پیرامون منافقان امروز جامعه ی اسلامی ایران

آنچه روشن است این که: 

1- مخالفان ریز و درشت، ولی اسم و رسم دار نظام اسلامی ولایت فقیه، در سراسر کشور اسلامی، دیگر شانسی برای بازگشت به دامن اسلام و مردم مسلمان را ندارند. سیاهی تلمبار شده ی  قلب اینان، دیگر امکان پذیرش حق و حقیقت را به اینها نمی دهد. 

2- اینان هزاران دلیل روشن شما را نسبت به باطل بودن راهشان، پس می زنند و با توجیحاتی شیطان پسند، دل مرادشان را شادتر  و دل سیاه خود را سیاهتر می کنند 

3- برای اینان که نفاق شان بیشتر از نفاق همه ی مخالفان نظام اسلامی تاکنون است (از نفاق منافقین نشان دار گرفته تا نفاق گروه های کوچک و بزرگ دیگری که تاکنون در مصاف با نظام اسلامی شکست خورده و سرانجام شان یا مرگ بوده، یا حصر و حبس، یا خانه نشینی و یا پناه بردن به دامان اربابان خود در اروپا و آمریکا) راهی جز راه رفته ی دیگر مخالفان نظام اسلامی نیست: درگیری با نظام اسلامی و مردم مسلمان، مردن، حصر و حبس شدن، خانه نشینی و فرارکردن و پناه بردن به دامان دشمن. 

4- اینان وقتی کارشان به درگیری با نظام اسلامی و مردم مسلمان کشید(آرایی را که با فریب مردم بیچاره، به دست می آوردند،  دیگر نخواهند داشت و تعدادشان همان چند درصدی می شود که در واقع هستند) به سرعت به دست سلحشوران بسیج مردمی گرفتار و قبل از ذلت آخرت، به خواری دنیا گرفتار می شوند. 

5- شرایط مخالفان فعلی نظام اسلامی ولایت فقیه (اعم از برخی دولتمردان ظالم و ستمگر دولت یازدهم و سردمداران فکری غربزده آنها و فتنه گران ریز و درشت منافق در همه جای جامعه ی اسلامی)بسیار شبیه شرایط کسانی است که طی این 38 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در مصاف با مسلمانان اصیل و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت و ولایت فقیه، "درک اسفل" را بر "خیر دنیا و آخرت" ترجیح داده اند.

با حق بودن شایستگی می خواهد

آیا  شناخت "جریان حق" و شناخت "امام حق"، شایستگی نمی خواهد؟


 آیا بودن "درجریان حق"  و بودن "در زیر علم امام حق"، شایستگی نمی خواهد؟


آیا آنان که سالهای سال دنبال: 

 - افکار باطل شرقی و غربی و  

- روشنفکران غربزده ای  چون "سروش" و "بشیریه" و "ملکیان" و "حجاریان" و 

- نظریه پردازان  کشورهای امپریالیستی همچون "کارل پوپر" و "آیزایا برلین" و "هاناآرنت" و "جرج ارول" و

 - دنیا و مافیها (طی این سه چهار دهه ی بعد از انقلاب اسلامی)، 

بودند و هستند، شایستگی آن را دارند که: 

"جریان حق" و "امام حق" را بشناسند و  با "جناح حق"، پیرو "امام حق" باشند؟

نظام اسلامی فاسد نیست


نظام اسلامی یعنی نظام سیاسی ای که بر اساس دین اسلام تاسیس شده باشد و نظام اسلامی ایران چنین نظامی است.

 

 برای ارزیابی عملکرد نظام اسلامی ایران باید به ارزیابی عملکرد ولی فقیه و سازمان ها و نهادهای تحت امر او پرداخت، زیرا نظام اسلامی ایران، نظام ولایت فقیه است.

 

 به عبارت دیگر برای ارزیابی عملکرد نظام اسلامی باید به ارزیابی  عملکرد امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای و سازمان ها و نهادهایی که تحت امر آنها بودند و هستند پرداخت. باید عملکرد شورای نگهبان، مجلس خبرگان، سپاه پاسداران، ارتش جمهوری اسلامی ایران، بسیج سپاه، مردم پیرو ولایت فقیه و عملکرد دیگر حیطه های تحت امر ولی فقیه را ارزیابی کرد.

 

  نظام ولایت فقیه مشکلاتی داشته و دارد. مشکلات  نظام ولایت فقیه را در عرصه های مختلف، دانشگاهیان و روشنفکران غربزده، سیاست مداران و دولتمردان لیبرال و نئولیبرال، خواص بی بصیرتی که (بنظر مردم) صاحب گذشته ی درخشان هستند و غیره در داخل کشور و مجموعه ی کشورهایی که دست نشانده ی آمریکای جنایتکار هستند، بوجود می آورند.


