاهری – رجانیوز: سفره ایرانی کوچک شد. این تیتر و عنوان بسیاری از تحلیل های سایت ها و روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب و حامی دولت اعتدال در سال های 91 و 92 در خصوص عملکرد هشت ساله دولت نهم و دهم بوده است. پایان سومین سال حضور اعتدالیون و اصلاح طلبان و بر مسند قدرت در قوه اجرایی نزدیک است. 4 ماه هم از اجرای برجام گذشته است و الان زمان بسیار مناسبی برای بررسی عملکرد منتقدان قبلی است. منتقدانی که خود را منجی اقتصاد کشور معرفی کرده بودند و مدعی بودند می توانند با رویکرد تعاملی با دنیا، درهای اقتصاد را به سوی کشور باز کرده و رفاه را برای همه ایرانیان به ارمغان آورند. مقطع زمانی کنونی بهترین زمان برای ارزیابی عملکرد دولت دکتر روحانی است که وعده هایی همچون وعده اقتصادی 100 روزه را در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری را برای حل مشکلات اقتصادی به مردم عرضه می داشت.
رجانیوز در سلسله گزارشاتی به تشریح و ارزیابی عملکرد دولت تدبیر و امید می پردازد. دومین گزارش به عملکرد دولت در حوزه بودجه جاری و عمرانی می پردازد.
متوسط میزان تحقق بودجه عمرانی دولت نهم و دهم نسبت به آخرین بودجه عمرانی دولت اصلاحات در سال 83، 257 درصد رشد داشته است و از 7.2 هزار میلیارد تومان در سال 83 به متوسط تحقق 18.56 هزار میلیارد تومان رسیده است ولی با شروع دولت یازدهم، کشور شرایط معکوسی را در حوزه عمرانی خود طی کرده است و بطوریکه در اولین سال بودجه نویسی اعتدالیون، بودجه عمرانی 28 درصد نسبت به سال 92 کاهش یافت. شرایط در بودجه سال 94 مقداری نسبت به 93 بهبود یافت و 7 درصد بودجه عمرانی بیشتر شد ولی باز هم اختلاف 19 درصدی را نسبت به سال 92 شاهد بودیم. بودجه عمرانی سال 92 مبلغی بالغ بر 56 هزار میلیارد تومان بود که در سال 94 به 47.4 هزار میلیارد تومان کاهش یافت. بودجه عمرانی سال 95 نسبت به سال 94، افزایش 20 درصدی داشته ولی این افزایش فقط توانسته با اختلاف 1 درصد از بودجه 92 پیشی بگیرد و به 57 هزار میلیارد تومان برسد.
روند کاهش بودجه عمرانی در دولت یازدهم در حالی رخ داده است که بودجه جاری (ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻬﺎﻱ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺍﻱ) کشور سال به سال افزایش چشمگیری داشته است و هر سال دولت پول بیشتری برای گذران خود خرج کرده است. حقوق های چند ده میلیونی و پاداش های چند صد میلیونی به مدیران، انجام سفرهای تشریفاتی در حلقه های اول تا سوم، ریخت و پاش ها و ولخرجی های بی پایان وزارت خانه همچون برپایی همایش های تکراری و بی ضرورت چند صد میلیون تومانی، افزایش فساد اداری و ... موجب گردیده تا نام یکی از ولخرج ترین دولت ها بعد از انقلاب به دولت یازدهم اختصاص یابد.
میزان خرجی که دولت در سال چهارم خود در بودجه در نظر گرفته است نسبت به آخرین سال حضور دولت دهم، 234 درصد افزایش یافته است و از 88 هزار میلیارد عملکرد پرداخت های هزینه ای در سال 91 به 209 هزار میلیارد تومان در سال 95 رسیده است.
روحانی وقتی در سال 92 بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زد، مدعی بوده از دولت قبل خرابه ای به وی ارث رسیده است. افزایش عجیب هزینههای جاری دولت در 3 سال اخیر در حالی است که مسئولان بارها نسبت به کسری بودجه و خزانه خالی و افت فاحش درآمد نفتی ابراز گلایه کردهاند. کسی منکر وجود مشکلات متعدد اقتصادی در سال های پایانی دولت دهم نیست، (حال این مشکلات ناشی از تحریم باشد یا سوء مدیریت) ولی آنچه در این سه سال دیده شده این است که برای اصلاح ابرو، چشم ها را کور کرده اند. در حالی که کشور با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کند؛ بودجه عمرانی کشور را کاهش دادند و در عوض آن بر مخارج خود افزودند که نه تنها کار ناپسندیست بلکه ورشکستگی و سقوط اقتصادی کشور را با خود به همراه خواهد آورد. مانند کسی که در شرایط اقتصادی نامناسبی قرار گرفته و بجای صرفه جویی و گسترش فعالیت های درآمدزای خود؛ سرمایه های کاری خود را به پول نقد تبدیل می کند و با آن خانه و ماشین لوکس می خرد و اشرافانه زندگی می کند و پس از پایان یافتن سرمایه ها، به دریافت قرض و وام روی می آورد و هر روز بر زندگی اشرافی خود می افزاید. این روند مسلما بی پایان نخواهد بود، چرا که نتیجه آن از دست دادن تمام دارایی و غرق شدن در انبوه بدهی و در نهایت ورشکستگی و زندان خواهد بود. با ادامه روند تیم اقتصادی دولت تدبیر و امید در بودجه نویسی چیزی برای پروژههای عمرانی باقی نمیماند.
البته تمامی این افزایش بودجه جاری با کاهش بودجه عمرانی تامین نشده بلکه به گفته دکتر مسعود میرکاظمی وزیر نفت و وزیر بازرگانی سابق؛ متاسفانه دولت از طریق افزایش پایه پولی و نقدینگی که آن هم حاصل بدهی بانکها به بانک مرکزی است، تامین مالی مورد نیاز خود را انجام میدهد. همچنین یکی دیگر از راههای تامین مالی دولت افزایش خالص بدهی خارجی بانک مرکزی است. در این روش بانک مرکزی معادل ریالی پولهای بلوکه شده را به خزانه میریزد.
اکبر کمیجانی قائم مقام بانک مرکزی سوم خرداد امسال در خصوص بدهی دولت به بانک ها در انتهای سال 94 گفت:
بدهی بخش دولتی به سیستم بانکی در سال گذشته با 15.4 درصد رشد - نسبت به سال 93- به 120 هزار میلیارد تومان رسیده است.
این در حالیست که میزان بدهی دولت دهم به بانک ها معادل ٦١ هزار و ٦٥٥ میلیارد تومان بوده که تا پایان سال 94 رشد 194 درصد داشته است.
این اتفاقات در روند بودجه ای کشور در سه سال اخیر در حالیست که حسن روحانی در مناظرات انتخاباتی سال 1392 با مورد توجه قرار دادن مقوله افزایش هزینههای جاری دولت، گفته بود:
دولت در سالهای گذشته اموالی را که جزو ثروت ملی بود، میفروخت و برای بودجههای جاری خرج میکرد. در سال 91، 151 هزار و 396 میلیارد از سهام برای مخارج روزمره دولت بر بودجه جاری هزینه شد. دولت از سرمایههای ملی برای هزینههای جاری صرف میکند و حجم دولت نیز مرتباً افزایش پیدا میکند.
دیگر شاخص های اقتصادی در گزارشات بعدی مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
مصطفی ظاهری – رجانیوز: سفره ایرانی کوچک شد. این تیتر و عنوان بسیاری از تحلیل های سایت ها و روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب و حامی دولت اعتدال در سال های 91 و 92 در خصوص عملکرد هشت ساله دولت نهم و دهم بوده است. پایان سومین سال حضور اعتدالیون و اصلاح طلبان و بر مسند قدرت در قوه اجرایی نزدیک است. 4 ماه هم از اجرای برجام گذشته است و الان زمان بسیار مناسبی برای بررسی عملکرد منتقدان قبلی است. منتقدانی که خود را منجی اقتصاد کشور معرفی کرده بودند و مدعی بودند می توانند با رویکرد تعاملی با دنیا، درهای اقتصاد را به سوی کشور باز کرده و رفاه را برای همه ایرانیان به ارمغان آورند. مقطع زمانی کنونی بهترین زمان برای ارزیابی عملکرد دولت دکتر روحانی است که وعده هایی همچون وعده اقتصادی 100 روزه را در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری را برای حل مشکلات اقتصادی به مردم عرضه می داشت.
رجانیوز در سلسله گزارشاتی به تشریح و ارزیابی عملکرد دولت تدبیر و امید می پردازد. اولین گزارش به عملکرد دولت در بعضی از شاخص های اقتصادی می پردازد.
شاخص های اقتصادی در دولت یازدهم گواهی بر کوچکتر شدن اقتصاد ایران و سفره ایرانی می دهد. میانگین رشد اقتصادی سه 1.835 بوده است.
این آمار در حالیست که سه سال پایانی دولت دهم مصادف بود با اوج تحریم ها علیه کشورمان و با مزید بر علت شدن رکود جهانی، شرایط سختی برای مدیران اقتصادی کشور بوجود آمده بود، لیکن با توجه به ادعای روحانی مبنی بر متوقف شدن تحریم ها علیه ایران در سه ماه نخست شروع فعالیت دولت یازدهم با امضای توافق ژنو، کشور نه تنها تحریک اقتصادی مناسبی را در سه سال گذشته از خود نشان نداد بلکه آمار نا امید کننده 0.9 درصدی در سال 94 را از خود نشان داد. رشد ناامید کننده اقتصادی در سال 94 موج بیکاری را نیز با خود به همراه آورد.
با نگاهی به شاخص نرخ بیکاری در بهار سال 1394، درمییابیم که با توجه به آمارهای رسمی، نرخ بیکاری کل کشور در این فصل، 108 درصد است. اما با نگاهی جزئیتر به این شاخص درمییابیم که نرخ بیکاری جمعیت 15 تا 29 ساله (که مهمترین گروه جمعیتی محسوب میشوند)، 22.4 درصد است که این مسئله، وجود بیکاری زیاد در این طبقه جمعیتی را نشان میدهد. در بهار سال 1393، نرخ بیکاری این گروه جمعیتی، 22.2 درصد بوده است که در بهار سال 1394، این نرخ افزایشیافته است.
شاخص منفی آماری نرخ تغییرات تشکیل سرمایه ثابت کل ناخالص را نیز در بر می گیرد. اگر بخواهیم تغییرات تشکیل سرمایه ثابت کل ناخالص را برای کسانی که با این مفهوم آشنا نیستند تعریف کنیم مطابق تعریفی که مرکز آمار ایران کرده است باید گفت؛ در سیستم حساب های ملی تشکیل سرمایه ناخالص همان مفهوم سرمایه گذاری در کالاهای سرمایه ای است که اقتصاددانان بکار می برند. سرمایه گذاری در کالاهای سرمایه ای فقط کالاهای سرمایه ای تولید شده را در برمیگیرد که شامل ماشین آلات، ساختمان، جاده، نسخه اصلی آثار هنری و غیره است. زمین و سایر دارائی هائی که مجدا“ تولید نمی شوند در تشکیل سرمایه بحساب آورده نمی شوند و فقط میزان اضافه شده به این دارائی ها نظیر تسطیح اراضی، حصارکشی دور زمین و غیره تشکیل سرمایه ناخالص محسوب می شود. تشکیل سرمایه ناخالص میزان اضافه شده به موجودی سرمایه ساختمان ها، تجهیزات و موجودی انبار یا بعبارت دیگر میزان اضافه شده به ظرفیت تولید کالاها را اندازه گیری می کند.
تشکیل سرمایه ثابت ناخالص هم همچنان نمایانگر وضعیت نامطلوب این شاخص است؛ بهطوری که برای این شاخص رشد منفی 15.6درصد در سال 94 به ثبت رسیده است. اوضاع نه تنها خوب نشده است که بدتر از قبل شده و مسیر سراشیبی را در پیش گرفته است.
جدول زیر مقایسه نرخ تغییرات تشکیل سرمایه ثابت کل ناخالص دولت یازدهم با دو دولت قبل می باشد.
بررسی نوع توزیع این بودجه های جاری در دولت روحانی هم میتواند در نوع خود جالب باشد. طبق گزارش بانک مرکزی در سه سال حضور حسن روحانی در راس قوه مجریه ضریب جینی تا 0.399 افزایش پیدا کرده است.
افزایش ضریب جینی به رقم ۳۹۹/ ۰ در سال ۹۳ بالاترین رکورد شکاف طبقاتی در سالهای اخیر محسوب میشود و میانگین ضریب جینی در دولت دهم ۳۸۳/ ۰ بود که در 3 سال اخیر و با روی کار آمدن دولت روحانی به ۳۹۷/ ۰ افزایش یافته است.
عدم توجه به هشدارهای کارشناسان اقتصادی موج بزرگ نقدینگی را در دولت یازدهم به ارمغان آورد بطوریکه در سه سال اخیر حجم نقدینگی کل کشور 2.21 برابر افزایش یافت و 460 هزار میلیارد تومان نقدینگی کشور در سال 91 به 1017 هزار میلیارد تومان ارتقاء یافت تا حجم پول های سرگردان در دولت یازدهم نوید سونامی جدید اقتصادی را به کشور دهد. سونامی ای که یکبار کشور را در سال 91 در نوردید.
ارقام به میلیارد تومان می باشد
این تنها بررسی و ارزیابی بخشی از عملکرد دولت روحانی است. در گزارشات آینده دیگر شاخص های اقتصادی دولت یازدهم مورد بررسی قرار می گیرد.
4-در مورد مطلبی که در مورد بیت العدل فرمودید من اگر متن کاملشو پیدا کنم براتون می فرستم که شما هم مطالعه بفرمایید دقیقا اسم اقارب به کار برده شده.
4- من که متن کامل آن سوال و جواب را گذاشتم و گفتم که کلمه "اقارب" آمده و نوشتم که منظور از آن محارم است و دلایلم را آوردم!! یکبار دیگر متنش را می گذارم: "در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید. بیت العدل اعظم همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب مقتضی نمی داند بنابر این در حال حاضر تصمیمگیری در این مورد به عهده خود نفوس مومنه محول شده است."
(کتاب انوار هدایت، صفحه ۴۸۷، حکم ۱۲۸۹ )
پس الان شما دنبال چه هستید و چه چیزی را می خواهید نقد کنید؟! پاسخ بنده را با دقت خواندید؟!
5- با توجه به تعالیم حضرت بهاالله که برای ایجاد صلح و وحدت که لازمه با تمام اهل عالم بدون در نظر گرفتن نژاد مذهب و غیره معاشرت کنیم و اینکه در دین بهایی ازدواج با تمام ادیان مجازه بنابراین ممکنه در اینده این حکم در مورد اقارب همانطور که گفته شده به دورتر تغییر کنه که چه به دلایل پزشکی علمی و عقلی دیگه قابل پذیرش نباشه .
5- متوجه منظورتان از این قسمت نشدم! لطفا واضحتر بنویسید. منظور شما از اقارب دقیقا چه کسانی هستند و منظورتان تغییر احتمالی کدام حکم در آینده هست؟
6- یه مقاله از جناب دکتر علیمراد داوودی که از دانشمندان بهایی و استاد دانشگاه فلسفه که سال ۵۷ همراه ۸تن دیگه ربوده شد و اثری از انها در دسترس نیست مقاله ای مفصل درباره موضوع نوشته پیدا کردم در اختیارتان می ذارم.
6- ان شاء الله خدا هر مظلومی را نجات دهد. باشد این مقاله را می خوانم.
7-در مورد این مورد که فرمودید در مکاتیب جلد ۶صفحه ۱۵۹همچنین مطلبی امده این هم خلاف واقع است من راستش تعجب کردم چون مکاتیب حضرت عبدالبها که دارای جلدهای زیادی هست و در مورد مجموع الواحی است که اکثر ان در خطاب و تشویق بهاییان نوشته شده و بعدا جمع اوری شده و در مورد احکام نیست برای اینکه مطمعن بشم رفتم و نگاه کردم و اون جلد هم براتون می فرستم که خودتون ملاحظه بفرمایید.
7- شاید پاورقی در مقاله ای که از آن گرفتم اشتباه بوده اما به هر حال مطلبی که نقل کردم عین سخن حضرت عبد البهاء است و در این آدرس موجود است: کتاب مائده آسمانی٬ جلد دوّم ٬ باب سی و ششم٬ صفحه ٤٢ و متنش این است: "در باره اینکه عدم ذکر در الواح مبارک نفس جواز است: از کلک اطهر مرکز پیمان در لوح فائزه نازل قوله الاحلی:.....سؤالی که نموده بودید عدم ذکر در الواح الهی نفس جواز است زیرا منهی از نصوص استنباط می شود." در این صفحه از سایت بهائیان هم می توانید عبارت فوق را با آدرسش ببینید:
http://www.newnegah.org/articles/612
8- ولی همانطور که اشاره کردید و حضرت بهاالله چه در کتاب اقدس و چه متممات کتاب اقدس اشاره می کنند امور غیر منصوصه راجع به بیت العدل اعظم که می تونند وضع کنند و ...که این پیام هم خطاب به یکی از بهاییان شده بود که حکم ازدواج درباره مقارب چگونه است که ایشان فرمودند در آینده معلوم میشه
8- بله دقیقا و من هم با استدلال نشان دادم که سوال از ازدواج با محارم بوده و جواب هم گفته که فعلا تصمیم بر عهده خود بهائیان است! خواستند انجام دهند نخواستند نه!
-9 وصلت با جنس بعید: در دیانت بهائی ازدواج هر چه دورتر و نَسَب و خویشی کم تر باشد، پسندیده تر است. این موضوع نه تنها از لحاظ صحت و سلامت نسل بعدی بلکه برای ایجاد دوستی و محبّت بین اقوام، طوایف و نژادهای گوناگون بشری لازم می باشد. زیرا ازدواج، نه تنها نزدیکی دو نفر بلکه اتحاد خانواده ها، خویشان و طوایف آنها نیز می باشد.
" در اِقتران هر چه دورتر، موافق تر. زیرا بُعد نسب و خویشی، بین زوج و زوجه مدار صحّت بنیه بشر و اسباب الفت بین نوع انسانی است."
9- بنده هم این جملات را آوردم و تحلیل کردم که منظور از اقارب در آن دو عبارت نقل شده از جناب عبد البهاء محارم هستند و نه چیز دیگر. شما استدلال را ببینید و نقد کنید نه اینکه همان جملات را برای بنده تکرار بفرمایید.
10- حرمت ازدواج با محارم و خویشان مانند ادیان گذشته است افزون بر آن، ازدواج با همسر پدر (زن پدر) نیز حرام شده است.
