جامدها و جاهل ها

۱۲۳۴

۱- اگر قرار باشد گیرنده ی پیام، بعد از دریافت آن، اعلام وصول نکند، شش بار هم که شما پیام بفرستی می تواند ادّعا کند  که پیامت را دریافت نکرده است.

۲- دیندارانی که توجّهی به سؤالات و شبهات امروزی ها ندارند، حتی اگر خیلی هم اهل مطالعه باشند، با دینداران قرون سوم و پنجم و هفتم فرقی نخواهد داشت. دین چنین دیندارانی، امروزه نه به درد خودشان می خورد، نه به درد دیگران. چنین دیندارانی چه بسا مشکلاتی هم برای خودشان و دیگران ایجاد بکنند.

۳- بر عکس دیندارانی که توجّهی به سؤالات و شبهات امروزی ها ندارند، دیندارانی هم  هستند که نسبت به سؤالات و شبهات امروزی ها توجّه دارند و حسّاس هستند. دیندارانی چون امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، مقام معظم رهبری، آیت الله مصباح یزدی، آیت اله جوادی آملی، آیت الله مکارم شیرازی و صدها و بلکه هزاران نفر از دوستان و شاگردان این ها و میلیون ها نفر از پیروان شان. دیندارانی که در عرصه ی فکر و  نظر  در دنیا حرف اول را می زنند و در عرصه ی عمل هم بهت و حیرت همگان بویژه ظالمان و ستمگران دنیا را برانگیخته اند.

۴- بیشتر افراد جامد و متحجّر و متقشّر و خارجی مسلک و خشکه مقدس، دیندارانی هستند که  دغدغه ی پاسخ به سؤالات و شبهات امروزی ها را ندارند و بیشتر افراد جاهل و شیفته ی دنیای جدید و منافق و روشنفکر (روشنفکرنما) از دیندارانی هستند که دغدغه ی پاسخ به سؤالات و شبهات امروزی ها  در خصوص دین شان را دارند.

۵- آقا کاظم (ضمن عرض سلام به شما) من با ابراهیم دوستی نزدیک داشتم.  ایشان قبل از سال ۱۳۵۶مارکسیت بود. در سال ۱۳۵۶ در دوره ی سربازی(که  در پادگان توپخانه در اصفهان افسر وظیفه بود)، توسط یک طلبه ی دزفولی مارکسیسم را کنار گذاشت و به آثار شهید مطهری روی آورد. در سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ در مبارزه با مارکسیست ها و مارکسیسم  با دکتر سروش که در آن زمان عمده ی کارش همین بود آشنا شد. دکتر سروش در آن سال ها حرف ملاصدرا، علامه طباطبایی، امام خمینی و مطهری را می زد(مثلاً در تلویزیون با مطهری مصاحبه و با مارکسیست ها مناظره و مبارزه می کرد) لذا ابراهیم شیفته ی سروش شد. سروش بعد از دوسه سال ایشان و صدها و بلکه هزاران نفر دیگر را به ورطه ی ضدیت با روحانیت، بی محلی به امام و شهید مطهری و دیگر اسلام شناسان کشاند.  در حال حاضر وضعیت این طفلک وضعیتی است شبیه وضعیت خود دکتر سروش. سروش در خارج از کشور ناز دشمنان اسلام و نظام اسلامی را می خرد و ابراهیم در این جا و در داخل کشور چشم به دهان دشمنان دوخته است.  

۶- آقای هاشمی رفسنجانی بعد از انقلاب اسلامی کمترین سمتی که داشته، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است. ادعای خودش و دوستانش هم این است که، کسی از ایشان، نزدیک تر به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نبوده است. ایشان حالا می آید  و می گوید: "مملکت این جوری است، مملکت اونجوری است. این جا را بردند، آن جا را خوردند و غیره" و صدها نفرهم برایش کف می زنند و سوت می کشند. بنظر من، ما ها نباید فریب  این بازی "کی بود؟ کی بود؟ من نبودم، امثال ایشان را" را بخوریم.  به این جور جمع های کذایی باید گفت: "متاسفیم که مدام دارید بازی می خورید. یا آمریکا و اسراییل  شما را بازی می دهند و یا در داخل کشور این هایی که معلوم نیست برای چه، این بازی ها را درمی آورند.

۷- در جمعی که همه دیندار هستند بسیار خوب است که بحث دعا و رجعت را بکنیم، ولی در جمعی که بیشتر افرادش سر وجود خدا و آمدن پیامبران مساله دارند، بحث خدا را بکنیم، نه بحث رجعت و دعا را.