 حدود 38 سال است که نظام ولایت فقیه در مقابل همه ی این مشکلاتی که توسط  عوامل داخلی و دشمنان خارجی بوجود آمده، دوام آورده،  بعلاوه صاحب نامی بسیار پرآوازه در سراسر دنیا شده است. 

 

 باید توجه داشته باشیم که پیروزی و موفقیت همه جانبه ی نظام اسلامی، با شکست همه جانبه ی دشمنانش همراه خواهد بود، لذا تا شکست نهایی دشمنان در داخل و خارج کشور نظام اسلامی مشکل خواهد داشت. مهم داشتن مشکل نیست.  مهم دوام آوردن در مقابل مشکلات و داشتن عملکرد قابل قبول است. این که عده ای دولتمرد لیبرال یا نئولیبرال فاسد یا اطرافیان آنها دزدی می کنند، اختلاس می کنند، مانع اجرای عدالت می شوند، به شعاعر اسلامی و انقلابی بی توجه هستند و غیره، نشان از فساد  آنان و اربابان شان دارد نه نظام اسلامی و نظام ولایت فقیه. 

 

 امروز نظام ولایت فقیه سربلندتر از هر زمان دیگر در طول  عمر 38 ساله ی خود است. وجود فساد و مشکلات در کشور لزوما حاکی از فساد نظام سیاسی حاکم برکشور نیست چنان که حکومت علی علیه السلام با وجود همه مفاسد و مشکلاتی که دشمنان برای آن ایجاد می کردند در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله ی بعد از آن  خوش درخشیده  و در آینده نیز خوش تر خواهد  درخشید.

بی انصاف ها

اینقدر از فساد نظام اسلامی گفت که خودش خسته شد. آخرش هم گفت: آقا تعجب دارد یک نفر مسوول را نمی توان نشان داد که فاسد نباشد.


گفتم: تو خودت آن یک نفر. تو چریک فدایی بودی. بعد از این که، گیرافتادی و باعث شدیم  توبه بکنی، شدی مسوول. بیست سال هم مسوولیت داشتی. چقدر هم، ادعا می کنی که این مدت را خدمت کردی! خب، نظام اسلامی طی این مدت دیگه مثل تو مسوول نداشته و دیگه مثل تو آمسوول ندارد؟ 


چقدر آدم می تواند بی انصاف باشد! نظام اسلامی اگر هم فساد  دارد(که نظام اسلامی ندارد) آن را مسوولین سطوح مختلفش بوجود آورده اند. یکی که خودش بیست سال مسوول بوده،  چقدر باید بی انصاف باشد که در مقابل فساد دولتمردان و مسوولان،  بجای سکوت کردن یا امثال خودش را فاسد دانستن، بیاید و فساد را به  اسلام و نظام اسلامی نسبت بدهد.

خوش خیالی

دوستی گفت: 

" آقا شما با اعتقادات مدلّل خودت می توانی به دهها نفری که در اطراف تو هستند کمک بکنید که به راه راست هدایت بشوند و جهنمی نشوند، ولی عملاً می بینید این کار شدنی نیست. هر کدام را که نگاه می کنید یک عالمه مشغله ی مزخرف  فکری و غیرفکری دارد که هم به اندازه ی کافی با آنها مشغول است و هم ان مزخرفات را اصل گرفته  و در مقابل حرف های مفید شما مقاومت می کند." 

 

 دوستی دیگر گفت: 

"همین طور که شما می گویید است، ولی نگو اینها جهنمی هستند. چه بسا خدای متعال مجموعه شرایط آنها را ببیند  و به آنها حق بدهد که جز آنی که هستند نباشند." 

 

گفتم: 

"بدا به حال آنها اگر مثل شما فکر بکنند و  خودشان را عاقبت بخیر هم بدانند." 

دوستی با دشمن و دشمنی با دوست حسب ادعا

متاسفانه قریب به اتفاق کسانی که در قبل و بعد از انقلاب اسلامی سال 1357، ادعای حمایت از  طبقات فرودست و  مستضعفین را داشتند اعم از چپ های مارکسیت(حزب توده، چریک های فدایی خلق، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، حزب دموکرات، حزب کومله و...) و چپ های اسلامی التقاطی(سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، آرمان مستضعفین، جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب مشارکت ایران اسلامی و...) حاضر شدند با نظام سرمایه داری مدرن، با کشورهای غربی به سرکردگی آمریکای جنایت کار، بطور مستقیم و غیر مستقیم همکاری بکنند ولی با نظام اسلامی  ولایت فقیه همکاری نکنند و  دشمنی بکنند.