10- کجا بهائیت این را گفته است؟! آدرس بدهید. ضمنا مگر بهائیت دین مستقلی نیست. پس حرمت این کار در ادیان گذشته چه ربطی به بهائیت دارد بلکه بهائیت باید صریحا حرام های خودش را مشخص کند و گرنه همانطور که حضرت عبد البهاء گفت چیزی که نصی درباره اش نباشد جایز است.
"11- قَدْ حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ اَزواجُ آباکُمْ" (4 (مضمون: به تحقیقْ حرام شده است بر شما ازدواج با زن پدرهایتان) حضرت عبدالبهاء در تبیین این آیه می فرمایند: "در خصوص حرمت نکاح پسر به زوجات پدر مرقوم نموده بودید، صراحت این حکم دلیل بر اباحت (جائز کردن، حلال نمودن) دیگران نه، مثلاً در قرآن می فرمایند: حُرّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیّةُ وَ الدّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ. این دلیل بر آن نیست که خَمر (شراب) حرام نه."
11- این را هم که جواب دادم و گفتم از این کلام جناب عبد البهاء تصریح به حرمت برداشت نمی شود بلکه صرفا می گوید حرام شدن زن پدر دلالت نمی کند بر حلال شدن دیگران. اما نمی گوید که آیا دلیل دیگری بر حرام شدن دیگر محارم هست یا نه؟ ـ دقت کنید ـ مثال: شما به من می گویی: گوشت خوک حرام است. من می گویم: پس یعنی بقیه گوشتها حلال است؟! شما می گویی: این سخن من (حرمت گوشت خوک) دلیل نمی شود بر اینکه بقیه گوشتها حلال باشد. بلکه باید ببینی دلیل دیگری بر حرمت بقیه گوشتها هست یا نیست. حالا این مثال را تطبیق می دهیم بر مورد بحث: حضرت بهاء می گوید: زن پدر حرام است. کسی می گوید: پس یعنی بقیه محارم حلال است؟! حضرت عبد البهاء گوید: از این سخن کتاب اقدس برداشت نمی شود که بقیه محارم حلال است. بلکه باید ببینی دلیل دیگری هست بر حرمت یا نه. و چون خود ایشان و نه پدر ایشان دلیل دیگری بر حرمت ازدواج با سایر محارم نیاورده اند و بلکه ارجاع به بیت العدل داده اند و بیت العدل هم بر عهده خود بهائیان گذاشته است. پس هر بهائی که چنین کند خلاف آئین بهائیت عمل نکرده است.
12- شأن نزول این آیه به رسمی بر می گردد که پیش از ظهور امر بهائی رواج داشته و حضرت بهاءالله با این حکم، رسم مذکور را نسخ فرموده اند.
12- این رسم را 13 قرن قبل از ایشان، خداوند و صاحب آخرین دین آسمانی در کتاب همیشه جاویدش قرآن حرام اعلام فرموده بود!!!: «وَ لَا تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ ءَابَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتًا وَ سَاءَ سَبِیلا» نساء /22
«و با زنانى که پدرانتان با آنان ازدواج کردهاند ازدواج نکنید، مگر آنچه [پیش از اعلام این حکم] انجام گرفته باشد. یقیناً این عمل، عملى بسیار زشت و منفور و بد راهى است.»
13- در مورد سایر اقارب نیز بیت العدل اعظم تصمیم گیرنده می باشد: " ولی اقتران با اقاربِ غیر منصوصه راجع به بیت العدل که به قواعد مدنیّت و مقتضای طب و حکمت و استعداد طبیعت بشریّه قرار دهند... باری آنچه بیت العدل در این خصوص قرار دهند همان حکم قاطع و صارم الهی است. هیچ کس تجاوز نتواند." (6)
13- ما هم که گفتیم بیت العدل در این باره (ازدواج با محارم) تصمیم را بر عهده خود بهائیان گذاشته است.!
14- حُرمت صیغه و ازدواج موقّت: در دیانت بهائی ازدواج موقّت حرام است.
14- این ربطی به بحث ندارد و البته در دین آسمانی خاتم پیامبران ازدواج موقت حلال است.
15- تهمت ازدواج با محارم غیر از زن پدر
برخی معتقدند چون در کتاب اقدس، تنها ازدواج با محارم حرام ذکر شده، بنابراین ازدواج با بقیه محارم حلال است.
حضرت باب درباره ازدواج با محارم می فرمایند: «ان الله قد حلل علی المؤمنین من المؤمنات غیر ذوی قرابتهم الام و البنت و الاخت و العمة و ما قد جعل الله بمثلها و بنات الاخ و بنات الاخت… و ان ذلک حکم فی کتاب الله علی کلمة الفرقان و قد کان الحکم فی ام الکتاب مقضیا»[i] یعنی ازدواج را خداوند حلال فرموده مگر با محارم: با مادر، دختر، عمه، و نظیر آن ، و دختر برادر، و دخترخواهر… و این حکم کتاب خداست در قرآن که در این ام الکتاب عمل به آن مؤکد شده است. بسیاری از بیانات حضرت باب، مورد قبول حضرت بهاءالله قرار گرفته اند.
15- اولا اینکه باب در این مورد چه گفته چه ربطی به بهائیت دارد؟! مگر بهائیت کپی برداری از آئین دیگری است؟! مگر بهائیت آیینی غیر از بابیت و مستقل از آن نیست چنانچه جناب «فاران دوستی» در مناظراتش با بهائی پژوهان صریحا گفته است: "ادیان بابی و بهایی ادیانی کاملاً مستقل از هم و از اسلام می باشند هیچ فرد بهایی خود را بابی یا مسلمان معرفی نمی کند پیامبر دیانت بهایی حضرت بهاءالله و کتاب آسمانی اش اقدس نام دارد"؟! بله اگر حضرت بهاء صریحا در این موضوع (نکاح محارم) گفته بود نظر من همان نظر باب است ادعای شما درست بود اما می بینیم که چنین تصریحی وجود ندارد و بلکه دیانت بهائی در مورد موضوع ازدواج با اقارب (یا "ذوی قرابت" به فرموده ی باب) حتی سکوت نیز نکرده است و آنرا به بیت العدل و بیت العدل نیز آنرا به نفوس بهائی وانهاده است.
16- حضرت بهاء الله می فرمایند: «قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم انّا نستحیی ان نذکر حکم الغلمان اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان و لا ترتکبوا ما نهیتم عنه فی اللّوح و لا تکونوا فی هیمآء الشّهوات من الهآئمین»[ii] یعنی حرام است بر شما زنهای پدرهای شما (یعنی نامادری). ما شرمسار هستیم و حیا می کنیم از اینکه نام ببریم از مسئله حرمت آمیزش با غلمان. از خدا بترسید ای مردم عالم، اموری را مرتکب نشوید که خدا آنها را نهی کرده است در لوح و نباشید در بیابان بی سر و ته شهوات حیوانی از نفوس سرگشته و سرگردان.
بعضی از نفوس اشکال می گیرند که در این آیه جمال مبارک فقط فرموده است: «حرّم علیکم ازواج ابآئکم»، و این دلیل است بر اینکه سایر طبقات منتسبین، همه حلال است. در این خصوص حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امراللّه بیان فرمودهاند که هر چند در کتاب مستطاب اقدس منحصراً حرمت نکاح پسر با زوجات پدر ذکر شده ولی این دلیل بر آن نیست که ازدواج با سایر محارم جایز باشد .
16- ما هم این را نقل کردیم و گفتیم از این کلام حضرت عبد البهاء تصریحی به حرمت نکاح محارم برداشت نمی شود بلکه تنها می گوید: ذکر تنها زن پدر در آیه کتاب اقدس دلیل بر حلال بودن بقیه نمی شود. ـ دقت کنید ـ
17- در این آیه مبارکه حرمت ازدواج پسر با زن پدرش تصریح شده است . همین حرمت درمورد ازدواج دختر با شوهر مادرش نیز مجری است. احکامی را که جمال مبارک درباره روابط بین زن و مرد نازل فرمودهاند، با در نظر گرفتن تفاوتهای لازمه جزئیّه بالسّویّه در مورد هر دو اجرا می گردد مگر در مواردی که این امر غیر ممکن باشد. مسئلهء ازواج آباء هم همینطور است .جمال مبارک در اینجا مخصوصاً برای اینکه این مطلب را بطور قطع نهی کنند، در ضمن آیهای مستقل این بیان را می فرمایند. در دوران جاهلیّت قبل از رسول اللّه، این عمل در میان اعراب متداول بود که هر مردی دارای تعداد زیادی زن بود و وقتی می مرد اولاد او آن زنهائی را که مال پدرشان بود و مادر آنها محسوب نمی شد، اختصاص بخود می دادند و با آنها همان معاملاتی را می کردند که با زنهای دیگر می کردند. این عادت جاهلیّت بود. در قرآن مجید در ضمن یک آیه می فرمایند: « وَلاَ تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاء»[iii]یعنی شما نباید ازدواج کنید با زنهائی که پدرهای شما با آنها آمیزش کردهاند. در نفس این آیه هم، ذکر سایر طبقات و محرّمات نیست، ولی در آیه بعدی می فرمایند که حرام است بر شما خواهر و مادر و فلان و بهمان. در این ظهور مبارک هم در سایر الواح و آیات صریح است که با نفوسی که انتساب نزدیک دارند، مثل مادر و خواهر و عمّه و خاله و فلان و بهمان، البتّه این عمل نا شایسته و حرام است.[iv]
17- ما که در هیچیک از الواح و آیات تصریحی به حرمت ازدواج با خواهر و مادر و فلان و بهمان ندیدیم! خود بهائیان هم ندیدند و گرنه این همه بحث و قلمفرسایی لازم نبود یک کلام می گفتند: بفرمایید این هم آیه کتاب ما یا تصریح پیامبر ما درفلان کتابش که می گوید ازدواج با مادر و ...حرام است! اما کجاست این آیه و تصریح؟! اگر بود که به بیت العدل ارجاع نمی دادند! و بیت العدل هم که اختیار را به خود بهائیان واگذاشت!!!
18- حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوحی می فرمایند قوله العزیز: «در خصوص حرمت نکاح پسر بزوجات پدر مرقوم نموده بودید. صراحت این حکم دلیل بر اباحت دیگران نه. مثلاً در قرآن می فرمایند «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیر..»[v] (حرام است بر شما مردار و گوشت خوک…) این دلیل بر آن نیست که خمر حرام نه.»[vi]. در قرآن مجید نیز در سوره نساء آیه ٢٢ فقط ذکر حرمت ازدواج آباء بتنهائی نازل و حرمت سایر طبقات از قبیل مادر و خواهر و عمّه و خاله و …. در آیه دیگر نازل شده. و همچنین در تورات تثنیه فصل ٢٢/٣٠ حرمت ازدواج ازواج آباء وَحْدَهْ مذکور و حرمت دیگران در مقامات دیگر وارد. و از این رو نمی توان بواسطه ذکر حرمت ازواج آباء در آیه بخصوص، حکم به حلّیّت سایر طبقات کرد زیرا حرمت آنان در مقامات دیگر وارد و کذلک در این حکم کتاب مستطاب اقدس که حرمت ازواج آباء در بند ١٠٧ بتنهائی مذکور دلیل بر حلّیّت سایر طبقات نیست. و همچنین در رساله بولس رسول به قرنتیان فصل5/1 به بعد که در خصوص ازدواج یک نفر با زن پدر خود تشنیع شدید میکند دلیل بر حلّیّت سایر طبقات نیست خصوصاً که در امر مبارک تأکید فرمودند که با جنس بعید وصلت شود. با این همه مجال اعتراض برای نفوس جدل پیشه باقی نبوده و نیست.
18- این را بارها جواب دادم که بله ذکر حرمت تنها زن پدر دلیل بر حلیت بقیه نیست اما کجاست آن تصریح و نصی که بگوید بقیه حرام هستند؟!
19- جمال اقدس ابهی در کتاب اقدس صفحه 194 می فرمایند که «تشریع احکام مربوط به حلّیّت و حرمت نکاح اقارب راجع به بیت العدل اعظم است.
19- این هم تایید حرف ما که پس به بیت العدل ارجاع دادند و آنجا هم گفتند تصمیم بر عهده خودتان است!
20- و حضرت عبدالبهاء می فرمایند : «در اقتران هر چه دورتر موافقتر، زیرا بعد نسبت و خویشی بین زوج و زوجه مدار صحّت بنیه بشر و اسباب الفت بین نوع انسانی است.»[ix]
20- این هم تاییدی دیگر بر ادعای ما! چون می گوید بهتر است اقرب نباشد نمی گوید حرام است که اقرب باشد! و گفتیم که منظور از اقرب محارم هستند.
21- تذکر این نکته مهم است که حرمت ازدواج با اقارب و محارم جزء حقایق ادیان است و همیشه هم ممنوع بوده است. به حکم هر دینی با محارم نباید ازدواج کرد؛ اما حد محرمیت چیست؟
21- اول اینکه گفتیم اینکه در همه ادیان حرام است ربطی به بهائیت ندارد بهائیت خود را دین مستقلی می داند پس باید احکامش را خودش بیان کند یا صریحا بگوید فلان احکام از فلان دینها را قبول دارم! ضمنا شما بگویید در بهائیت حد محرمیت چیست؟
22- در زمان حضرت ابراهیم برادر می توانست با خواهر ازدواج کند چنانکه حضرت ابراهیم با خواهرش ساره (سارا) ازدواج کرد.
22- این تهمتی آشکار است به حضرت ابراهیم. و ضمنا نقض ادعاهای شما در اول سخن که گفتید این کار زشت است و امکان نداشت پدر بزرگ من بهایی می شد اگر چنین حکمی در بهائیت بود. اما حالا این بهایی نویسنده مقاله چنین کار زشتی را به حضرت ابراهیم پیامبر راستین الهی نسبت می دهد؟! جالب است من و شما و پدر بزرگ شما درکمان از زشتی این کار از پیامبر خدا بالاتر است!!! یا اینکه این کار در آن زمان زیبا بوده و الان زشت شده است؟؟!! یا اینکه خواهر در آن زمان جزء محارم حساب نمی شده است و بعدها محرم شده است؟؟؟!!!
23- در دین یهود، این نوع ازدواج حرام است، ولی عمو می تواند با دختر برادرش ازدواج کند.
23- اگر به تورات نازل شده بر موسی دسترسی دارید بفرمایید در کجای آن هست؟! ضمن اینکه اگر بهائیان ادعا می کنند این کار ذاتا زشت و شنیع است پس چرا به دین یهود نسبت می دهند؟! مگر می شود چیز شنیعی در دینی الهی جایز باشد؟! و اگر می گویند نه این کار ذاتا زشت نیست و بستگی به شرایط زمان و مکان دارد پس چرا اینهمه بالا و پایین می روند که این مساله را در دین خود انکار کنند؟! بگویند بستگی به شرایط دارد! چنانچه بیت العدل هم بر عهده خودشان گذاشت.
14- در دیانت اسلام این نوع ازدواج نیز حرام است ولی دختر عمو و پسر عمو می توانند با هم ازدواج کنند.
14- دخترعمو و پسر عمو محرم نیستند پس می توانند ازدواج کنند.
15- در دیانت بهایی نیز مانند دین اسلام، ازدواج با مادر و خواهر و عمّه و خاله و … حرام است.
15- گفتیم که نه تنها هیچ تصریحی به حرمت این کار در بهائیت نیست بلکه حکم آن را به بیت العدل واگذاشته اند و آنجا هم اختیار را به خود بهائیان داده است!
16- و توجه به این نکته که تا کنون حتی یک مورد ازدواج با محارم در دین بهایی صورت نگرفته، این مسئله را اثبات می نماید.
16- گفتیم که عدم عمل بهائیان هیچ دلالتی بر نبود این حکم در بهائیت ندارد. ما اینجا بر روی خود بهائیت بحث می کنیم و نه رفتار بهائیان. مهم این است که اثبات شد در آئین بهائیت اختیار این کار به خود بهائیان واگذار شده است. ضمن اینکه ما علم غیب نداریم که بگوییم هیچ بهایی چنین نکرده و نمی کند و نخواهد کرد! حداقل اینکه شاید در آینده بهائیانی باهوش و بسیار معتقد با توجه به حکم صریح بیت العدل مبنی بر مختار بودن در این کار، قید عرفیات و سنتهای آباء و اجدادی را بزنند و از این اختیارِ داده شده توسط بیت العدل استفاده کنند!
17- بنابر این ازدواج با محارم همیشه حرام بوده ولی حد محرمیت در هر دین ممکن است تغییر یابد.
17- اثبات شد که در بهائیت تصریح به حرمت نکاح با محارم وجود ندارد. بلکه بیت العدل صریحا در این موضوع به خود بهائیان اختیار داده است.
18- درباره عفت وعصمت نیز حضرت بهاءالله فرموده اند که هرکه فاسد و بی عفت وعصمت باشد بهائی حقیقی نیست و یک ذره عفت وعصمت ازصد هزار سال نماز و دعا وعبادت هم بالاتراست.
18- این هم ربطی به بحث ندارد. چون اثبات شد بیت العدل تصمیم این را بر عهده بهائیان گذاشته پس لابد این را از مصادیق بی عفتی نمی دانسته وگرنه با قاطعیت حرام اعلام می کرد و اصلا قبل از آن خود حضرت عبد البهاء حرام اعلام می کرد.
دوست عزیز جناب محبوب ای کاش شما بجای این مطالب که در واقع تکرار مطالبی هستند که خود من نوشته ام و نقد کرده ام، به اصل استدلال بنده توجه می کردید و نظرتان را می گفتید. خواهش می کنم یکبار دیگر متن بنده را دقیق بخوانید و هر جوابی دارید زیر مطالب با شماره بگذارید. همانطور که بنده حقیقتا وقت گذاشتم و خدا شاهد است که سطر به سطر مطلب شما را خواندم و دیدید که با ذکر شماره تمام مطالب شما را جواب دادم حال نوبت شماست که به همین روش عمل کنید و سطر به سطر را از اول این فایل بخوانید تا بدانید بنده چه گفتم و اگر ابهام دارد بپرسید و گر روشن است و نقدی دارید روشن و ذیل همان جواب بدهید. متشکرم.
خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید.
والسلام علی من اتبع الهدی
مناظره ای با یک بهایی درباره ازدواج با محارم در بهائیت!
خلاصه ادله منتقدان بهائیت در باره اینکه ازدواج با محارم در بهائیت جایز است:
دلیل اول (دلیل عام):
1. در کتاب اقدس نوشته بهاء الله آمده: «قد حرمت علیکم ازواج آبائکم» و به هیچیک از محارم دیگر اشاره نشده است.
2. جناب عبدالبهاء در بیانی که در صفحه ۱۵۹ از جلد ششم مکاتیب ایشان آمده است تاکید می کنند: "عدم ذکر در الواح الهی نفس جواز است زیرا منهی از نصوص استنباط می شود"
3. در سایر الواح الهی تصریحی به تحریم ازدواج با محارم نیامده است.