۸- مرحوم مطهری در دهه ی چهل (نسبت به دهه ی پنجاه)، خوش بینی کمتری نسبت به فرهنگ اسلامی و مردم مسلمان و روحانیت و . . . دارد و خوش بینی بیشتری نسبت به سران نهضت آزادی، مرحوم دکتر شریعتی، مجاهدین(منافقین) خلق و . . .. به عبارت دیگر، هرچه به اوج گیری و پیروزی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نزدیک تر می شویم مرحوم مطهری به فرهنگ اسلامی و مردم مسلمان و روحانیت اعتقاد بیشتری پیدا می کند و اعتقاد و اعتمادش را نسبت به سران نهضت آزادی و مرحوم دکتر شریعتی و مجاهدین(منافقین) خلق و غیره از دست می دهد. در یک کلام بهتر است بگوییم انقلاب اسلامی هر چه به پیروزی نزدیک تر می شود، تفکر مرحوم مطهری به تفکر امام خمینی نزدیک تر می شود.

۹- توجه داشته باشید، این هایی که یک "چیزی" شان می شود  و در عین حال، حرف مرحوم مطهری را می زنند، از مطهری دهه ی چهل حرف می زنند، از کتاب ده گفتار و بیست گفتار ایشان می گویند. یک عدّه هم ظاهراً (این قدر مشغله)  دارند فرصت کم می آورند که روی همه ی مطالبی که بیان می کنند فکر کنند. آخر خدا بیامرز پدر! آدم عاقل می آید آن هم حالا، می گوید "مطهری گفته شیعه ی ایرانی قالتاق است". اگر خود مطهری حالا زنده بود در مورد این ملت شریف (که دارد خون می دهد تا اسلام عزیز سرافراز بماند) این حرف را می زد؟ یا حالا راضی است شما از او نقل بکنی که" شیعه ی ایرانی قالتاق است". البته یادآوری بکنم که مرحوم مطهری این حرف را در دهه ی چهل زده است و این برادر عزیز (استاد رحیم رحیم پور ازغدی) و امثال او با آن گروه اول(امثال مهندس آرمین سازمان منحله ی مجاهدین انقلاب اسلامی و . . .) خیلی فرق دارد. این ها نیروهایی ولایی هستند و آن ها نیروی هر خطی باشند، نیروی خط ولایت فقیه نیستند.     

اسلام اصیل و مخالفان و دشمنان آن

  

۱۲۳۳

۱- حسین آقا! من اگر بهترین نقد را هم در خصوص نوشته های دکتر سروش بنویسم و به شما ارایه کنم می دانم که نمی پذیری.

 ۲- بنظر من به امثال شما فقط باید گفت: "نظریات دکتر سروش درست نیست" همین؛ نقد تفصیلی آثار ایشان را باید برای کسانی نوشت که (بر خلاف شما) جویای حق و دنبال حقیقت اند.

۳- شما بجای این که از من گله مند، باشی (که منظور فلانی در فلان نوشته من بوده ام)، ببین آن نوشته ی من درست است یانه، اگر درست است بپذیر و فکر خودت را اصلاح کن و اگر درست نیست جواب مرا بده تا من خودم و نوشته ام را اصلاح کنم.

۴- بسیار خوب،  من آن چه را که تاکنون در خصوص دکتر سروش و آثارش در روزگار ایرانی نوشته ام، جمع و بطور یکجا به شما ارایه می کنم.

............................

۱- قریب به اتفاق مسلمانان، سوالات و شبهات مطرح در خصوص دین شان را نمی بینند (و لذا دنبال پاسخ آن ها نمی روند). اینان دین سنتی شان را (که از خانواده و مسجد محله گرفته اند) حفظ می کنند، ولی به جهت عدم شناخت سوالات و شبهات در خصوص دین شان و عدم توانایی  نسبت به پاسخ  آن ها،  دین شان، تفاوت چندانی با دین پدران شان ندارد.

۲ – تعداد کمی از مسلمانان، سوالات و شبهات مطرح در خصوص دین شان را می بینند (و دنبال پاسخ آن ها هم می روند).  اینان موفق می شوند هم،  دین شان را (که از خانواده و مسجد محله گرفته اند) حفظ  کنند و هم، پاسخ تمامی سوالات و شبهات را بیابند. دین این افراد به جهت این که این ها سوالات و شبهات را می شناسند  و توان پاسخگویی نسبت به آن ها را دارند، بسیار متفاوت با دین پدران شان است، به گونه ای که   انگار دین دیگری دارند.