نتیجه: بنابراین تنها ازدواج با زن پدر حرام شده و با سایر محارم حرام نیست.
دلیل دوم (دلیل خاص):
1. در انتهای کتاب اقدس، سوال و جوابی بدین شکل عنوان شده است:
"در سؤال از حلّیّت و حرمت نکاح اقارب. جواب : این امور هم به امنای بیت العدل راجع است." (رساله سوال و جواب، صفحه ۵۸)
2. این سوال از بیت العدل پرسیده شده که اینگونه جواب داده است: "در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید. بیت العدل اعظم همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب مقتضی نمی داند بنابر این در حال حاضر تصمیمگیری در این مورد به عهده خود نفوس مومنه محول شده است." (کتاب انوار هدایت، صفحه ۴۸۷، حکم ۱۲۸۹ )
نتیجه: بنابراین بیت العدل حکم به تحریم ازدواج با محارم نداده است بلکه تصمیم درباره آن را به عهده خود بهائیان گذاشته است پس هر بهایی اگر تصمیم گرفت با محارمش ازدواج کند اشکالی ندارد.
خلاصه پاسخهای بهائیان به نقد منتقدان درباره ازدواج با محارم:
پاسخ بهائیان به دلیل اول:
1. با اینکه در الواح حضرت بهاء الله این حکم نیامده اما حضرت عبد البهاء که تقریبا همچون ائمه در دین اسلام هستند هر چه بگویند همان می شود نظر دیانت بهایی.
2. و حضرت عبد البهاء این حکم را بیان کرده است:
"در خصوص حرمت نکاح پسر به زوجات پدر مرقوم نموده بودید صراحت این حکم دلیل بر اباحت دیگران نه، مثلاً در قرآن می فرماید "حرّمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر" این دلیل بر آن نیست که خمر حرام نه"
3. و می گوید: "در الواح سائره بصریح عبارت مرقوم که در ازدواج حکمت الهیّه چنان اقتضا مینماید که از جنس بعید باشد یعنی بین زوجین هر چند بُعد بیشتر سلاله قویتر و خوش سیماتر و صحّت و عافیت بهتر گردد و این در فن طب نیز مسلّم و محقّق است و احکام طبّیه مشروع و عمل بموجب آن منصوص و فرض لهذا تاتواند انسان باید خویشی به جنس بعید نماید"
(مکاتیب عبدالبهاء، جلد ٣، صفحۀ ٣٧٠)
نتیجه: حال که مبیِّن دین بهایی (عبد البهاء) این عمل را حرام اعلام کرده است مثل آن است که کتاب اقدس بطور غیر مستقیم این حکم را بیان کرده باشد.
پاسخ بهائیان به دلیل دوم:
1. با توجه به نص فوق (سخن عبد البهاء) ازداواج با محارم حرام است.
2. از آنجا که طبق سخن عبد البهاء، حرمت ازدواج با محارم واضح بوده بنابراین بیت العدل در پاسخ به سوالی در این مورد، درباره اقارب (طبقات دور تر از نامادری) و نه محارم جواب می دهد و در پیام 15 ژانویه ١٩٨١ اظهار می دارند که: "... معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب، مقتضی نمیداند..." پس آنچه که بیت العدل گفته در مورد اقارب است و منظور اقارب یعنی خویشاوندان غیر محرم(مثل دختر خاله و پسر عمه و ...) هستند و نه محارم(خواهر و مادر و ...).
نقد بنده به پاسخهای بهائیان
نقد بنده در مورد پاسخ بهائیان به دلیل اول:
1. اگر این را بپذیریم که ایشان به عنوان مبین آیین بهایی حق تشریع حکم دارند و بپذیریم که ایشان ازدواج با محارم را حرام اعلام کرده است این مطلب با سخن دیگر وی که صریحا به عنوان قاعده کلی گفته : "عدم ذکر در الواح الهی، نفسِ جواز است زیرا منهی از نصوص استنباط می شود" متناقض می شود! زیرا از سویی نتیجه سخن قبلی ایشان آن است که چون در الواح الهی، نصی (کلام صریحی) در تحریم ازدواج با محارم وجود ندارد پس جایز است و از سوی دیگر خود ایشان گفته که ازدواج با محارم حرام است! پس دو حکم متناقض در یک موضوع وجود دارد!
2. اصلا تصریحی در حرمت نکاح محارم در کلام ایشان نیست زیرا در این جمله نقل شده که گفته: "در خصوص حرمت نکاح پسر به زوجات پدر مرقوم نموده بودید صراحت این حکم دلیل بر اباحت دیگران نه، مثلاً در قرآن می فرماید "حرّمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر" این دلیل بر آن نیست که خمر حرام نه" تصریحی به حرمت ازدواج با محارم وجود ندارد! بلکه ایشان فقط می گوید از عبارت کتاب اقدس که فقط گفته نکاح با زن پدر حرام است برداشت نمی شود که پس با دیگر محارم حلال است. [و بعد مثال زده به آیه قرآن که از ذکر حرمت خون، خوک و مردار در یک آیه نتیجه نمی شود که پس خمر حرام نیست.] ما این حرف جناب عبد البهاء را قبول داریم یعنی صرف این استدلال برای جایز شمردن نکاح محارم کافی نیست. اما اینکه ایشان در اینجا تصریح به حرمت کرده باشد از عبارت در نمی آید. ـ دقت کنید ـ می گوید نباید از ذکر تنها حرمت زن پدر در کتاب اقدس، جواز نکاح محارم دیگر برداشت شود اما نمی گوید و تصریح نمی کند که این نکاح حرام است. فقط می گوید آن دلیل برای جواز کافی نیست. [و البته مثالی که ایشان زده از جهتی شباهت و از جهتی تفاوت با ازدواج محارم دارد جهت شباهتش اینکه از ذکر فقط سه موضوع مورد تحریم در یک آیه نتیجه نمی شود که پس خمر که درآن آیه ذکر نشده حلال است اما تفاوتش با مورد بحث این است که چون قرآن کریم در جای دیگری خمر را حرام اعلام فرموده پس خمر از نظر اسلام حرام است. اما در جای دیگری در متون بهائیت تصریحی به حرمت نکاح محارم وجود ندارد پس نمی توان گفت که در بهائیت نکاح محارم حرام است.]
3. در عبارت دوم هم که گفته: "در ازدواج حکمت الهیّه چنان اقتضا مینماید که از جنس بعید باشد یعنی بین زوجین هر چند بُعد بیشتر سلاله قویتر و خوش سیماتر و صحّت و عافیت بهتر گردد و این در فن طب نیز مسلّم و محقّق است و احکام طبّیه مشروع و عمل بموجب آن منصوص و فرض لهذا تاتواند انسان باید خویشی به جنس بعید نماید" تصریحی به تحریم شرعی نکاح محارم وجود ندارد. زیرا می گوید طبق احکام پزشکی هر چه دو جنس از هم دورتر باشند بهتر است...نمی گوید اصلا نباید با جنس قریب(شامل محارم) ازدواج کرد به همین خاطر در پایان نتیجه می گیرد انسان تا می تواند باید از بعید زن بگیرد و نه قریب. دقت شود به عبارت "تا می تواند" که عبارتی الزام آور نیست. چنانچه در جایی دیگر ممنوعیت این کار را در مسیحیت صرف مدنیت می داند و نه حکمی الزامی شرعی چرا که ـ به زعم ایشان ـ در شریعت عیسی نصی بر تحریم آن نیست:
"شبهه نیست که بقواعد مدنیّت و طبابت و طبیعت جنس بعید اقرب از جنس قریب و نظر باین ملاحظه در شریعت عیسویّه با وجود آنکه نکاح اقارب فیالحقیقه جائز چه که منعش منصوص نه. معذلک مجامع ادبیّه مسیحیّه بکلّی ازدواج اقارب را تا هفت پشت منع کردند و الی الان در جمیع مذاهب عیسویّه مجری زیرا این مسئله صرف مدنیّت است."
اگر کسی اشکال کند که منظور ایشان از نکاح اقارب در این جملات خویشاوندان غیر محرم است و نه محارم، پاسخ می دهیم مگر مسیحیان ازدواج با خویشاوندان غیر محرم را منع کرده اند ـ آنهم تا هفت پشت! ـ که ایشان بخواهد چنین نسبتی به آنها بدهد؟! پس مسلّما منظور ایشان از اقارب همان محارم است که مسیحیان آن را ممنوع می دانند.
بنابراین از این دو عبارت نهایت چیزی که می توان به جناب عبد البهاء نسبت داد بهتر بودن عدم ازدواج با محارم است آن هم به لحاظ قواعد مدنیت و طبابت و طبیعت و نه از جهت دستورات شرعی. دلیل قوی دیگر بر این ادعا (عدم تصریح به حرمت از سوی عبد البهاء) آن است که ایشان در توضیح پاسخ پدر (در ارجاع به بیت العدل راجع به حکم اقارب) می نویسد: "ولی اقتران اقارب غیر منصوصه راجع به بیت العدل [است] که به قواعد مدنیت و مقتضای طبّ و حکمت و استعداد و طبیعت بشریه قرار دهند." اگر ایشان واقعا معتقد به حرمت این کار بود جا داشت که همینجا صراحتا بگوید نه اینکه همچون پدر به بیت العدل ارجاع دهد. روشن است که منظور از اقارب غیر منصوصه محارم غیر از زن پدر است و توضیح دادیم که نمی شود منظور غیر محارم باشد چون کسی در جایز بودن آن نکاح شک نداشته و در هیچ شریعتی نکاح با غیر محارمی چون دختر خاله و ...حرام نیست که مورد سوال واقع شود ـ
نتیجه: جناب عبد البهاء هیچ تصریحی به حرمت شرعی ازدواج با محارم نکرده است. که اگر تصریح کرده بود با قاعده کلی خود ایشان که: "هر چه در الواح الهی منصوص نیست جایز است" در تضاد بود. پس ایشان هم همچون پدر این مساله را به حکم بیت العدل ارجاع داده است.
نقد بنده در مورد پاسخ بهائیان به اشکال دوم:
1. گفتیم که نصی از عبد البهاء در حرمت نکاح محارم وجود ندارد بلکه صریحا به بیت العدل ارجاع داده است.
2. سؤال از بیت العدل راجع به محارم بوده و نه خویشاوندان غیر محرم و جواب بیت العدل هم دقیقا مطابق با سؤال و در مورد نکاح محارم بوده است و منظور از اقارب همان محارم است نه خویشاوندان غیر محرم، به چند دلیل:
الف. سوالی که از حضرت بهاء شده لفظ حلیت و حرمت دارد و معلوم است هیچکس در حلیت ازدواج با خویشاوندان غیر محرم شکی نداشته که بخواهد بپرسد ولی با توجه به سابقه این مطلب در آئین های دیگر در طول تاریخ و نیز عدم تصریح حضرت بهاء به حرمت آن و اکتفا به حرمت نکاح زن پدر، جای این سوال بوده است. و به همین دلایل هم در جواب به بیت العدل ارجاعش می دهند چون جواب صریح به صلاح نبوده است و اگر سؤال از غیر محارم خویشاوند بود چه جای ارجاع به بیت العدل؟! بلکه تصریح می کردند که جایز است.
ب. گفتیم که حضرت عبد البهاء در جایی دیگر و دقیقا با لفظ "اقارب" می گویند که مسیحیان چنین نکاحی را تا هفت پشت ممنوع می دانند و معلوم است که این در مورد محارم مصداق دارد و گرنه هیچگاه مسیحیان در طول تاریخ ازدواج با خویشاوندان غیر محرم را ممنوع نمی دانسته اند!
ج. خود بیت العدل در ابتدای جواب می نویسد: "در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید...." و معلوم است که محدودیت های حاکم در مورد محارم بوده و نه خویشاوندان غیر محرم! که هیچگاه چنین ممنوعیت و محدودیتی در هیچ دینی نبوده است. متاسفانه این جمله که نشانه خوبی برای نادرست بودن توجیه سایت نقطه نظر است در نقل این سایت حذف شده است!
د. اگر سوال از نکاح با دختر خاله و پسر عمه بود چه جای خودداری بیت العدل از جواب صریح و بیان اینکه شرایط مقتضی وجود ندارد؟! مگر این نوع ازدواج چه مشکل عرفی یا شرعی از نظر سایر ادیان خصوصا اسلام دارد که هم حضرت بهاء و هم بیت العدل از پاسخ صریح امتناع کرده اند؟!
خلاصه و نتیجه:
1. در کتاب اقدس تنها به حرمت نکاح با زن پدر تصریح شده است.
2. در هیچیک از آثار بهاء تصریح به حرمت نکاح با محارم نشده است.
3. طبق قاعده کلی عبد البهاء هر چه در الواح الهی تصریح به حرمتش نشده، جایز است.
4. عبد البهاء نیز تصریحی به حرمت نکاح محارم نکرده است.
5. حضرت بهاء حکم این مساله را به بیت العدل ارجاع داده است.
6. بیت العدل نیز حکم این مساله را به تصمیم خود بهائیان واگذار کرده است.
نتیجه:
اگر یک بهائی با محارم خود ازدواج کرد از نظر اصول و قواعد بهائیت مرتکب حرام نشده است.
پاسخ شخص بهایی به بنده و پاسخهای دوباره من به بند بند سخنان ایشان با ذکر شماره:
۱-شما هیچ بهایی رو در سراسر دنیا نمی تونی پیدا کنی که چه در طول تاریخ و الان با محارم خود ازدواج کرده باشد چه در ایران، چه در تمام نقاط عالم همانجور که اطلاع داری دیانت بهایی از ایران شروع شد و الان تقریبا در اکثر کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است و اینکه پدربزرگ من در طایفه کاملا اسلامی و مذهبی و متعصب اسلامی بزرگ شد چگونه می تونست اصلا همچین حکمی رو بپذیره
1. اولا بنده چون عالم به غیب نیستم نمی توانم ادعای شما را آن هم با این قاطعیت و آن هم در طول زمان و مکان و برای همه بهائیان تأیید کنم!! شما اگر با همه چند میلیون بهایی سراسر دنیا و سایر بهائیان از زمان پیدایش آن تا کنون بوده اید و از تمام مسائل زندگی آنها که چه می کنند و چه کرده اند و ...خبر دارید حرفتان برای خودتان محترم!
ثانیا با فرض پذیرش ادعای شما، اصلا بحث بر سر این نبود که بهائیان چنین می کنند یا نمی کنند بحث بر سر این بود که استنباط از آئین بهائیت در مورد این مسأله چگونه است. و مسأله اساسی این است چون ما اینجا در مورد خود مکتب بهایی بحث می کنیم و نه در مورد عملکرد پیروان آن. بطور مثال اگر اثبات می شد در آئین بهائیت این عمل حرام اعلام شده است و از آنطرف حتی اگر بسیاری از بهائیان آن را انجام می دادند هیچ خدشه ای از این نظر به بهائیت وارد نبود. و بر عکس اگر اثبات شود چنین چیزی در بهائیت مجاز شمرده شده ولی به فرض محال اثبات شود هیچ بهایی در سراسر جهان و در طول تاریخ چنین نکرده! باز هم خدشه به این آئین وارد است. اساسا در نقد منطقی ادیان و مکاتب باید به متون و منابع اصلی آنها نگاه کرد و نه عملکرد مدعیان پیروی از آن دین و مکتب. چنانچه این بیت در ایران شایع است که: اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر چه عیب است از نا مسلمانی ماست. پس به این نکته اساسی توجه داشته باشیم و تا پایان مباحثات مراقب باشیم که این دو مطلب با هم خلط نشود.
۲- یه مقدار قبلش در مورد مقام حضرت عبدالبها فرزند حضرت بهاالله و همانطور که فرمودید مبین ایات الله و مثل اعلای دیانت بهایی -صحبت کنم که ایشان کتاب های بینظیر و زیادی در مواضیع مختلف دارند برای من خیلی یادگیری داشته و بینظیر بوده مخصوصا شما که اهل استدلال هستید خیلی می تونید کمک بگیرید مخصوصا کتاب مفاوضات عبدالبها که جواب سوالات یک خانمی که مسیحی بوده در اثبات الوهیت وخیلی از مقوله های دینی و علمی داده و فکر کنم همین یک کتاب رو که مطالعه کنید تغییری در نحوه نگاه شما ایجاد بشه همانطور که در من شد و دیگری رساله مدنیه که راهکارهایی برای احیای ایران دادند و غیره .
2- چشم سر فرصت مطالعه می کنم. اما اولا شخصیت و علم ایشان هر چه بوده ربطی به بحث ما ندارد. بحث برسر نکاح محارم در آئین بهائی است که آیا جایز است یا خیر. ثانیا مگر هر کسی حرفهای بسیار خوب زد پیامبر یا امام از جانب خداوند است که با خواندن آثار وی نظرمان تغییر کند و دنبالش برویم آنهم به عنوان پیامبر و امام جدید؟! آنهم بعد از خاتمیت دین اسلام؟!
3- بگذریم در مورد نقد شما در کتاب گنجینه حدود و احکام الهی کاملا حرام شده و تصریح شده است.
3- لطفا متن آن را دقیقا کپی کنید و آدرس بدهید در کدام صفحه آن کتاب هست! من بدون مدرک هیچ مطلبی را نمی پذیرم. ضمنا چرا چنین متن صریحی در هیچیک از مقالات بهائیان در رد این مطلب نبود؟! نه در سایتهای بهایی؟! به هر حال شما عین آن متن صریح را اینجا کپی کنید من می پذیرم.[بعدا معلوم شد که تصریح ادعایی وی همان جملاتی بود که از عبد البهاء در بالا نقل و صراحت آن را رد کردم!)
1- در تاریخ معاصر ایران، شاهد فعالیت دو جریان عمده ی سیاسی هستیم. یک جریان سیاسی توسط روحانیت و جریان دیگر توسط روشنفکران رهبری می شود.
2- جریان روحانیت اعتقاد دارد که فقیه باید حکومت کند و جریان روشنفکری اعتقاد دارد که فقیه نباید حکومت کند.
3- در جریان روشنفکری همه جور آدمی (اعم از مذهبی و غیرمذهبی) دیده می شود. آدم های مذهبی جریان روشنفکری نیز اعتقاد دارند که فقیه نباید حکومت کند. روشنفکران مذهبی نیز مثل دیگر روشنفکران اعتقاد دارند که فقیه توانایی اداره ی کشور را ندارد. روشنفکران مذهبی جریان روشنفکری نیز مثل دیگر روشنفکران مرعوب مکاتب غربی مثل سوسیالیزم و لیبرالیسم هستند و مکاتب غربی را حلال مشکلات کشور می دانند و سیاست و اقتصاد و حقوق و . . . اسلام را قادر به حل مشکلات کشور در عصر حاضر نمی دانند.