۳- افرادی که به لحاظ شناخت سوالات و شبهات و توانایی  پاسخگویی به آن ها، دین شان متفاوت با دین پدران شان است (بر خلاف آن اکثریتی که دین شان، دین پدران شان است) در بحث و مناظره، حریف مارکسیست ها، لیبرالیست ها، ناسیونالیست ها، مجاهدین(منافقین) خلق، طرفداران مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، دکتر پیمان، دکتر سروش، دکتر حجاریان، دکتر کدیور، دکتر سیدجواد طباطبایی، محمد مجتهد شبستری، ملکیان و  ده ها و ده ها  روشنفکری هستند که مخالف دین سنتی هستند.

۴- افرادی مثل شهید آیت الله مطهری، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جوادی آملی و ده ها بزرگ دیگر، هرکدام شان حریف همه ی اندیشمندان شرق و غرب عالمند. بدون کمترین تردید عرض بکنم که شاگردان این بزرگان نیز، حریف همه ی روشنفکران طرفدار شرق و غرب اند. آقایانی چون رحیم رحیم پور ازغدی، دکتر عبدالحسین خسروپناه و ده ها نفر مثل اینان(حوزوی یا دانشگاهی) در بحث و مناظره، بخوبی  قدرت فتیله پیچ کردن رقیب را دارند.

۵-  البته نیروهای سطوح پایین دین سنتی که اکثریت مسلمانان را تشکیل می دهند و عشق شان به خدا و پیامبر(ص) و ائمه (ع)، ضامن حفظ اسلام و نظام اسلامی است، توان مقابله ی فکری و نظری  با روشنفکران طرفدار غرب و شرق را ندارند. این میزان ضعف را، افراد سطوح پایین مخالفان دین(بویژه مخالفان دین سنتی)  کمتر دارند؛ به عبارت دیگر، مخالفان دین سنتی توان سربازگیری بیشتری از مسلمانان سنتی  دارند، و مسلمانان سنتی چنین توانی را در سربازگیری از جبهه ی مخالف ندارند. می پرسید چرا؟

۶- اشکال کردن و انتقاد کردن نسبت به دین(دین سنتی) و هجمه و هجوم به آن با وجود امکانات وسیع مخالفان و دشمنان دین سنتی کار آسانی است. در دویست سال اخیر با دراختیار گذاشتن همه ی این امکانات، صدها و بلکه هزاران نفر از به اصطلاح روشنفکران ایرانی و غیرایرانی  به نام دفاع از دنیای جدید،  قصد نابودی دین اصیل و سنتی اسلام را کرده اند. در مقابل همه ی اینان ایستادن و پاسخ همه ی سوالات و شبهات اینان  را دادن، آن هم با آن حالت هجومی که این مستشکلین دشمن  دارند   کار بسیار دشواری است.

۷-  چه بسا بسیاری از افرادی که به آنان  اشاره شد، در ابتدا قصد دفاع از  دین را داشتند، ولی چون توانایی لازم را برای دفاع از دین  نداشتند مقهور مخالفان و دشمنان دین شدند و  از حالت دفاعی بیرون آمدند و حالت حمله و هجوم  گرفتند. بیشتر بلاهایی که دکتر سروش سر جوانان مسلمان ما آورد به جهت نادانی و  ناتوانی در شناخت همه جانبه ی دین بود. ایشان بعد از چند سال دفاع از دین، به مخالفان و دشمنان دین پیوست و دوستان خدا  را به دشمنان او فروخت.

۸- به گمان من افراد مسلمان، بویژه جوانان مسلمان،  برای این که نلغزند و منحرف نشوند باید تحت نظر افراد زبده ی مسلمان باشند. تعداد  افراد زبده ی مسلمان   هم باید هر چه زودتر زیاد شود تا   برای  دفاع همه جانبه ی از اسلام سنتی  مقابل مخالفان و دشمنان کافی باشد. بچه ها و نوجوانان و جوانان را نباید به امان خدا رها کرد تا گرفتار انحای اشکال سوالات و شبهات مخالفان و دشمنان اسلام  شوند. جذب مخالفان و دشمنان اسلام شدن همان و  حرف افراد زبده ی اسلام اصیل را نخواندن،  همان.