4- در جریان سیاسی روشنفکری برخی از روحانیون و در جریان سیاسی روحانیت برخی از روشنفکران دیده می شوند. این روحانیون و این روشنفکران، تفکر جریان سیاسیی را پذیرفته اند که در آن فعالیت می کنند.
5- جریان سیاسی روشنفکری، می داند که نباید به نیروهای میانی و پایین خود بگوید، اعتقادی به اسلام فقاهتی ندارد. جریان سیاسی روشنفکری به خوبی می داند که اگر چنین کند اکثریت قریب به اتفاق نیروهایش را از دست می دهد.
6- توضیح این مطلب که شیعیان امامان معصوم(ع) باید پیرو فقها و اسلام فقاهتی باشند، (نه روشنفکران و اسلام روشنفکری)، کار آسانی نیست. پاسخ دادن به ده ها و بلکه صدها شبهه در خصوص اسلام فقاهتی کار دشواری است. خوشبختانه جریان روحانیت می تواند از عهده ی این کار دشوار برآید. جریان روحانیت می تواند با گستره ی فعالیتش شرایطی فراهم آورد که مردم مسلمان، این همه هزینه را به جهت عدم آگاهی اش(نسبت به جریان روشنفکری) نپردازند، در این صورت جریان روشنفکری چنین شرایط مهیایی را برای فعالیت مخرّب خود نخواهد داشت.
7- اسلام فقاهتی همان اسلام پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) است. اسلامی که روشنفکران از آن دم می زنند ارتباطی به اسلام پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) ندارد. شهید مطهری و آیت الله محمد تقی مصباح یزدی از جمله ی اسلام شناسانی هستند که آثارشان حاوی بهترین دلایل و مدارک برای اثبات این ادعاست. علت العلل دشمنی روشنفکران با امثال شهید مطهری و آیت الله مصباح یزدی، این است که اشاعه ی آثار فکری اینان، موجب زوال فکر و فعالیت آنان است.
به نظر من از جمله علل مخالفت مخالفان نظام اسلامی عبارتند از:
1- عدم حساسیت نسبت به پیروی از حق و دوری از باطل.
2- وجود مشکلات فراوان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی،
3- ناتوانی در تحلیل مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی،
4- وابستگی باندی و گروهی و ترس از برخورد اعضای دیگر باند و گروه با او،
5- ترس از آزار و اذیت اعضای خانواده و فامیل و اطرافیان و دوستانی که مخالف نظام اسلامی هستند،
6- ترس از دست دادن منافعی که توسط باند و گروه تامین می شود،
7- ضعف تشخیص در درستی یا نادرستی خط حق و خط باطل و چشم دوختن به سران فکری باند و گروه خود،
8- اعتقاد راسخ به آن چه که نو و تازه و مدرن است،
9- پرستیژی که مخالفان در تجمعات خود از مخالفت با نظام اسلامی از آن برخوردار می شوند،
این تصور که "اگر امر حقی، بخوبی تبیین شود همه آن را می پذیرند"، نادرست است.
افرادی که وابسته به یک جریان سیاسی هستند فقط حرفی را می پسندند که جریان سیاسی شان می پسندد و تو اگر حرفی را که جریان سیاسی شان می پسندد می زنی، حرف حق می زنی (اگرچه حرفت مفت باشد) و اگر حرفی را که جریان سیاسی شان نمی پسندد می زنی، حرف مفت می زنی ( اگرچه حرفت حق باشد).
از نظر افراد وابسته به جریان های سیاسی، بینابین دو جریان سیاسی حرکت کردن بی معنی است. بینابین دو جریان سیاسی حرکت کردن در واقع بیرون از دو جریان سیاسی حرکت کردن است. کسانی که نه این وری اند و نه آن وری، نه "اتل متل" اند و نه "گاو حسن"، نه توسط این جریان سیاسی، به بازی گرفته می شوند و نه توسط آن جریان سیاسی، و سرانجام شان همچون کودکان و سالمندان و بیماران خانه نشینی است.
بیتعارف بر سر ارزشهای دینی
اگرچه آیتالله مصباح یزدی از سوی برخی رسانهها به عنوان پدر معنوی دولت نهم معرفی میشد، اما در موضوعاتی که دولت از ارزشهای اسلامی فاصله میگرفت، آیتالله مصباح از جمله نخستین افرادی بود که انتقادات خود را به گوش دولتمردان میرساند. از جمله نخستین چالشهایی که آیتالله مصباح با دولت احمدینژاد پیدا کرد در موضوع حضور زنان در ورزشگاه بود که به فاصله کمتر از یک سال از روی کار آمدن دولت نهم و در اوایل سال 1385 رخ داد. آیتالله مصباح یزدی حتی انتقاداتی را نسبت به برخی افراد حاضر در کابینه و بیان مطالب انحرافی از سوی آنان مطرح میکرد و مستقیم یا غیرمستقیم با احمدینژاد در میان میگذاشت. در زمینه موضوعاتی مانند دوست خواندن مردم اسرائیل و حضور مشایی در مراسم نامناسب در ترکیه و ماجراهایی از این دست، آیتالله مصباح و شاگردانش در موسسه امام خمینی(ره) از جمله نخستین افرادی بودند که شدیدترین واکنشها را نشان دادند و از رئیس جمهور خواستند تا ضمن برخورد با افرادی که مسبب این قضایا بودهاند، دامن دولت را از این مسائل نامناسب و انحرافی پاک کند؛ درخواستی که هرگز از سوی احمدینژاد اجابت نشد.
با زاویه گرفتن محمود احمدینژاد از اصول ابتدایی خود دامنه اعتراضات و انتقادات آیتالله مصباح یزدی و شاگردانش از برخی حواشی دولت، نمود علنیتری پیدا کرد. برخی رفتارها و گفتارهای جنجالآفرین اسفندیار رحیم مشایی و حمایتهای عجیب احمدینژاد از او، بر دامنه انتقادات آیتالله مصباح و شاگردانش از احمدینژاد نیز افزود. نکته قابل توجه آن است که اگرچه آیتالله مصباح یزدی در درجه نخست دغدغه فرهنگی داشت و اشکال کار حلقه پیرامون رئیس جمهور را مبنایی میدانست، ولی هدف دیگری نیز در روشنگریهای وی مستتر بود. آیتالله مصباح با ارسال پیام به دکتر احمدینژاد یا در سخنرانیهای روشنگرانه خود، درصدد این بود تا احمدینژاد و حامیانش را متوجه خطر بزرگتری که در پس چهره جریان انحرافی وجود داشت کند و آن این بود که مسیری که تفکر مشایی دارد، قطعاً به تقابل با ولایت فقیه ختم میشود. عدم توجه رئیس جمهور به این هشدارها منجر به آن شد که نهایتاً کار احمدینژاد به رویارویی با ولیفقیه در ماجراهای معاون اولی مشایی و خانهنشینی کشیده بشود. اگرچه احمدینژاد در بسیاری از مواقع نیز از رهبر انقلاب اطاعت میکرد، ولی تشابه فکری خودش با آیتالله خامنهای در این اطاعت نقش مهمی داشت؛ در صورتی که در مواردی که نظر آیتالله خامنهای با نظر احمدینژاد مخالف بود (همچون احکام حکومتی پیرامون معاونت اولی مشایی و برکناری وزیر اطلاعات) تعلل و لجبازی رئیس جمهور مشهود بود و احمدینژاد رفتار ولایتمدارانه از خود نشان نمیداد.
در سال 1389 آیتالله مصباح یزدی در دیداری که با احمدینژاد داشت، مسئله ورزشگاهها را از مواردی دانست که رئیسجمهور وقت با دستور رهبری مخالفت کرده است. محمود احمدینژاد بدون نام بردن از آیتالله مصباح این دیدار را این گونه روایت میکند:« با یکی از کسانی که قبلاً به ایشان ارادت داشتیم و الان هم دوستشان داریم، چهل و پنج دقیقه صحبت کردیم که تمام این چهل و پنج دقیقه به فحش و ناسزا به دولت گذشت. تهمتهای دزدی، جادوگری، رمالی به دولت نثار کرد و گفت تمام مسائل و برنامههای فرهنگی شما از ارزشها و از مسیر اصلی منحرف است. من گفتم شما یک موضع دولت را نشان بدهید که مخالف فتواهای رهبری باشد. گفت: ورزشگاهها! من گفتم من با رهبری صحبت کردم، رهبری گفتند در دولتهای دیگر بخاطر این که سوءاستفاده و بهرهبرداری سیاسی ممکن بود بشود، اجازه ندادم ولی ایشان به بنده اجازه دادند. بعد چون فضا خراب شد، ایشان فرمودند موضوع را جمع کنید چون فعلاً مسئله اول مملکت این نیست.»
البته در اغراق و بدگویی احمدینژاد نسبت به آیتالله مصباح تردیدی نیست اما انتشار نامهای از رهبر انقلاب اسلامی خطاب به احمدینژاد، صحت ادعاهای احمدینژاد را مشخص میکند. رهبر انقلاب در این نامه خطاب به احمدینژاد نوشتهاند:« جناب آقای احمدینژاد، ریاست محترم جمهوری؛ حضرت آقای مصباح نقل کردهاند که جنابعالی گفتهاید رهبری با اقدام مربوط به ورزشگاهها مخالفتی نداشته است، در حالی که اینجانب عدم رضایت خود را صریحاً به جنابعالی گوشزد کردم. لکن این چون پس از اقدام شما بود لذا صلاح ندانستم دخالت کنم. به هر حال لازم میدانم جنابعالی به نحو مناسبی آن اقدام را تصحیح فرمایید. ابراز مخالفت با نظر مراجع نیز به هیچ وجه درست نیست. امید است روزبهروز موفقتر باشید انشاءلله و بعونه. 6/2/85»
تولد جبهه پایداری
ماجرای خانهنشینی احمدینژاد در مخالفت با حکم حکومتی رهبر انقلاب در سال 1390 و ناامیدی حامیان ولایتمدار وی از فاصله گرفتن رئیس جمهور از مشایی، سبب واکنش شدید آیتالله مصباح یزدی و شاگردانش شد. این مخالفت شدید با جریان خانهنشینی، مبنای حرکت سیاسی جدیدی شد که به «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» شهرت یافت
پس از پایان یافتن ماجرای خانهنشینی، آیتالله مصباح یزدی، جمعی از شاگردانش در موسسه امام خمینی(ره)، اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس هشتم و جمعی از افراد برکنارشده دولت دهم را گرد هم آورد تا درباره حرکتی گفتمانی، هماندیشی کنند. جلسات متعددی در قم و تهران برگزار شد و سرانجام جبهه پایداری با محوریت مرتضی آقاتهرانی، روحالله حسینیان، صادق محصولی، علیاصغر زارعی، کامران باقری لنکرانی و غلامحسین الهام اعلام موجودیت کرد. جبهه پایداری نسب سیاسی خود را به سوم تیر 1384 مربوط میدانست و معتقد به مرزبندی با جریان فتنه و جریان حاشیهساز دولت دهم بود. در این میان آیتالله مصباح و اعضای جبهه پایداری بارها و به مناسبتهای گوناگون، نسبت تشکیلات با آیتالله را تبیین کردند؛ این که جبهه خود تصمیمات خود را پیش از نهایی شدن، به اطلاع مجتهدین ولایتمداری همچون آیتالله مصباح میرساند و نظر او را جویا میشود.
جمع شدن هواداران این جبهه و ارادت آنها به آیتالله مصباح، یک مولفه دیگر را هم در دل خود گنجانده بود. آن هم ضدیت گفتمانی با هاشمی رفسنجانی بر سر موضوعاتی همچون حکومت اسلامی، نظریه سیاسی اسلامی، ولایت فقیه، مردمسالاری دینی و... بود. اکنون میشد صفآرایی ایدئولوژیک مصباح-هاشمی و مریدان و هواداران آنها را به وضوح در آوردگاه سیاسی کشور ملاحظه کرد. یک طیف ولی فقیه را در مقام نایب امام زمان(عج) و واجبالاطاعه میدانست و طیف مقابل، قائل به شورای رهبری و بازنگری در اختیارات رهبر بود.
اعلام موجودیت جبهه پایداری و به دنبال آن ایجاد موجی از سخنرانیها و همایشها در سراسر کشور موجب شد تا مخالفان گفتمان سوم تیر احساس خطر کنند. در واقع جریان فتنه 88، جبهه پایداری را سختترین دشمن خود میدانست و از این رو بود که از فردای اعلام موجودیت جبهه پایداری، موج اهانت و ناسزا در رسانههای جریان فتنه نسبت به جبهه پایداری آغاز شد.
مصطفی تاجزاده، از عناصر اصلی جریان فتنه، پس از اعلام موجودیت جبهه پایداری در یادداشتی، با توهین به آیتالله مصباح یزدی اظهار داشت که جبهه پایداری تلاش میکنند تفکر سعید امامی را که تاکنون مخفی بوده، در تمام ارکان حکومت اجرا کنند. یا در اظهار نظری دیگر علی مطهری که یکی از جدیترین معترضان به تشکیل جبهه پایداری بود، طی گفتگویی که انعکاس وسیعی در رسانههای ضدانقلاب داشت، درباره جبهه پایداری گفت:« فکر میکنم بر اختلافها میافزاید، خصوصاً اگر رهبری آن در دست افراد تندرو باشد که پشت نقاب ولایتمداری دست به هر کاری میزنند. البته ما امیدواریم که افرادی مانند آقای مصباح و آقای حدادعادل اینها را کنترل کنند. به هر حال تأسیس جبهه پایداری را شبیه تأسیس مسجد ضرار در صدر اسلام میبینم.«
دیگر اتهامی که در بدو تأسیس جبهه پایداری به آن منتسب شد این بود که این جبهه مولود و زاده جریان انحرافی است! این مطلب از سوی رجال سیاسی همچون علی مطهری و حمیدرضا کاتوزیان به گوش میرسید؛ حال آن که اگر کسی از ابتدائیات جریانات سیاسی وقت آگاه بود، میدانست که جبهه پایداری اتفاقاً در اعتراض به حلقه انحرافی پیرامون رئیسجمهور شکل گرفت، نه از جانب آنها!
«حلقه پرتو»، جایگزین «فرقه مصباحیه»
دو سال آخر ریاست جمهوری احمدینژاد و پس از ماجرای خانهنشینی، تنشهای ریاست جمهوری و مجلس به بیشترین میزان خود رسیده بود. سوال مکرر از وزرا، طرح سوال از رئیس جمهور و اظهارات تحریککننده برخی از نمایندگان از سوی قوه مقننه و لجبازی رئیس جمهور، حاشیهسازیهای مشایی و اظهارات تحریکآمیز از سوی قوه مجریه، سال 1391 را به سال پرتنش کشور بدل کرد و حاصل آن چیزی جز دعواهای بینتیجه و کشمکشهای کودکانه مجلس و دولت نبود. از یک طرف علی لاریجانی، رئیس قوه مقننه سیاستهای اقتصادی دولت را «رابین هودی» توصیف میکرد و از طرف دیگر محمود احمدینژاد، رئیس قوه مجریه برخی قوانین مصوب مجلس را اجرا نمیکرد.
قله این بداخلاقیها و بدرفتاریهای مجلس و دولت را باید ماجرای یکشنبه سیاه مجلس در روز 15 بهمنماه 1391 دانست؛ ماجرایی که قرار بود تنها در حد استیضاح عبدالرضا شیخالاسلامی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دولت دهم باقی بماند اما در ادامه آن اقداماتی رخ داد که حواشی زیادی را به همراه داشت و با بداخلاقیهای طرفین همراه شد.
به فاصله چند روز از یکشنبه سیاه مجلس، پسلرزه بداخلاقیهای آن شهر مقدس قم را لرزاند. چند روز پس از ماجرای استیضاح وزیر کار، علی لاریجانی سخنران مراسم روز 22 بهمن در حرم حضرت معصومه(س) بود. لاریجانی که برای حضور در مراسم راهپیمایی 22 بهمن به خیابان شهدا در قم رفته بود، با شعارهایی مواجه شد. همچنین در خلال سخنرانی لاریجانی، گروههایی در میان جمعیت به شعارهایی نظیر «خواص بیبصیرت» علیه وی پرداختند و مراسم به تشنج کشیده شد. با پرتاب مُهر و کفش به سوی علی لاریجانی، سخنرانی وی ناتمام ماند و برگه دیگری از بداخلاقیهای سال 1391 ورق خورد.
در جریان تمام این وقایع برخی جریانات سعی داشتند تا به افکار عمومی القا کنند عامل اصلی یکشنبه سیاه مجلس و عوامل برهم زدن سخنرانی لاریجانی در قم، جبهه پایداری و موسسه امام خمینی(ره) بودند و این کارها همگی زیر نظر آیتالله مصباح صورت گرفته بود. در واقع همان سیاستی که اصلاحطلبان در سالهای گذشته پیش گرفته بودند تا چهره «خشونتطلب» و «طالبانی» از آیتالله مصباح و موسسه امام خمینی(ره) به نمایش بگذارند، این بار با همراهی و معاونت برخی اصولگرایان ادامه پیدا کرد. این بار اما متهمان که پیشتر با عنوان «فرقه مصباحیه» شناخته میشدند، با عنوان «حلقه پرتو» مورد خطاب قرار گرفتند
محکوم کردن این اقدام توسط مسئولین جبهه پایداری و شاگردان آیتالله مصباح یزدی هم نتوانست طرح مکرر و متواتر این اتهامات را متوقف کند. حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی، دبیرکل جبهه پایداری، اظهار داشت پیش از آن که رهبر معظم انقلاب درباره اتفاقات پیشآمده موضع بگیرند، خودش به تنهایی پنج بار نسبت داشتن شاگردان آیتالله مصباح با برهمزنندگان مراسم را تکذیب کرده بود. محکوم کردن دیگر اشخاص منتسب به جبهه پایداری همچون کامران باقری لنکرانی، سخنگوی وقت جبهه و اطلاعیه جبهه در این خصوص را هم باید به این حجم تکذیب افزود.
مجلس شورای اسلامی با تشکیل کمیسیونی به ریاست یک چهره متمایل به لاریجانی اقدام به تهیه گزارشی در این زمینه کرد. این گزارش بیش از آن که به دنبال کشف حقیقت ماجرا باشد، به دنبال حذف جریان انقلابی به محوریت آیتالله مصباح بود و نگرشی کاملاً سیاسیکارانه داشت. مستمسکهای بسیار ضعیف و دستاویزهای سست برای ارتباط دادن حادثه به موسسه امام خمینی و آیتالله مصباح، خود گواهی بر سیاسیکارانه بودن این گزارش بود. در این گزارش عوامل حادثه با عنوان «حلقه پرتو» خطاب میشدند و منظور شاگردان آیتالله مصباح در هفتهنامه پرتو سخن بود.
سرانجام در روزهای انتهایی سال 1392 بود که اعلام شد دادگاه ویژه روحانیت، متهمین پرونده 22 بهمن قم که در گزارش کمیته ویژه مجلس از آنها تحت عنوان «حلقه پرتو» یاد کرده بودند، تبرئه شدند. پس از ارجاع پرونده مذکور به دستگاه قضائی و حضور متهمین این پرونده، قاضی دادگاه با رد گزارش مجلس، حکم به تبرئه افرادی که گزارش مذکور از آنها با عنوان «حلقه پرتو» یاد کرده بود داد تا پروژه پروندهسازی علیه موسسه امام خمینی ناکام بماند.
بیبیسی: مصباح، تنها یار باقیمانده
در صبح روز دوم اسفندماه 1391، آیتالله خوشوقت، یکی از اعضای شورای فقاهتی سهنفره جبهه پایداری، به ملکوت اعلی پیوست. ایشان که برای انجام حج عمره در سرزمین وحی به سر میبرد، در 15 بهمنماه و به علت عفونت حاد ریوی و نارسایی کلیوی و قلبی در شهر مکه بستری شد. علیرغم حملات غیراخلاقی برخی رسانهها، اما پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضور ایشان در منزل آیتالله خوشوقت، اقامه نماز ایشان بر پیکر آیتالله خوشوقت و برگزاری مراسم ترحیم در حسینیه امام خمینی، نشاندهنده جایگاه والای مرحوم آیتالله خوشوقت در نظر حضرت آیتالله خامنهای بود.
اتفاق قابلتوجهی که در این ایام به وقوع پیوست این بود که سایت بیبیسی فارسی طی مطلبی عنوان کرد سه روحانی مورد اعتماد آیتالله خامنهای عبارتند از آیتالله مجتبی تهرانی، آیتالله عزیزالله خوشوقت و آیتالله محمدتقی مصباح یزدی و در ادامه توضیح داد تنها روحانی مورد وثوق رهبر انقلاب اسلامی که در قید حیات است، آیتالله مصباح یزدی است: « [آیتالله] عزیزالله خوشوقت، تنها یک ماه و نیم پس از مرگ [آیتالله] مجتبی تهرانی، دیگر فقیه نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ایران، از دنیا رفته است. از این دو روحانی نزدیک به هیئتهای مذهبی تهران، در کنار [آیتالله] محمدتقی مصباح یزدی، به عنوان مبلغان و نظریهپردازان مورد اعتماد آیتالله خامنهای در دوران رهبری او یاد شده است. یک ویژگی مشترک این سه روحانی، نفوذ آنها بر محافل مذهبی است که محل تردد شبهنظامیان -یا حتی نظامیان- علاقهمند به سیاست بودهاند. این سه روحانی، همچنین از سوی منتقدان حکومت ایران به تئوریزه کردن مفاهیمی متهم شدهاند که مبنای تندروی وابستگان حکومت در عرصههای سیاسی و امنیتی تلقی میشوند. با درگذشت دو نفر از این روحانیان در عرض هفت هفته، اکنون از حلقه روحانیون محبوب آیتالله خامنهای و هیئتهای مذهبی منسوب به او، تنها یک نفر، محمدتقی مصباح یزدی باقی مانده است.«
با این حال به فاصله چند سال از این تحلیل، بیبیسی تحلیل خود را به «مثلث جیم» گسترش داد. بر این اساس آیتالله محمد یزدی و آیتالله احمد جنتی در کنار آیتالله مصباح به عنوان حامیان جدی و سرسخت رهبر معظم انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه مطرح شدند.
سنگرهای ایدئولوژیک سال 1392
در سال 1392، علیرغم حمایت آیتالله مصباح از سعید جلیلی و تشویق به «انجام وظیفه» در عوض «کسب نتیجه»، حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد و سعید جلیلی پس از روحانی و قالیباف در مقام سوم قرار گرفت. آیتالله مصباح با اشاره به جدیترین ابهام منتقدین، یعنی نسبت انجام تکلیف و کسب نتیجه دلخواه، در پاسخ به این ابهام، اظهار داشت:«ملاک تکلیف، نتیجه روشن نیست؛ بلکه ملاک تکلیف، شناخت آن از راه عقل و شرع است، ولو این که عملاً نتیجه دلخواه از آن حاصل نشود. بر این اساس اگر دوباره فصل انتخاباتی پیش آمد، باید با همان انگیزه و جدیت شرکت کنیم و نگران نتیجه نباشیم. زیارت عاشورا به ما میآموزاند که حتی بر مصیبت عاشورا نیز باید شکر کرد، چون وسیله سعادت دنیا و آخرت است. یعنی تکلیف را باید انجام دهیم، ولو این که به دنبال آن مصیبت باشد و حتی پس از آن به خاطر توفیق عمل به وظیفه و آن مصیبت، خداوند را شاکر باشیم. لذا اگر مثل برخی به خاطر پول، رودربایستی یا گرفتن پست رأی ندادیم، ولو زحمت کشیدیم، بیخوابی کشیدیم، تهمتها را تحمل کردیم و فحشها را شنیدیم باید شاکر خداوند باشیم. از طرف دیگر این طور نیست که این زحمات و تلاشها هیچ اثری نداشته باشد. آیا این که فردی با کمترین امکانات و هزینهها، رأیی نزدیک به کسانی بیاورد که میلیاردها خرج کردند، تأثیر نیست؟ به خصوص این که تنها همین چند روز کار شد و اگر مدت بیشتری با این اخلاص و جدیت کار میشد، نتیجه کیفی کار نیز بالاتر بود. پس نمیتوان گفت این کارها اثری ندارد و تکلیف از ما ساقط است و اگر از حالا برای چهار سال بعد فکر کنیم تأثیر آن چندین برابر خواهد شد. اگر به وظیفه خود عمل نکنیم، باید منتظر مسخ شدن باشیم، اما نه مسخ ظاهری، بلکه مسخ فکری و روحی که نسبت به انقلاب و اسلام بیتفاوت بوده و بیکاری و گرانی به عنوان مهمترین مسئله برای ما قلمداد شود. هرچند آدمی دوست دارد، همگان به او احترام بگذارند، هرچند تحمل ملامت و ناسزا به خصوص از دوستان آسان نیست، اما قرآن فرموده است «لایخافون لومه لائم.» بله، اگر وظیفهای نباشد، انسان خود را در معرض فحشها و تهمتها و ملامتها قرار نمیدهد، اما اگر وظیفهای را احساس نمود، باید به تکلیف عمل کند... این عافیتطلبان و راحتطلبان هستند که نسبت افراطگری را به عدهای میدهند، اما با دادن این نسبتها تکلیف ساقط نمیشود.«
با پیروزی حسن روحانی در سال 1392، دوگانه ایدئولوژیک مصباح-هاشمی به شکل دیگری تجلی یافت. اگر این دوگانه در سال 1384 با نمایندگی احمدینژاد بهجای مصباح در مباحثی همچون عدالت و حکومت اسلامی نمود پیدا میکرد، هشت سال بعد و در سال 1392 با نمایندگی روحانی بهجای هاشمی و در مسائلی نظیر ارتباط با آمریکا و نحوه اجرای احکام دین در جامعه منعکس شد. مظاهر این دوگانه را میتوان در جایجای سخنان هاشمی، روحانی و آیتالله مصباح به وضوح مشاهده کرد.
هاشمی و طیف رجال متمایل به او در این تنازع گفتمانی قدم به قدم به تحریف ارزشها و اصول انقلاب اسلامی میپرداختند. خاطرهسازی با این مضمون که «امام خمینی هم مخالف شعار مرگ بر آمریکا نبود» تنها یکی از مصادیق علنی این گزاره است و تئوریزه کردن معامله با دشمن، کوتاه آمدن از اصول، طرح مسئله شورای رهبری و کاهش اختیارات رهبر دیگر مظاهر این دوگانه است.
از سال 1392 به بعد شفافیت این دوگانه به قدری برجسته و نمایان بود که طیف هاشمی برای اثبات خود حتی به تحریف اسلام هم دست زدند که حتی با عتاب آیتالله خامنهای مواجه شد! این که طیف پیرو هاشمی کربلا را درس مذاکره با دشمن میداند، این که از صلح امام حسن(ع) قرائت کجفهمانه و دلخواهی میکند، این که به بهانههای مختلف «اسلام رحمانی» را تئوریزه میکند، این که با ذکر ناقص زندگی زیادابنابیه تلاش میکند تخصص را مقدم بر تعهد جلوه دهد، این که با جعل تاریخ اسلام اعلام میکند «امام حسین هم با عمر سعد دست داد»، این که فریاد میزند حکومت اسلامی مطلقاً حق دخالت در امور مردم را ندارد و بیشمار مورد دیگر همگی گواه بر آنند که دوگانه مصباح-هاشمی، یک اختلاف سلیقه در امور کشورداری یا یک دعوای سیاسی بینجناحی نیست؛ بلکه دو قرائت مختلف از «نظریه سیاسی اسلام» و یک تقابل ریشهای و جدی است.
آیتالله مصباح یزدی از نخستین روزهای طرح این مباحث که به ایام انتخابات 1392 بازمیگشت، به فراخور مسائل روز نسبت به این قرائت انحرافی موضع میگرفت و به تبیین و تنویز میپرداخت. به عنوان مثال در روز 21 خرداد 1392 در واکنش به «کدخدا» دانستن آمریکا، آیتالله مصباح با اشاره به این که هر جا فساد و خونریزی برپاست، جای پای آمریکا دیده میشود، اظهار داشت: «کسانی که آمریکا را کدخدایی بدانند که کنار آمدن با او راحتتر است، در حقیقت بر میراث امام(ره) پا میگذارند. البته چنین اظهاراتی همگی ناشی از علاقه به دنیا، رفاهزدگی و راحتطلبی است.» وی با اشاره به این که امام خمینی آب و نان از دهانشان میافتاد، اما اسم اسلام را همیشه بر زبان داشتند، یادآور شد: «امام میگفت دشمنان از اسلام سیلی خوردهاند، نه از ملت ایران؛ امام با این بیان تعمد داشتند که شعار اسلام را احیا کنند و این همان چیزی است که ارزش دارد.»
نمونه دیگر از مواضع آیتالله مصباح علیه گفتمان هاشمی به خرداد 1393 باز میگردد. وی به خودباختگی و وادادگی دولت حاکم و برخی دولتهای سابق علیه آمریکا اشاره کرد و گفت: «تقریباً همه مسئولین ما در دورههای مختلف در ته دلشان باور نداشتند که بتوان حریف آمریکا شد و معتقدند که ایران در علم، تکنولوژی، صنعت و نظایر اینها به آمریکا نیازمند است و چارهای جز رابطه با آمریکا وجود ندارد و البته این رابطه، هزینهای هم دارد که طبیعتاً باید پرداخت شود. یعنی از یک طرف عامل فکری و از طرف دیگر عامل روانی که راحتطلبی و رفاهطلبی است سبب شده تا این افراد، رابطه با آمریکا را مصلحت بدانند!»
وادادگی در مقابل غرب در مذاکرات هستهای و برخورد منفعلانه در مقابل تهدیدات آمریکا و متحدانش، همچون دیگر دلسوزان نظام، واکنش تند آیتالله مصباح را هم برانگیخت. برای نمونه در اسفند 1394 آیتالله مصباح یکی از موضعگیریهای تندش در خصوص تسلیم شدن در مذاکرات هستهای و عقبنشینی از تهدیدهای آمریکا اظهار داشت: «طرف حاضر میشود ارزش 70، 80میلیون اهل کشور خودش را تسلیم یک دشمن کند، برای اینکه چند روز بیشتر روی این صندلی بنشیند. پستتر از این چه چیزی هست؟ مردم بیگناه، مردم ذیحق، بچههای معصوم، کسانی که خونهای پاکشان را در راه انقلاب فدا کردند تا این انقلاب شکل گرفته، تا چیزی به نام جمهوری اسلامی به معنای واقعیاش در عالم شکل بگیرد، همه را فدا میکند، تا اینکه چند روز بیشتر رئیس باشد. دیگر از این پستتر چه چیزی هست؟ چقدر آدم باید دور از شرف باشد که هستی و خونهای یک عدهای را نادیده بگیرد، فدا کند، تا چهار روز بیشتر روی یک صندلی بنشیند؟ در آدمیزاد چنین استعدادی هست. اینقدر میتواند پست باشد...شاید بین ما و بین هملباسهای بنده کسانی پیدا بشوند منت سر خدا بگذارند که چند سال زندان رفتهام، شکنجه تحمل کردهام. خب این از حماقت بنده است. خدا میفرماید من باید منت سرت بگذارم که یادت دادم چطور ترقی پیدا کنی، توفیقت دادم که چطور به من نزدیک بشوی. اگر پولی در راه خدا خرج میکنیم، زندان میرویم، یا به شهادت میرسیم، همه از هدایت اوست. اینها همه مال اوست. اینها را چه کسی به دست ما داده است؟ ثانیا چه کسی توفیق داد این امانت را در این راه مصرف کنیم؟ مگر هر کسی چنین توفیقی نصیبش میشود؟ افراد زیادی بودند که این نعمتهای الهی را در راه شیطان صرف کردند و بنده شیطان شدند. نمونههایش را هم در جامعه میبینیم، حالا اسم نمیخواهم ببرم. خدا بر تو منت گذاشت که پستتر از گاو و خر نشوی. ای کسانی که سعی میکنید به دشمنان نزدیک بشوید تا آنها یک لبخندی به شما بزنند، اینها پستترین جنبندگانند. نوکری اینها افتخار ندارد، خجالت بکشید. من به شما این امکان را دادم که نزدیک من بیایید.«
همچنین مواضع حسن روحانی در قبال اجتماع مردم علیه بیحجابی که گفته بود «نمیتوان مردم را به زور به بهشت برد»، شبهه دیگری بود که آیتالله مصباح به رفع آن پرداخت: «حتی برخی از افراد عمامهبهسر که دارای مسئولیت هستند، در واکنش به اجتماع مردم در خصوص بدحجابی و نگرانی علما از وضع دین و فرهنگ و تجمع روحانیت در فیضیه، آنها را کسانی معرفی میکنند که اسلام را نشناختهاند و آنها را متهم به توهم میکنند. باید از وی پرسید مگر خود تو دینت را از کجا یاد گرفتهای؟ از فیضیه یا از انگلستان؟»
«نبود شما خسارت است»
مرور خاطرات سالهای گذشته نشان میدهد چرا دشمنان در صدد ترور شخصیت و حذف آیتالله مصباح هستند و هر از گاهی برچسب جدیدی به کلکسیون خود اضافه میکنند. این که آیتالله مصباح یزدی در انتخابات خبرگان سال 1394 در رأس «مثلث جیم» قرار داشت که به زعم دشمنان و مخالفان داخلی باید از صحن مجلس خبرگان خداحافظی میکرد و از طرف دیگر حمایتهای متعدد رهبر معظم انقلاب از وی در قبل و بعد از انتخابات مجلس خبرگان بیانگر آن است که وی در راه درستی قدم برمیدارد که مورد تأیید آیتالله خامنهای هم هست. رهبر معظم انقلاب پیش از انتخابات مستقیماً به طرح انگلیسی حذف مثلث جیم اشاره کردند و اظهار داشتند که مردم به خلاف آنچه دشمن میخواهد عمل خواهند کرد. ایشان پس از انتخابات هم با نام بردن صریح از آیاتعظام محمد یزدی و محمدتقی مصباح، نبود آنها را با عبارت «خسارت» قرین کردند: «البته برخی بزرگان هم هستند که رأی آوردن و یا رأی نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آنها ایجاد نمیکند و آقایان یزدی و مصباح از جمله این افراد هستند که حضور آنان در خبرگان باعث افزایش وزانت این مجلس میشود و نبود آنها نیز برای مجلس خبرگان خسارت است.»
مدافعات اخیر رهبر معظم انقلاب، عتاب شدید ایشان به هاشمی رفسنجانی و دولت یازدهم (در مسائلی همچون مذاکرات هستهای، رابطه با آمریکا و اعتماد به غرب، اسلام رحمانی، توانمندی موشکی، اقتصاد مقاومتی و توجه به ظرفیت درونی کشور و...) و در کنار آن، حمایتهای متعدد ایشان از آیتالله مصباح در بیست سال گذشته، مشخص میکند که مهمترین رکن جناح مومن انقلابی در سپهر سیاسی کشور کجاست
پایان
این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهاى جدید غربىها را به گوش ما نمىرسانند؛ حرفهاى قرن نوزدهمى، حرفهاى کهنهشده و حرفهاى منسوخ را مىآورند در جامعه مطرح مىکنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینى، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مىایستند؛ این که بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دورى از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه مىکنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.»
ماجرای سخنرانی هاشمی در قم
در طول سال 1384 و 1385 اظهارات و اقدامات متعدد هاشمی رفسنجانی، فضای سیاسی را ملتهب کرده بود. هاشمی رفسنجانی، شهر قم و جمع علما و فضلای این شهر را موضع مناسبی برای بیان انتقاداتش نسبت به وضع موجود در کشور میدانست. همچنین نزدیکی انتخابات چهارم خبرگان رهبری که در آذرماه 1385 برگزار شد، موجب شد تا هاشمی چندین بار به شهر قم سفر کند و با مراجع و علما دیدار کند.
از طرف دیگر طیف حزباللهی و انقلابی شهر مقدس قم در دوران هشتساله اصلاحات، ابزارهایی پیدا کرده بودند تا صدایشان را به گوش دیگران برسانند. از جمله این ابزارها، راهپیمایی روز 15 خرداد بود. این برنامه، پیادهرویای بود که از مقابل منزل امام در میدان روحالله محله یخچالقاضی شروع میشد، در حرم خاتمه مییافت و بعد از راهپیمایی، در حرم حضرت معصومه(س) سخنرانی برگزار میشد که سخنران مراسم در هر سال شخص ثابتی نبود. شعارهای این مراسم را حجتالاسلام والمسلمین احمد پناهیان سر میداد.