۹- و این دوست من حسین آقا، به گمان من به اندازه ی کافی گرفتار مخالفان و دشمنان اسلام اصیل و سنتی شده  و دیگر حرف این وری ها را قبول نمی کند، لذا متاسفانه فاتحه اش  را باید خواند.   

رمز پایداری نظام اسلامی

۱۲۳۲

۱- اکنون که ۳۷ سال از عمر نظام اسلامی گذشته، کاملاً معلوم شده است که در مدت  ۲۹ سال آن،  دولت هایی در راس کار بوده اند که بسیاری از نیروهای شان در سطوح مختلف از وزرا گرفته تا فرماندار و بخشدار، مخالف نظام اسلامی بوده اند(یک نگاهی به وزرا و دیگر نیروهای کابینه ی آقایان: بازرگان، موسوی، هاشمی، خاتمی و روحانی بیاندازید تا به صحت عرایضم پی بیرید) و فقط ۸ سال آن (دولت های نهم و دهم)، به غیر از چند حرکت ناشایست توسط آقای دکتر محمود احمدی نژاد (که البته خدماتش از خدمات همه ی روسای جمهور قبلی بیشتر است)، این مخالفت یا اصلا دیده نمی شود یا بسیار کم دیده می شود).

 ۲- در این مدت ۳۷ سال عمر نظام اسلامی، حدود  بیش از ۹۰ درصد روزنامه ها و نشریات کشور، بیش از ۹۵ درصد شبکه های ماهواره ای، بیش از نیمی از معلمان مدرسه ها و استادان دانشگاه ها، بیش از حداقل نیمی از کارکنان دستگاه های دولتی، قریب به اتفاق افراد و خانواده هایی که تحت تاثیر فرهنگ غرب بوده اند و قریب به اتفاق دولت ها و قدرت های ی ستمگر دنیا و دولت ها و قدرت های مرتجع منطقه با نظام اسلامی مخالف بوده اند.

۳- اینکه می گویم مخالف نظام اسلامی بوده اند یعنی با اصل ولایت فقیه مخالف بوده اند؛ با اجرای شریعت و احکام اسلامی مخالف بوده اند؛ با نظارت شورای نگهبان مخالف بوده اند؛ با آنچه امام خمینی(ره) و رهبرمعظم انقلاب موافق بوده اند، مخالف بوده اند و با آنچه این دوبزرگوار مخالف بوده اند، موافق بوده اند؛ با آمریکا و اسراییل و عربستان و ترکیه موافق بوده اند و با فلسطین و سوریه و روسیه مخالف بوده اند؛ با اقتصاد و فرهنگ لیبرالی و دموکراسی غربی و بی حجابی موافق بوده اند و با اقتصاد و فرهنگ اسلامی و دموکراسی دینی و حجاب اسلامی مخالف بوده اند.

۴- سوال این است که چرا با وجود این همه مخالفت و دشمنی در داخل و خارج، نظام اسلامی کماکان توانسته است سرپا بماند؟ چرا جمهوری اسلامی نسبت به گذشته حتی دارای قدرت و اقتدار بیشتری در داخل و در منطقه و در جهان است؟ چرا در حالی که بنظر می رسد هر روزه  تعدادی از دوستان نظام به مخالفت با آن برمی خیزند به جای ضعف و ناتوانی، بر قدرت و توانایی نظام افزوده می شود؟ چرا باوجود ایرادات و اشکالات چشمگیری که بر اداره ی امور کشور در زمینه های مختلف وارد است دوام و قوام نظام اسلامی روزافزون شده است؟

۵- واقعیت این است که در طی این  ۳۷ سال عمر انقلاب اسلامی اولاً، جمعیت ده ها میلیونی مقلد مراجع تقلید نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش نیز یافته است؛ ثانیاً، در طی این ۳۷ سال  بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مراجع تقلید (به ویژه حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری)  و یاران و شاگردان شان، بخوبی توانسته اند اطاعت از ولایت فقیه را نهادینه بکنند. در واقع معتقدان و حافظان نظام اسلامی، جمعیتی ده ها میلیونی و جان برکف و مطیع رهبراست که در تشکیلات بسیج و دیگر نهادهای مردمی جمع اند در حالی که،  بطور مستمر در خصوص دشمن داخلی و خارجی نظام اسلامی شناخت حاصل می کنند. بدیهی است که در حفظ و حراست از نظام اسلامی توسط این ملت ده ها میلیونی جان برکف، خدشه ای وارد  نشود اگر چند نفری با خدعه و نیرنگ دشمن جدا و به صف مخالفان و دشمنان  ملحق شوند.

۶ -  علاوه بر آنچه در بند پیشین آمد، برای فهم رموز پایداری نظام اسلامی باید ببینیم، آتش توپخانه ی مخالفان و دشمنان داخلی و خارجی  نظام اسلامی  طی این ۳۷ سال (آن هم به طور شبانه روزی و مدام) روی چه عناصر و مفاهیمی از فرهنگ و معتقدات  ما می ریزد؟ مخالفت و دشمنی مخالفان و دشمنان نظام اسلامی به عناصری همچون: روحانیت، مرجعیت، تقلید، شریعت و احکام اسلامی، فقه، ولایت فقیه، امام خمینی، شورای نگهبان، مسجد، نماز جماعت، نماز جمعه، امر به معروف، نهی از منکر، محرم، تاسوعا،عاشورا، حسین(ع)، عباس(س)، مهدی(ع)، سپاه، بسیج، شهادت، شهید، حجاب اسلامی، فلسطین، لبنان، سوریه و... است. رمز پایداری  نظام اسلامی در تمام  این ۳۷ سال، تقویت این عناصر با درایت و هوشمندی رهبران روحانی نظام بوده است.        

در قضاوت عجول نباشیم

۱۲۳۱

  برادر عزیزم سیروس سلام علیکم. قرار نیست من در همه ی موارد مثل شما فکر بکنم. بنظر من:

۱- شرایط زندگی این دونفر آقایان اصولگرا و اصلاح طلب مورد نظر ما، بسیار متفاوت بوده است. ما حق نداریم  این قدر آسان در مورد افراد قضاوت کنیم و یکی را بهشتی و دیگری را جهنمی قلمداد نماییم. به گمان من بررسی دقیق  عملکرد این دو نفر  کار بسیار دشواری است. تعیین این که نمره و معدل  کدام شان  نزد خدا بیشتر است هم، وظیفه ی  من و شما نیست.

۲- اول تا آخر زندگی اوّلی (یعنی فرد اصول گرای مورد نظر ما)، درمیان افراد مذهبی(مذهبی سنتی) بوده است. حرف اول و آخر را، در خانه پدری او، در جمع هم بازی های او، در مدرسه ی شاهدی که در آن درس خوانده، در مسجد محله، در پایگاه بسیج و کلاً در همه ی جاهایی که بوده، دین و مذهب می زده است.

۳-  اول تا آخر زندگی دومی (یعنی فرد اصلاح طلب مورد نظر ما)، در میان افراد بی قید و بند بوده است. دین و مذهب در خانه پدری او، در جمع هم بازی های او، در مدرسه ی عادی که در آن درس خوانده، در تیم فوتبالی که عضوش بوده و کلاً درهمه ی جاهایی که بوده، اصلاً کمتر می توانسته حرف بزند.

۴- اولی از وقتی که چشم باز کرد نماز خوان بود و با نمازخوانان بود و دومی در تعجب است که چگونه نمازخوان شده و  یادش نمی آید که از چه زمانی شروع کرد به طور مرتب نمارخواندن. او حتی بعد از نماز خوان شدن، مدتی نماز را ترک کرد و دوباره نمازخوان شد.

۵- اولی از اول، جز خوبی از دین و مذهب و قرآن و پیامبر(ص) و امامان (ع) و امام (ره) و رهبرمعظم و روحانی و مسجد و منبر نشنید و دومی از اول، جز بدی از همه ی این ها نشنید. اولی جز بدی از بدها و بدی ها نشنید و دومی جز خوبی از بدها و بدی ها نشنید.

۶- اولی از اول، طبق نظر رهبران مذهبی عمل نمود و با دوست و دشمن آنچه آن ها می گفتند رفتار کرد و حتی نیازی ندید در عملکردش چند و چون بکند و دومی، حالاهم که حالا است نمی داند رهبران مذهبش، آخوندها هستند یا روشنفکران غرب زده و شرق زده.

۷- اولی هیچ وقت در خصوص دین و مذهب و پیامبر(ص) و امامان (ع) و روحانیت و غیره ایراد و اشکالی نشنید و در این زمینه  دچار  شک و شبهه نشد و لذا  نلغزید و دومی، با وجود علاقه ی بسیارش نسبت به درک و فهم حقیقت در خصوص دین و مذهب و پیامبر(ص) و امامان (ع) و روحانیت و غیره، همواره با خروارها ایراد  و اشکال مواجه بود و اینک دلش خوش است که معتقد به خدا و قیامت است و نماز می خواند و روزه می گیرد.