در خردادماه سال 1385 علیرغم مخالفت اشخاص متعدد، با اصرار هاشمی و تولیت وقت آستانه حضرت معصومه(س) سخنرانی روز 15 خرداد سال 1385 به او سپرده شد؛ لیکن طرح محترمانه چند سوال از جانب برخی از طلاب حاضر در برنامه و برخورد خشن محافظین با طلاب سوالکننده منجر شد تا مراسم سخنرانی حرم حضرت معصومه(س) ملتهب شود. هاشمی رفسنجانی خود بر این مسئله صحه میگذارد که طلاب خواهان طرح سوال بودند و برنامهای برای برهم زدن مراسم در کار نبود. وی در روز 16 خرداد 1385 در دیدار چند تن از مسئولان امور قرآنی کشور گفت:» در قم فردی میخواست سوالی مطرح کند که جمعیت حساس شدند که پس از او فرد دیگری بلند شد که او را زدند و این کار خوبی نبود. در همین فاصله چهار نفر بلند شدند که سوال کنند. در آنجا من تردید داشتیم که ماجرا چیست. بعد مدیر کل اطلاعات آقای [...] آمد و گفت: اینها از بچههای آقای مصباح هستند. قبلاً هم به آنها تذکر داده بودند، چون برنامه پخش مستقیم بود، هدفشان این بود که مسائلی را از طریق رسانه مطرح کنند. ما هم با آقای مصباح مشکلی نداریم.«
پس از وقایع سخنرانی هاشمی در روز 15 خرداد، مخالفان آیتالله مصباح با سوءاستفاده از اختلال در سخنرانی هاشمی، موسسه امام خمینی و شخص آیتالله مصباح یزدی را خطدهنده این اقدام دانستند و با دامن زدن به این اتهام، فضای شدید رسانهای علیه آیتالله مصباح و مریدانش به راه انداختند. هادی قابل، رئیس جبهه مشارکت منطقه قم، نوک پیکان تهاجم خود را متوجه موسسه امام خمینی کرد و با لحن بیادبانهای گفت: «وقتی نشریه پرتو رسماً هاشمی و خاتمی و حسن روحانی را به عنوان کسانی که به ملت و اسلام خیانت کردهاند، معرفی میکند و از شورای نگهبان خواستار رد صلاحیت آنها میشود، طبیعتاً به شعبان بیمخها، گرا میدهد.«
روزنامه اعتماد هم طی مطلبی با عنوان «گروههای فشار در دادگاه افکار» اظهارات آتشین سیدحسین موسوی تبریزی، دبیر کل مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم را پوشش داد. سیدحسین موسوی تبریزی به صورت تلویحی موسسه امام خمینی و آیتالله مصباح را عامل این اقدام معرفی کرد و آنها را چماقدار و شعبان بیمخ خطاب نمود. برخی دیگر از اعضای حزب مشارکت، حزب کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز، مجمع محققین و مدرسین و... هم آتشبار خود را به سوی آیتالله مصباح گرفتند، در حالی که هیچ قرینهای وجود نداشت که وی کوچکترین دخالتی در این ماجرا داشته باشد. روال آیتالله مصباح در مسائل سابق هم نشان میداد که هیچ قرابتی با این مشی ندارد. مشخص بود که جبهه فکری نزدیک به هاشمی، این ماجرا را دستاویزی برای به محاق بردن آیتالله مصباح قرار داده است؛ دستاویزی که ذرهای به واقعیت نزدیک نبود و باور این اتهام حتی برای مخالفان آیتالله هم دشوار میآمد.
در مقابل جنجال اصلاحطلبان و دگراندیشان، برخی چهرههای سیاسی و مذهبی با مشاهده تهمتها و حملات شدید علیه آیتالله مصباح، از همان ساعات نخست فضاسازیها، دست به شفافسازی زدند و ضمن محکوم کردن برهمزدن سخنرانی هاشمی رفسنجانی، اتهامات علیه آیتالله مصباح را تکذیب کردند. در اولین اقدام و در پاسخ به اتهامات موجود، دفتر آیتالله مصباح یزدی روز پس از تشنج در مراسم پانزده خرداد، ارتباط سازماندهیشده تشنجآفرینان با موسسه امام خمینی و دفتر آیتالله مصباح را تکذیب کرد. حسین جلالی، رئیس دفتر آیتالله مصباح یزدی ضمن تکذیب ارتباط سازماندهیشده میان برهمزنندگان سخنرانی هاشمی رفسنجانی و دفتر مصباح یزدی یا موسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: «من روز گذشته در زرند کرمان سخنرانی داشتم و [ساعت] 12 شب گذشته به قم بازگشتم و آیتالله مصباح یزدی هم در جهرم حضور داشتند و 12 ظهر امروز سهشنبه به قم بازگشتند. آیتالله مصباح یزدی هنوز در جریان جزئیات حادثه دیروز قم قرار نگرفتهاند. همچنین در حالی که از نقش یک عضو شورای شهر در حادثه دیروز نام میبرند، ایشان هم روز گذشته در یزد حضور داشتند و امروز ظهر وارد قم شدند.»
در این ماجرا چند نفر از اساتید و دانشاموختگان موسسه امام خمینی دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و دادگاه ویژه روحانیت احکام سنگین و حیرتانگیزی علیه این افراد صادر کرد که این احکام به دلیل عدم پذیرش در افکار عمومی هیچگاه قابلیت اجرایی شدن نیافت و پرونده مختومه شد.
دوقطبی بالفعل در خبرگان
با نزدیک شدن به انتخابات خبرگان چهارم در آذرماه 85، آتش انتقادات هاشمی رفسنجانی از احمدینژاد و دولت نهم افزایش یافت. این اتفاق در حالی بود که در نقطه مقابل آیتالله مصباح به سبب معیارهای دینی و احیای ارزشهای اسلامی، حمایت از رئیس جمهور را امری اجتنابناپذیر میدانست. هاشمی رفسنجانی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال قبل شکست سختی خورده بود، جهت شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری محتاطانهتر تصمیم گرفت. بسیاری از تحلیلگران و برخی از دوستان و یاران هاشمی حضور وی در انتخابات مجلس خبرگان را به نوعی انتحار سیاسی تعبیر کردند و خواهان آن بودند که هاشمی از حضور در این میدان و قرار گرفتن مجدد در برابر رأی و داوری تودهها خودداری کند. وی ابتدا تصمیم به عدم شرکت در انتخابات گرفت و حتی شبهه احتمال تقلب در انتخابات خبرگان را مطرح کرد که گروهها و اشخاص مختلف در این زمینه با وی به مذاکره پرداختند. مشابه این تاکتیک «میآیم، نمیآیم» از سوی هاشمی در انتخاباتهای دیگر هم مشاهده شد.
به هر حال دوقطبی گفتمانی مصباح-هاشمی که یکی از محورهای اصلیاش حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود، با نزدیک شدن به انتخابات خبرگان سال 85 برای دیگر بار به تیتر یک افکار عمومی بازگشت؛ خصوصاً آن که مجلس خبرگان رهبری مسئولیت مستقیمی با محورها دارد و برتری گفتمانی میتوانست تأثیر بهسزایی در مشی مجلس خبرگان بگذارد.
در کمتر از چهار ماه مانده به برگزاری انتخابات مجلس خبرگان، یکی از جنجالیترین حملات رسانهای مربوط به اظهارات توهینآمیز علیاکبر محتشمیپور، عضو مجمع روحانیون مبارز، علیه آیتالله مصباح بود. علیاکبر محتشمیپور در نشست شاخه جوانان حزب اعتماد ملی، در جایجای سخنان خود، شاگردان آیتالله مصباح را با عبارت «فرقه مصباحیه» مورد خطاب قرار داد و به طرح شبهه قدیمی عضویت در انجمن حجتیه پرداخت تا بلکه از روش اتهامزنی و هتاکی بتواند آیتالله مصباح را به حاشیه براند. ورود عبارت «فرقه مصباحیه» به ادبیات سیاسی کشور با استقبال گسترده اصلاحطلبان و اعتدالگرایان مواجه شد. به عنوان نمونه محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیسجمهور اصلاحات، این تعبیر را «دقیق» و «واقعبینانه» ارزیابی کرد.
نهایتاً با اعلام نتایج انتخابات در حوزه انتخابیه تهران مشخص شد که هم هاشمی رفسنجانی و هم مصباح یزدی به چهارمین مجلس خبرگان رهبری راه یافتهاند. همچنین مرحوم آیتالله خوشوقت که هیچ تبلیغاتی برای انتخابات خبرگان انجام نداده بود، با اختلاف کمی در رتبههای پایینتر قرار گرفته بود. این اتفاق منجر شد تا دوگانه ایدئولوژیک هاشمی-مصباح (خصوصاً درباره جایگاه ولی فقیه) کماکان ادامه داشته باشد.
سپر ستبر علیه براندازی
در سالهای 1385 تا 1388 اگرچه این دوقطبی به قوت خود باقی مانده بود، ولی اختلاف گفتمانی هاشمی رفسنجانی و آیتالله مصباح در سطح جامعه بروز شدیدی نداشت. از آنجا که دولت نهم در این دوقطبی به عنوان نماینده نزدیک به دیدگاههای مصباح یزدی شناخته میشد، اشخاصی که با گفتمان هاشمی نسبت به مسائل مختلف و قرائت او در امور حکومتداری قرابت داشتند، نوک پیکان حملات خود را متوجه دولت نهم کرده بودند. حملات ریز و درشت به مدیریت دولت در این دوره به وفور به چشم میآمد و جالب آن که نقاطی از دولت آماج حملات قرار داشتند که بیشترین همپوشانی را با دیدگاههای امام خمینی داشت. توجه و رسیدگی به محرومان و مستضعفین، ایجاد ارتباط با کشورهای مستضعف آفریقایی و آسیایی و آمریکای لاتین، ایستادگی و مقاومت علیه استکبار به سردمداری آمریکا و در یک کلام، احیای ارزشهای اسلامی و انقلابی مباحثی بود که از جانب حامیان هاشمی به عنوان نقطه ضعف یاد میشد و مورد تمسخر قرار میگرفت.
آغاز فتنه سال 1388 محلی بود که مرزبندیها برای جامعه شفافتر از قبل شد. طرح شعارهایی همچون «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و حمله حامیان هاشمی به ارکان قانونی حکومت نظیر شورای نگهبان بر همگان آشکار کرد که خرابکاریهای یک طرف درگیری به محوریت هاشمی، انتخابات ریاست جمهوری را اهرم فشاری کرده تا به جایگاه ولایت فقیه آسیب بزند.
همین مقطع بود که آیتالله مصباح برای دیگر بار در دفاع از جایگاه ولایت فقیه و مصداق وقت آن، آیتالله خامنهای، به سخنرانی پرداخت. آیتالله مصباح یزدی از همان نخستین روزهای آغازین فتنه، شفافسازی فضا را به عنوان تکلیف خود تشخیص داده و علیه فتنهگران شروع به افشاگری کرده بود. این موضوع در حالی بود که وی در صحنه انتخابات ریاست جمهوری دهم، کمترین موضعگیری را در حمایت از احمدینژاد داشت.
از جمله نخستین مواضع علنی آیتالله مصباح یزدی علیه فتنهگران در دیدار با جمعی از فرماندهان، درجهداران و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مطرح شد و متن آن در روز 3 تیرماه 1388 در نشریه پرتو انتشار یافت. آیتالله مصباح در این دیدار حوادث پس از انتخابات را امتحان الهی دانست و خطاب به کسانی که میگفتند «ولایت فقیه را در حد قانون اساسی قبول داریم» گفت:« چطور وقتی کارتان گیر میکند از مقام معظم رهبری میخواهید تا از قدرت ولایت فقیه برای حل مشکلتان استفاده کند. شما ولایت فقیه را قبول ندارید، اما رهبر معظم انقلاب، بزرگواری نمودند و با استفاده از قدرت ولایت فقیه، مسائل شما را حل کردند.»
سخنان آیتالله مصباح علیه فتنهگران و ریشههای فکری منحرف آنها به طور مستمر ادامه داشت و هفتهنامه پرتو سخن در اغلب شمارههای خود یکی از این سخنرانیها را منتشر میکرد. سخنرانی های مداوم آیت الله مصباح یزدی در دفاع از کیان نظام و ولایت فقیه تا 9 دی 88 و روز مرگ فتنه و پس از آن نیز ادامه یافت.
البته دفاع از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در مقابل فتنهگران هیچگاه بیهزینه نبود. نخستین تهاجمها علیه آیتالله مصباح به پیش از برگزاری انتخابات، زمانی که جریان ضدانقلاب فتوای ساختگی و دروغی مبنی بر جواز تقلب در انتخابات را به وی نسبت دادند، باز میگردد. البته بعد از مواضع قاطع آیتالله مصباح پس از انتخابات علیه فتنه، موج حملات علیه وی نیز شدت گرفت. در روزهای آغازین موج تخریبی علیه آیتالله مصباح در ایام فتنه، سایت خبری العربیه به نقل از منابع آمریکایی، خبری را منتشر کرد که رسانههای فارسیزبان ضدانقلاب نیز سریعاً آن را بازنشر کردند. سایت خبری العربیه ادعا کرد آیتالله مصباح یزدی فتوایی مبنی بر ترور موسوی و کروبی، صادر کرده است.
در اقدامی فراتر، سایت جرس این سخنان آیتالله مصباح را در کنار وقایع قتلهای زنجیرهای قرار داد و با پیوند زدن آنها با تهمت تجاوز به زندانیان که مهدی کروبی مطرح کرده بود، آیتالله مصباح را «مفتی خشونت» و «تئورسین تجاوز به زندانیان» معرفی کرد! علاوه بر اتهامات جدیدی که مطرح شد، مباحث قدیمی نیز مجدداً سر باز کردند و پیوند آیتالله مصباح و انجمن حجتیه مجدداً بر سر زبان فتنهگران افتاد.
در همین ایام بود که هاشمی رفسنجانی با ذکر خاطرات بیپشتوانهای مدعی شد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در جلسه سهنفرهای با حضور خودش و آقایان خامنهای و مصباح، آیتالله مصباح به درخواست او برای تشکیل جبهه ضدامپریالیستی و همکاری با مجاهدین خلق جواب منفی داده و همین امر باعث قهر چندینساله ایشان با نظام و قهر حضرت آیتالله خامنهای با ایشان شود! هاشمی در تاریخ 12 بهمن 1388 اظهار داشت:« عدهای از دولتیها و طلبهها تحت تأثیر تفکرات آیتالله مصباح هستند. ایشان تا مدتها با نظام قهر بود. این اواخر گروهی در سپاه و بسیج پیرامون ایشان جمع شدند. آنقدر قهر بود که از مبارزه کنارهگیری کرد. آیتالله خامنهای با ایشان قطع رابطه کردند، ولی من روابطم را حفظ کردم... به هر حال ایشان در قم مؤسسهای دارد که گروهی از طلبهها را تربیت میکند. شاید تفکراتش بین طلبههای خودش عمیق باشد ولی در کل حوزه علمیه اینگونه نیست.»
روایت جلسه مرود اشاره هاشمی با حضور آیت الله سیدعلی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنحانی و آیتالله مصباح یزدی را نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره اول خود در خرداد ماه 1387 از زبان علامه مصباح یزدی اینگونه آورده است: «بعضی از دوستان با اینها [سازمان مجاهدین] ارتباط برقرار کردند و ما را هم دعوت کردند. از آن به بعد روی همان تلقی که از من خواسته بودند با مجاهدین همکاری کنم و من قبول نکردم، اینها به دوستانشان میگفتند که این دیگر با ما نیست و تغییر ایدئولوژی داده. ما تغییر ایدئولوژی نداده بودیم، آنها تغییر داده بودند. گذر زمان هم نشان داد که تشخیص چه کسی صحیح بوده است. اینها در داخل به مجاهدین پول میدادند و آنها را تقویت میکردند، اما امام در نجف به نمایندگان آنها بی اعتنایی کردند و با هیچ ترفندی حاضر نشدند آنها را تأیید کنند.»
ایشان در گفتگوی دیگری که نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره چهارم و پنجم خود در آذر و زمستان 1387 منتشر کرد در اینباره توضیح میدهند:« بعد از پیروزی انقلاب، حوادثی اتفاق افتاد که نهایتاً در سال 60، به ریاست جمهوری مقام معظم رهبری منجر شد. در این فاصله چنان حوادث بزرگ و مکرری پیش آمده بود که حقیقتاً فرصتی برای بازبینی رویدادهای گذشته باقی نمانده بود یا دست کم برای بنده فرصتی پیش نیامد. در اولین ملاقاتی که بنده در آن مقطع با مقام معظم رهبری داشتم، ایشان فرمودند: "آن آقایی که یک وقتی از اینها حمایت و حتی به آنها کمک مالی می کرد، حالا به اشتباه خودش پی برده و در صدد جبران برآمده." گویا این دیدار، ملاقاتی را که قبل از انقلاب با ایشان و با آن شخص داشتیم، تداعی کرد. در آن دوران، آن شخص، مرا بسیار تشویق می کرد که با مجاهدین همکاری کنم. ومن می گفتم: من اینها را نمی شناسم و تا کسی را نشناسم زیر علم او نمی روم. آقا هم ناظر مذاکره ما بودند و فقط سکوت کردند.«
جلسه «به شدت عاطفی»
در آبانماه سال 89، حضرت آیتالله خامنهای سفر ده روزهای به قم داشت. این سفر با استقبال پرشور مردم شهر قم، مراجع و علما مواجه شد. در این سفر، رهبر معظم انقلاب در سخنرانیهای عمومی، دیدار با مراجع و علما و صحبتهای دیگرشان مکرراً به فتنه سال 88 اشاره میکرد و به ابعاد و زوایای مختلف آن میپرداخت.
در طول سفر آیتالله خامنهای به قم و در روز 3 آبان، مسئولین و اعضای هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. آیتالله خامنهای ضمن اظهار خوشحالی از فعالیتهای گسترده موسسه اظهار داشتند:« این فعالیتها بزرگتر از حد توصیف و خارج از حد توقع است. موسسهای مبارک و خوشحالکننده است. این همه ظرفیت و توان کار، مژدهای بزرگ است. البته اینها برمیگردد به خصوصیات برجسته و ممتازی که در شخص جناب آقای مصباح وجود دارد.»