۸- اولی هیچ دغدغه ای نسبت به رابطه ی میان دین و علم، دین و دنیای به اصطلاح مدرن و غیره نداشته و ندارد و نخواهد داشت و دومی، با این دغدغه زندگی می کند و توانایی لازم را هم در پاسخ گویی به صدها ایراد و اشکال مخالفان دین و مذهب به دست آورده است. او اگرچه هنوز نیمی از راه را نیافته  و معلوم هم نیست تا آخرعمرش بیابد، ولی نیمی از راه را با هزار بدبختی و سختی یافته و طی کرده است.

۹- وضعیت زندگی اولی شبیه وضعیت  دانش آموزی است که بی هیچ مشکلی به مدرسه رفته و به درسش ادامه داده و دیپلمش را گرفته است و وضعیت زندگی  دومی شبیه وضعیت  دانش آموزی است که همه ی جای کارش می لنگیده؛  پدر و مادرش مرده و نزد عمو بوده  و کارهای خانه ی عمو را انجام می داده؛ در ده شان مدرسه نبوده و فاصله خانه ی عمو تا مدرسه کیلومترها راه بوده واو باید پیاده این مسیر را طی می کرده؛ همیشه لباسش پاره بوده و همیشه کفشش وصله داشته؛ در راه مدرسه و در خود مدرسه اذیت می شده؛ خیلی از روزها اصلاً مدرسه نمی رفته و هزارتا مشکل دیگر، که درنهایت موفق شده فقط 9 کلاس درس بخواند و نتواند دیپلم بگیرد. این که من و شما  فقط دیپلم اولی را ببینیم و کلاس 9 دومی را، کافی برای قضاوت کردن نیست. شرایط این دو بسیار متفاوت بوده، تازه، معلوم نیست در مجموع جایی که اینک این دو در آن قرار دارند موقعیت کدام یک بهتر است.  چه بسا، دومی زمینه ی رشد بهتری داشته باشد و در ادامه، موقعیتش بسیار بهتر از اولی باشد.

۱۰- اولی  اصولگراست، بسیجی است، آماده ی جانبازی برای دین و مذهب و مملکت است و در سطح خودش سرباز خوب رهبر است، بسیار خوب، او نمره خوبی می گیرد و ان شاءالله قبول است. وضعیت دومی هم  وضعیت بدی نیست، سال های سال کار فکری کرده و سعی کرده بداند چه  چیزی درست و چه چیزی غلط است. سال ها تلاش کرده است براساس یافته هایش، درست عمل بکند. او را به حوزه فکر و عمل افراد اصولگرا هم راهی نبوده است. او در نقطه ی مقابل و در مسیری کاملاً متفاوت با مسیر آن ها طی طریق می کرده است. امثال او خیلی ها اعدام، زندانی یا فراری شده اند و او در مقابل انحای اشکال موانع، ایستاده و مقاومت کرده و در این مصافی که داده  به این جا رسیده است. او هزاران تجربه ی تلخ و شیرین دارد که مفید ادامه ی زندگی او و زندگی امثال او و حتی زندگی عزیزان اصولگراست. او صدها مانع را در جلو پایش دیده، بارها راه را اشتباه رفته و برگشته و در نهایت حالا  در نزدیکی کاروان حق خیمه زده، شاید طولی نکشد که در ادامه راه را بیابد و بیاید و به ساحل نجات برسد. او با صدها سوال و مساله ضد دین و مذهب برخورد داشته  و از دین و مذهب دل نکنده، ما هم آسان دل از او نکنیم.

۱۱- به ملای ده  گفتم امثال این دومی چه فرقی با مخالفان و دشمنان نظام اسلامی دارند؟ همین هایی را که نوشتم گفت و توجهم را جلب کرد که تند نروم و زود قضاوت نکنم. تعدادی از این ها(که البته زیاد هم نیستند) با وجود مشکلات بسیار، تلاششان را برای رسیدن به حق و حقیقت  کرده  و راه را بیش از این نیافته اند. چه بسا جایگاه اینان  نزد خدا  جایگاهی خوبی باشد. ماحصل کلام این که، آن ها که در مسیر حق اند برای ما عزیزند و این قبیل افراد هم با توجه به شرایط بسیار متفاوت شان (و روح حقیقت جویی که دارند)، برای ما عزیزند.