پس از آن حضرت آیتالله خامنهای به دوران آشنایی خود با آیتالله مصباح یزدی پیش از انقلاب و در سالهای میانی دهه 30 اشاره کرد و گفت: «من این ویژگیها را از همان زمان در ایشان مشاهده میکردم؛ فضل، تقوی و اخلاص. اینها چیزهای خیلی باارزش و باعظمتی است و خداوند با این ویژگیهاست که به حرکتی برکت میدهد.«
علیرغم بیانات رهبر انقلاب درباره آیتالله مصباح و موسسه امام خمینی در این سفر، حدود سه ماه پس از سفر رسمی رهبر انقلاب به قم، حضرت آیتالله خامنهای در 20 بهمنماه 1389 طی سفری غیررسمی، مجدداً عازم قم شد و در منزل آیتالله مصباح یزدی، دیداری با وی و خانوادهاش داشت. در این دیدار که به گفته رهبر انقلاب «به شدت عاطفی است»، آیتالله خامنهای پس از احوالپرسیهای مرسوم، خطاب به آیتالله مصباح یزدی و خانوادهاش گفت:
«جلسه به شدت عاطفی است و عواطف نقش مهمی در ادامه راه و اقامه حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. در انقلاب ما هم فکر به تنهایی نمیتوانست این حرکت عظیم را انجام دهد عواطف هم مورد لطف الهی است. دوستی و دشمنی یکی از معیارها و ملاکهاست. این محبتی که ابراز میشود، برمیگردد به لطف حضرتعالی و سرچشمه جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرازیر میشود در همه خانواده و مجموعه فرزندان و اهل و همه. این یک جهت، جهت دوم این که این هم مربوط به شخص من نیست؛ مربوط به معیارها، مربوط به اسلام و انقلاب و مربوط به این راه است. این را الحمدلله من میدانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم و تصور کنم که این مربوط به شخص من است. میدانم که مربوط به خداست و مربوط به راه است کما این که نسبت به شخص امام(ره) با توجه به عظمت و جذابیتی که امام(ره) داشت همین بود؛ یعنی مردم برای خدا، امام(ره) را دوست میداشتند و به دنبال او حرکت میکردند؛ خود ایشان هم این را کاملاً میدانست. بنابراین توقع ما از این مجموعه محترم و عزیز این است که دعا کنند تا منشا این محبتها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند و ما بفهمیم و بدانیم که باید چه کار کنیم و به کدام طرف حرکت کنیم و خداوند متعال ما را هدایت و دستگیری کند. واقعاً نیاز داریم به دستگیری لحظه به لحظه پروردگار که اگر این نباشد یقیناً کار مشکل خواهد شد.«
رهبر فرزانه انقلاب در ادامه احساسات خود را نسبت به آیتالله مصباح یزدی بیان کردند:
«بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را میدانم. واقعاً میدانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنهای هستند و حقاً و انصافاً ما امروز نظیر ایشان را -حالا به این تعبیر بگوییم- خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا. این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاءالله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. خداوند کسان ایشان را، آقازادههای ایشان، همسر محترم، عروسها و دامادها همه را مشمول لطف و هدایت خودش قرار دهد.«
پس از سخنان حضرت آیتالله خامنهای، آیتالله مصباح یزدی در پاسخ به ابراز لطف و محبت ایشان به وی اظهار داشت:
«ما که زبانمان الکن است که از پس شکرگزاری این نعمت عظیم الهی (ولایت) برآییم. همین اندازه عرض میکنیم که الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ و در شبانه روز از عمق دل دعا میکنیم که خداوند برکات حضرتعالی را روزافزون کند و در سایه عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به همه امت اسلامی توفیق شکرگزاری این نعمت را مرحمت نماید.«
در ادامه حضرت آیتالله خامنهای اظهار داشت:
«بله! دعا کنید که خداوند هدایت کند ما را. یادتان هست که من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به شما عرض کردم که نیاز الان من به کمک معنوی خیلی بیشتر از سابق است. جنابعالی خدمت آقای بهجت(ره) رسیدید و پیغام رساندید که کمکی کنند و بعد از آن ایشان دوتا نامه فرستادند که من آن نامهها را دارم و الحمدلله این کمکها وجود داشته و ما قدر میدانیم. الان هم همین طور است. من خیلی احتیاج دارم به کمک معنوی و انشاءالله خدای متعال این دعاهای شما را به هدف اجابت برساند و ما را مشمول رحمت و کمک و هدایت خودش قرار بدهد.«
این دیدار غیررسمی و اختصاصی که رهبر معظم انقلاب به منزل آیتالله مصباح رفتند، خط بطلانی بود بر بسیاری از اتهاماتی که در آن ایام از سوی جناح متمایل به هاشمی مطرح میشد؛ این که آیتالله مصباح پیش از انقلاب از مبارزه رویگردان بود، این که شکاف عمیقی بین او و رهبری جامعه وجود دارد و مواردی دیگر که اظهار میداشت مصباح یزدی تناسب گفتمانی با امام خمینی و آیتالله خامنهای ندارد.
محمد محبوبی- گروه سیاسی رجانیوز: با پیروزی جریان دوم خرداد در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در سال 1376، بهناگاه رخساره سیاسی و اجتماعی کشور دگرگون شد و جریانی که کمترین اشتراک با مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی داشت، سکان اداره کشور و البته تریبونهای مطبوعاتی را در قبضه خود درآورد. این دوره البته یک تقارن تاریخی دیگر هم داشت: آغاز تهاجم رسانهای بیسابقه علیه آیتالله مصباح یزدی! انواع اتهامات از قبیل انتساب به انجمن حجتیه و مخالفت آیتالله با مبارزه علیه شاه آغاز شد و به مرور زمان شدت میگرفت. کار به جایی رسید که اتهامزنی علیه آیتالله به رنگ هتاکی و فحاشی درآمد؛ عباراتی نظیر «تئورسین خشونت»، «مفتی بردهداری» و «مروج فاشیسم» خطاب به آیتالله مصباح در ادبیات سیاسی مطرح شد، شاگردان و علاقهمندان به آیتالله با الفاظی همچون «فرقه مصباحیه» و «حلقه پرتو» معرفی شدند و برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، روحانیت در قالب کاریکاتور به تصویر کشیده شد.
با واکاوی روش و منش آیتالله مصباح یزدی در بعد از انقلاب اسلامی و خصوصاً پس از مقطع دوم خرداد 1376 مشخص میشود حمایتهای صریح، متعدد و مکرر رهبر معظم انقلاب از آیتالله با تحلیل جامع صورت میگیرد، رسانههای معاند خارجی هدفگیری درستی برای ترور شخصیت آیتالله مصباح انجام دادند و گردان تخریب اصلاحات و اعتدال هم به خوبی این طرح را دنبال میکند. دزد دانا میکشد اول «چراغ» خانه را...
***
قیام در نماز جمعه تهران
نخستین موج حمله روزنامههای زنجیرهای اصلاحات علیه آیتالله مصباح یزدی به دورهای برمیگردد که وی سلسلهجلسات «نظریه سیاسی اسلام» را پیش از خطبههای نماز جمعه تهران برگزار کرد. آیتالله مصباح یزدی که در این مقطع به لحاظ علمی در مظان مرجعیت قرار داشت، در سلسله سخنرانیهای نماز جمعه تهران تلاش داشت تا با جریان ایدئولوژیکیای مقابله کند که درصدد ایجاد انحراف در شناخت ارزشهای اسلامی و استحاله کردن نظام بود. سرفصلهای مبحث نظریه سیاسی اسلام که در سالهای 1377 و 1378 ارائه شد، شامل مواردی از قبیل اسلام و نظریهپردازی سیاسی، ارکان حکومت اسلامی، نقش مردم در حکومت اسلامی، مقابله با تفکر جدایی دین از سیاست، احکام قضایی در اسلام، مشروعیت و مقبولیت در اسلام، دلیل عقلی بر ولایت فقیه، تشکیل در ولایت مطلقه از سوی بداندیشان و پاسخ به شبهات روز درباره نسبت اسلام و حاکمیت و مسئله ولایت فقیه بود.
این مباحث هر هفته در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران دنبال میشد و صدا و سیما آنها را پوشش میداد که با استقبال مردمی زیادی مواجه شد. بسیاری از شبهاتی که جریان اصلاحات بر حکومت اسلامی و جایگاه ولی فقیه وارد میکرد، از سوی آیتالله مصباح برطرف میشد و در واقع مصباح یزدی به عنوان مهمترین شخصیتی مطرح شد که در مقابل جریان ایدئولوژیک سکولار، تمامقد قامت برافراشته بود. آیتالله مصباح خود درباره علت سخنرانیهای پیش از خطبههای نماز جمعه، در یکی از همین جلسات میگوید: «سرازیر شدن سیل اندیشههای الحادی و انحرافی فرهنگ غرب به حوزه باورها و اغتقادات اسلامی و تلاش همهجانبه و پرحجم و حسابشده دستپروردگان غرب و دگراندیشان در ایجاد تشکیک و تردید در مبانی اعتقادی و دینی ریشهدار در جوامع اسلامی و مواجه ساختن فرهنگ ناب و اصیل اسلامی با چالشهای فرهنگی و سیاسی، این ضرورت را ایجاب میکند که اندیشهورزان و مرزبانان فداکار و آگاه فرهنگ غنی اسلام با احساس مسئولیت، مباحث حیاتی و کاربردی از جمله نظریه سیاسی اسلام را که علیالقاعده در قالبهای تخصصی و فنی و آکادمیک در حوزه و دانشگاه طرح میشود، با بیانی ساده و روان در اختیار جامعه اسلامی قرار دهند.»
در واقع، آیتالله مصباح یزدی به مبارزه با جریان فکری سکولار و الحادی حاکم بر اصلاحات روی آورده بود. اگر زیربناهای فکری جبهه دوم خرداد زیر سوال میرفت، عملاً گامهای بعدی آنها که تا تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه ادامه داشت، ناکام میماند. اکنون زمان آن رسیده بود که عامل این ضربات، از مسیر «ترور شخصیت» بیاعتبار میشد.
رمز عملیات: «تئورسین خشونت»
همان طور که روزهای دهه هفتاد رو به پایان میرفت، حجم مقاله، گزارش، یادداشت، مصاحبه و طنز در روزنامههای زنجیرهای علیه آیتالله مصباح یزدی شدت گرفت. کلیدواژه مشترک همه آنها این بود که آیتالله مصباح «تئورسین خشونت» است و اسلام سخت و سرد را ترویج میکند. این جوسازی مطبوعاتی سعی داشت تنها با تکرار استعمال این عبارت، آن را جا بیندازد و در اثبات آن کلمهای به میان نیامد. جهش ناگهانی این خط رسانهای را میشد پس از ترور سعید حجاریان در زمستان 1378 به وضوح دید. آیتالله مصباح در زمستان 1378 و بهار 1379 سوژه دستاول جریان سکولار قرار گرفته بود. انتشار یک کاریکاتور شنیع در یک روزنامه زنجیرهای در بهمن 1378 موجب شد تا چند هزار نفر از طلاب و روحانیون به نشانه اعتراض در مسجد اعظم قم تحصن کنند.
در ادامه روزنامههای فتح و همشهری به نقل از یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب، ترور حجاریان را به آیتالله مصباح منتسب کردند و نوشتند: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبههای نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کارهای تروریستی نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.» روزنامه گزارش روز، ضمن «جنایتکار» خواندن آیتالله مصباح، خطر او را از تروریستها بیشتر دانست: «فیلسوف جنایتکار و توجیهگر جنایت و خشونت که با ابزار عمل و فلسفه و دین مجهز شود و کتب و تئوری خلق کند، خطرش از هزاران قاتل و تروریست بیشتر خواهد بود.» در روزنامه بامداد نو هم آمده که از سخنرانیهای نماز جمعه آیتالله مصباح «گروههایی همانند فرقان متولد خواهد شد.» جبهه مشارکت هم با صدور بیانیهای که در روزنامه مشارکت هم منعکس شد نوشت: «آنان که تریبونهای رسمی را به جای آن که تریبون اخلاق و معنویت کنند، به تریبونی برای صدور حکم و خشونت تبدیل کردهاند، بدانند که با این کارها چهره ناپسندی از خود به نمایش میگذارند.» صفحات مختلف روزنامههای زنجیرهای مملو از اهانت و افترا به آیتالله مصباح یزدی بود و شخصیتهای وابسته به گروههایی نظیر حزب کارگزاران، حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم وحدت، نهضت آزادی و... این موضوع را پی گرفتند. همچنین یکی دیگر از رکوردشکنیهای جریان تبلیغاتی سکولارها علیه آیتالله مصباح، به تصویر کشیدن کاریکاتور یک روحانی مجتهد و انتشار آن در جراید وقت بود.
مشخص شده بود که تقابل ایدئولوژیکی جبهه سکولار و جبهه اسلامی یک دوگانه حقیقی و جدی است و آیتالله مصباح موفق شده بود با تشخیص زودهنگام مسئله، به مقابله با آن برخیزد و اتفاقاً موثر هم واقع شده بود. در همین ایام بود که رهبر معظم انقلاب در یکی از بیانات خود به هجمههای گسترده علیه آیتالله مصباح اشاره کردند و بر حقانیت وی صحه گذاشتند. ایشان در دیدار دانشجویان بسیجی طرح ولایت که در شهریور 1379 صورت گرفت، آیتالله مصباح را با شهید مطهری قیاس کردند و اظهار داشتند:« شما میبینید این هجومهای تبلیغاتی را که به شخصیتهای برجسته، به انسانهای والا و بااخلاقهای برجسته میکنند؟ اینها همهاش نشاندهنده اهداف و نیات دشمن است. وقتی یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیتهایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار میگیرد، میبینید که همین «و هم ینهون عنه و ینأون عنه». حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم، هر جایی که باشد، دشمن آنجا را زود تشخیص میدهد؛ چون حسابگر است. دشمن -همانطور که گفتم- آنجا را میشناسد و به مقابلهاش میآید. با مرحوم شهید مطهری نیز همینگونه برخورد کردند. امروز شهید مطهری در دنیا نیست. البته امروز هم بعضی کسان شهید مطهری را رها نمیکنند؛ امروز هم حتی به او تهاجم میکنند؛ لیکن آن روزی که زنده بود، کسانی که بودهاند و دیدهاند، میدانند که با آن شهید عزیز چه کردند؛ چه اهانتها، چه ناشایستها و ناسزاها که به آن چهره مطهر و منور زده شد. در همه سطوح ممکن است چنین چیزی پیش بیاید. نسبت به اشخاص هم ممکن است پیش بیاید؛ اما بایستی راه درست را، شیوه درست را و ابزار درست را، با این چیزها از دست نداد.»
بازتولید عملیات 78
آیتالله مصباح یزدی پس از پایان یافتن سلسله سخنرانیهای پیش از خطبههای نماز جمعه تهران در فضای سیاسی کشور همچون گذشته ظهور و بروز چندانی نداشت، لیکن در ایام حساس پیش از انتخابات نهم ریاست جمهوری در سال 1384، به دلیل اهمیت موضوع، آیتالله مصباح یزدی سخنرانیها و دیدارهایش را به موضوع انتخابات ریاست جمهوری اختصاص داده و نفیاً یا اثباتاً، معیارهای رأی دادن به نامزد انتخاباتی را تبیین مینمود. آیتالله مصباح یزدی علت وارد شدن به فعالیتهای سیاسی را این گونه بیان کرد: «ما تخصصمان مسائل فرهنگی است و طبعاً اگر خطری هم احساس کنیم خطرهای در حوزه فرهنگی را بیشتر در دیگران حس میکنیم. حساسیتمان هم نسبت به دیگران در این حوزه بیشتر است. همانطور که اشاره کردید این حساسیت سابقه طولانی دارد. قبل از انقلاب هم در فعالیتهای سیاسی در گروه 11نفری که بودیم، بنده در میان آن جمع بیشتر به مسائل فرهنگی تکیه میکردم. دوستان دیگر فعالیتهای دیگری هم داشتند اما بنده تمرکزم روی فرهنگ بود. البته اقتضای ذاتی خود فرد و مطالعات و تقسیم کار هم ایجاب میکرد. در دوران اصلاحات بنده احساس کردم که اصل فرهنگ انقلاب و اسلام دارد به خطر میافتد و کم و بیش دیگران هم حس کردند و بعدها بیشتر روشن شد که تفکرات سکولاریستی بر آن تیم حاکم بود. رئیس ستاد انتخاباتیشان اصلاً تخصص داشتند در زمینه سکولاریسم، مقالات و بحثهایی هم در ترویج فرهنگ سکولار داشتند؛ حلقه کیان آن زمان روی سکولاریسم کار میکرد، حتی یادم است مقالهای نوشتند به نام دین سکولار! در یکی از مجلههایی که منتشر میشد اصرار بر اسلام سکولار داشتند. صریحاً تا این حد مسئله سکولاریسم را به عنوان یک ارزش اجتماعی-سیاسی مطرح میکردند. اگر یادتان باشد رئیس جمهور وقت گفت اگر اسلام با آزادی در بیفتد هر دو ضرر میکنند، یعنی اسلام در مقابل آزادی مثل دو تا کشتیگیرند! و این در درونش بزرگترین خطر را برای اسلام داشت. دیگران به این توجهی نداشتند، از نگاه عدهای شاید هم من اشتباه میکردم و نباید آنقدر حساسیت میداشتم. این بود که من آنجا پا به رکاب هر اندازه توان داشتم با این تفکر مبارزه کردم. حالا هم اگر احساس کنیم که مسائل فرهنگی اسلام یعنی باورها و ارزشهای اسلام در معرض خطر هست، این را وظیفه خودمان میدانیم که با کمال جدیت وارد شویم و دنبال کنیم، اما آنجایی که صراحت نیست بلکه فقط از یک نوع مفاهیم متشابه استفاده میشود و آن شعارها با نوعی نرمش تزریق یا احیا میشود، در مرحله اول صحیح نمیدانیم که آدم شمشیر را از رو ببندد و بگوید که شما هم مثل آنها هستید، برای این که ممکن است بگویند منظور ما این بوده و شما که علم غیب نداشتی منظور ما چی بود. باید اول برخوردی که متقابلاً میشود، برخورد نرمی باشد تا معلوم شود و به جایی برسد که مطالب زیر پرده بیاید رو، آنوقت انسان صریحاً موضع بگیرد. قطعاً در شعارهایی که در این دولت مطرح میشود، ابهاماتی است که ما در سخنرانیهایمان به طور نرم کم و بیش به آنها پرداختهایم. بعضی دوستان دیگر هم مشغول نوشتن مقالاتی درباره مفهوم اعتدال و ارتباطش با ارزشهای اسلامی هستند که اصلاً این مفاهیم ارزشش را از کجا میگیرد، کاربردش کجاست. در این باره مجموعهای در حال تهیه است؛ این یک کار فرهنگی ساده و نرمی است و با کسی هم برخورد صریحی نمیشود. اما اگر کار به جایی رسید که پرده برداشته شد و معلوم شد که این تعابیر به دنبال مواجهه با ارزشهای ریشهای اسلامی است، ما هم ناچاریم که صریحتر با آن برخورد کنیم.»
وی همچنن در گفتگوی دیگری درباره علت و نحوه حمایت خود از احمدینژاد در دوره نهم انتخابات ریاستجمهوری اظهار داشت: »قبل از مسئله انتخابات ریاست جمهوری نهم، در انتخابات چندم بود که آقای ناطقنوری و آقای خاتمی رقیب بودند، بنده آن وقت با تشخیصم از آقای ناطقنوری حمایت کردم و با آقای خاتمی مخالفت. بعد اتفاقاتی افتاد و آقای جوادی هم همین کار را کردند. بعد اتفاقاتی افتاد که کار به تفصیلش ندارم و درست هم یادم نیست، عهد کردم دیگر در انتخابات رسماً شرکت نکنم. از هیچ کسی رسماً حمایت نکنم. پیش خودم چنین عهدی کردم. تا اینکه انتخابات نهم ریاست جمهوری پیش آمد... ما کلیات را میگوییم و خیال خودمان را راحت میکنیم. از هیچکس هم حمایت شخصی نکردیم، اما تقریباً بیش از 70% دوستان نزدیکمان آقای احمدینژاد را پسندیدند... نزدیکیهای انتخابات و موقع رأی دادن، آقای خزعلی به من زنگ زدند و پرسیدند: «تو به کی رأی میدهی؟» گفتم: «حاجآقا! من عهد کردم اسم کسی را نبرم». آقای خزعلی گفتند: «میخواهم ببینم تو به کی رأی میدهی. مطمئنم که تو به همان رأی میدهی، من هم میخواهم به همان رأی بدهم». گفتم: «من عهد کردم اسم کسی را نبرم». گفتند: «یکجوری به من بگو که به چه کسی میخواهی رأی بدهی». از بس اصرار کردند گفتم: «کسی که دو تا اسم پیغمبر در اسمش باشد». حتی به آقای خزعلی نگفتم که به آقای احمدینژاد رأی میدهم. بچههای خودمان، خویش و قومهای خودمان پرسیدند به کی رأی میدهید؟ گفتم من نمیگویم. ببینید هر کس شرایطی را که مقام معظم رهبری فرمودند بیشتر دارد به او رأی بدهید. من عهد کردم از کسی اسم نبرم، ولی عملاً اکثریت دوستان ما از ایشان حمایت کردند.«
آیتالله مصباح همچون عملکرد سالهای گذشته که برای حفظ گفتمان انقلاب اسلامی، درباره مسائل مختلف روز روشنگری میکرد و در موضوع حساس انتخابات نهم ریاست جمهوری به تعیین ملاکهای مبتنی بر خط امام(ره) و گفتمان انقلاب اسلامی پرداخت. محورهای اصلی بیانات آیتالله مصباح، دینداری و پایبندی به اسلام، تشکیل دولت اسلامی، اهمیت و جایگاه ولایت فقیه، وجوب رأی دادن، تکلیف بودن شناخت و رأی به نامزد اصلح و شناساندن نامزد اصلح به دیگران بود.
علاوه بر تبیین معیارهای اسلامی، آیتالله مصباح علیه تفکر لیبرالیسم و سکولاریسم دست به افشاگری زده و ماهیت دینگریز و بعضاً دینستیز جریان اصلاحات را تشریح میکرد. روشنگریهای اندیشهای آیتالله مصباح یزدی تنها به جریان لیبرال دوم خرداد محدود نماند، چراکه با تبیین معیارهای اسلامی (از قبیل دولت اسلامی، جایگاه ولی فقیه، عدالت و...) دوگانه گفتمانی که یک سوی آن را آیتالله مصباح و طرف دیگرش را اکبر هاشمی رفسنجانی نمایندگی میکرد، بر سر زبانها افتاد. نتیجه امر، ایجاد یک تقابل گفتمانی جدی در بطن صحنه سیاسی انتخابات بود که در هر دو دور انتخابات نهم ریاست جمهوری، علائم آن مشاهده شد.
این تقابل گفتمانی در دور دوم انتخابات تبدیل به یک دوقطبی تمام عیار شد که از یک سو احمدینژاد به عنوان نماد گفتمان انقلابی که مورد حمایت آیتالله مصباح نیز قرار داشت، حضور داشت و از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی در نقطه مقابل این گفتمان قرار گرفت و مورد استقبال کارگزاران میانهرو، بخشی از بدنه اصولگرایان و کل بدنه اصلاحطلبان و لیبرالها و سکولارها بود. آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات نهم ریاست جمهوری، با گفتمانی متضاد با عملکرد ظاهریاش در شانزده سال بعد از رحلت امام خمینی ظاهر شده بود. در واقع هاشمی رفسنجانی گزینه نهایی بسیاری از افرادی شده بود که مخالف اقتدار رهبری بودند و او را وزنهای برای محدود کردن رهبر انقلاب می دیدند. کار این تقایل در قم به جایی رسید که جمعی محدود از حامیان هاشمی رفسنجانی، چند روز پیش از انتخابات نهم ریاستجمهوری در مقابل موسسه امام خمینی تجمع کردند و به تهمتپراکنی و شعار دادن علیه آیت الله مصباح پرداختند.
بلافاصله بعد از اعلام آرای انتخابات در سوم تیر 1384، ابتدا هواداران احمدینژاد و فعالان ستادیاش برای دیدار علامه مصباح به قم رفتند. آیتالله مصباح در این دیدار گفت احمدینژاد ذخیره خداوند برای امروز ماست؛ چراکه او تنها کاندیدایی بود که طرح دولت اسلامی را مطرح کرد. همچنین کمتر از دو هفته پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، در تیرماه 84 محمود احمدینژاد شخصاً برای دیدار با مراجع عظام و علما به قم رفت. در این سفر آقای احمدینژاد به زیارت حرم حضرت معصومه(س) رفت و در ادامه با آیات عظام فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، موسوی اردبیلی و آیتالله تبریزی دیدار کرد و پس از آن به موسسه امام خمینی رفت. در دیدار با آیتالله مصباح یزدی، احمدینژاد ضمن تقدیر از همراهی و پشتیبانی آیتالله مصباح در انتخابات، مطالبی را با ایشان در میان گذاشت. طی این دیدار استاد مصباح، در سخنان خود انتخاب احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور را دمیده شدن نفحه الهی در جامعه دانست و توصیههایی به رئیس جمهور منتخب کرد و حفظ ارزشهای اسلام و انقلاب را خواستار شد. آیتالله مصباح به احمدینژاد تذکر داد «امید است بتوانید ارزشهای کمرنگشده را احیا کنید»؛ تذکری که هشت سال بعد به سعید جلیلی هم داده شد.
در واقع «احیای ارزشهای اسلامی» بود که در سال 84 زمینه پیوند آیتالله مصباح و احمدینژاد را فراهم کرد، موضوعی که در شعارها و خط مشی کاندیداهای دیگر اثری از آن به چشم نمیآمد و بلکه بعضاً در نقطه مقابل قرار داشتند. اکنون مرزبندیهای ایدئولوژیک میان آیتالله مصباح و هاشمی رفسنجانی کمی عیانتر شده بود.
طالبانیسم ایرانی؟!
پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری و شکلگیری دولت او سبب شد تا صحنه سیاسی کشور دچار تغییرات گسترده ماهوی شود. این دگرگونی تا جایی پیش رفت که طبقهبندی اصولگرا-اصلاحطلب به طور جدی به هم خورد و بسیاری از اصولگرایان، در حالی که تبادر ذهنی عمومی اصولگرا بودن دولت نهم بود، در طیف منتقدین جدی و حتی مخالفین دولت جای گرفتند.
در حقیقت دوگانه مصباح-هاشمی که ریشهای دیرینه و عمیق در مباحث ایدئولوژیک دهه 50 داشت، با انتخاب احمدینژاد دوباره سر باز کرد. در نتیجه از آنجا که نیروهای سیاسی متمایل به هاشمی در انتخابات، آیتالله مصباح را مهمترین حامی احمدینژاد در مقابل هاشمی یافتند، حمله گسترده به آیتالله مصباح را از نخستین روزهای آغاز به کار دولت نهم کلید زدند. نزدیکی گفتمانی مجموعه دولت به اندیشه اسلام ناب که توسط آیتالله مصباح یزدی منتشر میشد، سبب شد تا دامنه حملات اصلاحطلبان به آیتالله مصباح که پیش از آن صرفاً در محدوده انتقادات ایشان به دولت اصلاحات بود، بسیار وسیعتر شود و شخصیت علمی ایشان را نیز نشانه بگیرند. در این میان حملات برخی اصولگرایان سنتی و متمایل به هاشمی به هجمههای فزاینده دوم خردادیها نیز افزوده شد.
«اسلام تحجر» و «ضدیت با امام خمینی» سرفصل حملات اصلاح طلبان به آیتالله مصباح در روزهای بعد از آغاز دولت نهم بود. به عنوان مثال سیدمحمد خاتمی با مطرح کردن تحجر به عنوان اسلام ارتجاعی اظهار داشت: «بعضی دستپاچه شدهاند که چرا نماد اسلام اصولگرا «ملاعمر» است و توانسته برخی جوانان پرشور جهان اسلام را به سوی خود جلب کند. اینها سعی دارند با تند و تیز کردن شعارهایشان عقبماندگی خود را جبران کنند، اما امکان ندارد. چون هرچه تلاش کنند، تنها پیروان کوچکی از ملاعمر خواهند بود.»
مهدی کروبی هم با اعلان خطر حاکمیت متحجران و کهنهپرستان گفت: «اگر دیر بجنبیم، متحجران همه چیز را در اختیار خواهند گرفت!» طه هاشمی، قائممقام وقت حسین مرعشی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، همه عاشقان امام را برای مبارزه با این تفکر فراخواند و گفت که «اجازه ندهند جریان جزماندیش بخواهد همه میراث امام را مصادره کند.»
در مقابل سیل توهینهای جدیدی که علیه آیتالله مصباح و دولت نهم به راه افتاد، رهبر معظم انقلاب به روال سابق مشی عملی آیتالله مصباح را تأیید کردند و همچنین به دولت نهم دلگرمی دادند که «گوشتان به این حرفها بدهکار نباشد.» ایشان همچنین افرادی که چنین اتهاماتی وارد میکنند را مظهر طالبانیسم خواندند! آیتالله خامنهای در اولین دیدارشان با دولت نهم، بخشی از سخنانشان را به پاسخ درباره اتهام تحجر پرداختند و فرمودند: »این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانى عمل مىکنید، به این حرفها خیلى گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفتهاند و مىگویند. ما با هر حرکت و گرایشى از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانى که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهاى غربى تحجر دارند. هرچه غربىها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ (ادامه دارد)
حضرت آیت الله خامنه ای گفتند: مسئلهی مفاسد اجتماعی، یکی از بیماریهایی است که هر روزی که بر آن بگذردو علاج نشود، عمق بیشتری پیدا میکند وعلاجش دشوارتر خواهد شد. لذا مسئله فوقالعاده مهم است.
هفته نامه خط حزب الله در سی و سومین شماره خود در گزارشی ویژه درخصوص تاکید رهبر انقلاب اسلامی به مسئولین برای رفع آسیب های اجتماعی بخشهایی منتشر نشده از بیانات اخیر رهبر انقلاب خطاب مسئولان را منتشر کرد. پاراگرافهای داخل متن نقل قول های مستقیم از رهبر معظم انقلاب است.
مردم عائله ما هستند
زلزله بم که آمد، خانههای مردم همه تخریب شد مردان، زنان و کودکان زیادی زیر آوار باقی مانده بودند. شدت آسیبها و لطمات به حدی بود که مردم مستأصل مانده بودند. ۲۶ هزار کشته و ۳۰ هزار زخمی عدد کمی نبود. چشم همهی مردم داغدار به مسئولین بود بلکه کاری کنند. هنوز چند ساعت از حادثه نگذشته بود که رهبر انقلاب در پیامی، از همهی مسئولین خواستند که با همهی توان به کمک مردم بشتابند. اما ایشان به همین پیام اکتفا نکردند. دو سه روز از زلزله نگذشته بود که شخصا وارد بم شدند تا از نزدیک در جریان کمکهای امدادی قرار بگیرند. اما این اولین و آخرین بازدید ایشان از بم نبود. ۱۸ روز بعد از آن، مجددا رهبر انقلاب وارد بم شدند. این بار با لباس مبدل به میان مردم رفتند و از نزدیک با آنها حرف زدند و مشکلاتشان را شنیدند. مردم که «آقا» را دیدند، آرام شدند.
آسیبهای اجتماعی مانند آسیبهای طبیعیاند؛ مانند زلزله که میتواند بنای خانهها را تخریب کند، این آسیبها بنیان خانواده و اجتماع را برهم میریزد. اگر به موقع و بههنگام شناخته شود و یا پیشگیری شود، احتمال کاهش خسارتها افزایش خواهد یافت. اما اگر نسبت به آن غفلت شود؛ خدای نکرده ممکن است بنای جامعه را متزلزل کند. «درست است که ما در کشور در درجهی اول مسئله اقتصاد را داریم و خود مشکلات اقتصادی هم [به عنوان] یکی از آن عوامل ریشهای این مفاسد، مورد توجه ما است، لکن مسئلهی مفاسد اجتماعی با شرحی که در جلسهی قبل داده شد، یکی از بیماریهایی است که هر روزی که بر آن بگذرد و علاج نشود، عمق بیشتری پیدا میکند و علاجش دشوارتر خواهد شد. لذا مسئله فوقالعاده مهم است. ۹۵/۲/۱۱» شاید از نگاه جامعهشناسانه، وجود آسیبهای اجتماعی در هر اجتماع بشری امری طبیعی باشد، اما در شأن کشوری که آرمان «ساخت تمدن نوین اسلامی» دارد، به هر میزان، ولو اندک هم شایسته نیست. بنابراین گرچه در خصوص مقابله با آسیبهای اجتماعی کارهایی شده است اما یقینا کافی نیست. برای حل آن، باید کار شبانهروزی کرد. «توقعات بیشتر از اینها است... اهمیت کار را، بزرگی مسئولیت را، خطرات ناشی از آن را آدم توجه بکند، آن وقت میفهمد که چه قدر باید در این زمینه تلاش کرد و شب و روز نشناخت. ۹۵/۲/۱۱» ممکن است حتی در کوتاهمدت، نتایج این تلاش شبانهروزی مشخص نشود اما نفس تلاش مسئولین، برای مردم مایهی آرامش و مرهم است. «یک اشکالی که در کارهای بلند مدت هست و آن اینکه غالباً مجریان علاقهای به کارهایی که تأثیراتش بلند مدت است ندارند؛ طبیعت انسان است... چون مردم این آسیبها را در زندگی لمس میکنند... وقتی میبینید یک دولتی است که دنبال علاج این آسیبها است، نفس این تلاش مردم را خرسند میکند، راضی میکند، امیدوار میکند. ۹۵/۲/۱۱» اما چگونه یک مسئول یا یک عنصر مؤمن و انقلابی میتواند این کار بلندمدت را شبانهروزی و با تمام وجود پی بگیرد و خسته نشود؟ وقتی که حس کند خود او، جزئی از آن خانواده است و مشکل مردم، مشکل اوست. «ما مردم را باید عائلهی خودمان بدانیم. ما مسئولین کشوریم دیگر... این ملت، این کشور، این مرزها، این فضای زندگی، عائله ما است. به مسئلهی آسیبهای اجتماعی در سطح کشور جوری نگاه کنیم که اگر این آسیب در داخل خانوادهی خود ما بود، آنجور نگاه میکردیم. اگر بنده یک بچهی معتاد داشته باشم چه حالی دارم؟ اگر کسی در خانه یک دختر فراری از...
خانه داشته باشد چه حالی دارد؟ تصورش را بکنید، اگر این دختر از خانهی دیگری هم فرار کرد، ما باید همان احساس را به خودمان تلقین کنیم ولو طبیعتاً نداشته باشیم... ما باید به این قضیه در سطح جامعه حساس باشیم و به فکر علاج باشیم... ما در واقع اهتماممان به وضعیت مردم مثل اهتماممان به داخل خانوادهی خودمان باشد. ۹۵/۲/۱۱» اما در مقابله با آسیبهای اجتماعی نباید به کارهای معمولی و جاری دستگاهها اکتفا شود و هر از گاهی برای رفع تکلیف گزارشی داده شود. تاکید رهبر انقلاب اسلامی در جلسات مختلف بر کار جهادی مستمر ویژه است. «انتظارم از مجموعهی حاضر کارهای فوق العاده است؛ یک کارهایی هست که کارهای طبیعی دستگاه شما است و باید انجام بدهید، لابد هم انجام میدهید، بعد از این هم-این جلسه و امثال این جلسه باشد یا نباشد انجام میدهید؛ این چیزی نیست که ما را قانع کند؛ یک کار فوق عادت انجام بگیرد، یک تلاش مضاعف انجام بگیرد. ۹۵/۲/۱۱» همچنین در این موضوع مهم نیز مانند اقتصاد مقاومتی که همهی دستگاهها باید وسط میدان بیایند «همهی دستگاهها باید نقش آفرینی کنند؛ هم دستگاههای دولتی-منظورم قوهی مجریه است هم دستگاههای غیر قوهی مجریه مثل مجلس، مثل قوهی قضائیه، مثل نهادهای انقلابی. همه باید نقش آفرینی کنند، باید نقش خودشان را، سهم خودشان را مشخصاً پیدا کنند، بفهمند چه هست، و آن سهم را به بهترین وجهی، با شتاب متناسب انجام بدهند. ۹۵/۲/۱۱» نقش دستگاههای تبلیغاتی نیز در این کار اهمیت زیادی دارد اما بعضاً تاکنون نقشآفرینی مؤثری نداشتهاند «عدم توجیه فرض کنید سازمان تبلیغات یا دفتر تبلیغات نسبت به این قضیه موجب میشود که در این زمینه کار نکنند. خب ما این همه امکانات داریم... باید دنبال کنند... د. مجموعهی صداوسیما باید مطلع بشوند از آنچه که واقعیت کار است تا بتوانند برنامهریزی کنند، صداوسیما خیلی میتواند نقش ایفا کند. ۹۵/۲/۱۱» اما در مقابل این عملیات جهادی و مقاومسازی اجتماعی، نباید از عوامل مزاحم و ضد عملیات هم غفلت شود؛ مثلاً «وقتی که ما در جشنواره فجرمان فیلمهایی نشان داده میشود که اصلاً سوق میدهد مردم را به سمت این مفاسد اجتماعی، در واقع فرهنگسازی ضد این جهت را داریم انجام میدهیم؛ باید مراقبت بشود، باید به اینها توجه بشود. ۹۵/۲/۱۱» و در آخر آنچه که هم برای مسئولان، و هم برای مردم -بهویژه جوانان مؤمن و انقلابیوظیفه ایجاد میکند، به میدان آوردن ظرفیتها و نیروهای مردمی است؛ «نیروهای مردمی خیلی میتوانند کمک کنند و کمک هم میکنند، منتها برنامه میخواهد که چهجوری از نیروهای مردمی استفاده کنیم. جذب دلهای مردم و جذب کمکهای مردم چه کمکهای مالیشان چه کمکهای فکری و بازوییشان خیلی هنر میخواهد و این برنامهریزی لازم دارد. ۹۵/۲/۱۱» در این کار پر اهمیتی که برای آن نباید شب روز و شناخت، نیز دست معجزهگر مردم که عنایت الهی را بهدنبال دارد، راهگشا خواهد بود؛ این را تجربهی انقلاب اسلامی ثابت کرده است؛ مهم این است که نیروی حزباللهی این عرصه را نیز سنگری برای انقلابیگری و جهاد خود بداند، که «جهاد فقط شمشیر گرفتن و جنگ کردن در میدان قتال نیست؛ جهاد شامل جهاد فکری، جهاد عملی، جهاد تبیینی و تبلیغی، و جهاد مالی است. ۹۵/۲/۲۹»