برخورد امروز من و تو در برابر دولت یازدهم

  دولت یازدهم در نهایت بدنامی ماههای پایانی کار خود را  پشت سر می گذارد. شکست برجام، برخوردانفعالی در خصوص حقوق های نجومی و اختلاس های متعدد چند هزار میلیارد تومانی، وجود تعداد زیاد اعضای ثروتمند دولت با ثروتهای چندصدمیلیارد تومانی، افزایش گرانی، ازدیاد بیکاری و ده ها و ده ها گرفتاری دیگر کشور، عملا کار دولت یازدهم را به بن بست کشانده بطوریکه قادر به حل هیچ یک از مشکلات یادشده نبوده و نیست و فقط به هر حشیشی متشبث می شود تا  این چندماه باقی مانده را هر طور شده سپری نمایند.  

 

این که موضع من و تو در برابر این همه فساد و ناتوانی دولت یازدهم چه می تواند باشد، بستگی به مواضع قبلی ما دارد. من که ریشم هفتاد جور در گرو حمایت از  دولت به اصطلاح  تدبیر و امید  است امروز هم  با کمال وقاحت و پررویی، مجبور به دفاع و حمایت از آن هستم و شما که از ابتدای شروع به کار دولت یازدهم (چه با علم خودت و چه با علم رهبران روحانی خود)، واقف به این عملکرد زشت  و  برده صفتی  در برابر ظالمان و مستکبران جهانی بودی، مأذون به انجام هر کاری در قبال آن آن نیستی. فرق من حامی دولت یازدهم با شمای مخالف با آن این است که من در هرحال حامی شیطنت ها و شیاطین هستم  و شمای حزب اللهی و  پیرو خط ولایت الهی فقیه  مجاز به انجام هر کاری نیستی.

آفرین بر این همه همدلی!


وقتی خبر رسید که مدیرعامل محترم شرکت بعد از حدود شش سال برای بازدید به اطاق های همکاران تشریف می آورند، همکاران آنچنان شور و شوقی از خود نشان دادند که نگو و نپرس.


 در عرض نیم ساعت همه همکارانی که رفته بودند پیاده روی در پارک نزدیک شرکت، همه همکارانی که رفته بودند نزد همکاران شان در ساختمان های اطراف، همه ی همکارانی که به دلایل مختلف خرید و کاربانکی و غیره رفته بودن یرون از شرکت، باخبر شدند و آمدند تو اطاق هاشان.


 همکاران زیادی خوابیده بودند یا دور هم جمع شده بودند و می گفتند و می خندیدند، اینها هم، همه شان سریع برگشتند سر میزهاشان.


 میزها و اطاق ها سریع مرتب شد و حالت انجام کار، بخودش گرفت. خلاصه کنم همه ی همکاران شدند یک پارچه آقا و یک پارچه خانم. 


چه می خواستم بگویم یادم رفت. آها! این که، امروز چه نقش اساسی ای در امور اداری دارد این مبایل، یا این که بعد از گذشت حدود چهاردهه از انقلاب اسلامی هنوز چه اتحاد و همدلی ای در همه جا هست. 


عزیزان! اگر بدانید با چه شور و شوقی، و با چه همت عالی ای این چند نفر همکاری که در محل کار حضور داشتند و نخوابیده بودند، ده ها نفر از همکاران خوابیده در پشت میز یا متفرق و پراکنده در شعاع حدود 5 کیلومتری اطراف شرکت را جمع کردند و باچه شور و شوقی همه، با چهره های بشاش و درحال کار، منتظر تشریف فرمایی مدیرعامل محترم شدند. 


آفرین به این همه وحدت و همدلی! آفرین به این همه صفا و صمیمیت و دوستی حتی در محیط های اداری! آفرین به این همه توجه به نظم و انظباط و احترام به ضوابط اداری! آفرین!

دشمنان و دولت های ایران در بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی

 آمریکا و غرب هیچ گاه از دولتی که برای انقلاب و نظام اسلامی کار می کند حمایت نمی کنند. دولت های پنجم و ششم(هاشمی رفسنجانی) و هفتم و هشتم(خاتمی) و یازدهم(روحانی) هر جا که عملکردی ضد انقلاب و  نظام اسلامی داشته اند(که فراوان هم داشته اند)  مورد حمایت آمریکا و غرب، و هرجا که خواسته اند(هرچند ناخواسته) برای  انقلاب و نظام اسلامی کاری بکنند مورد مخالفت  قرار گرفته اند. همین توافق برد- باخت (نه برد - برد) برجام دولت بغایت بی کفایت و شاه سلطان حسینی یازدهم  را نگاه بکنید مورد موافقت آمریکا و غرب قرار گرفت چرا چون توافقی در مقابله ی با انقلاب و نظام اسلامی بود و موجب شد با عمل ایران به تمام تعهدات خویش همه دستاوردهای هسته ای ما از بین برود، ولی آن جا که باید آمریکا و غرب به تعهدات خود عمل می کردند مخالفت کردند و عمل نکردند چرا، چون به سود انقلاب و نظام اسلامی بود.  البته از این رفتار آمریکا و غرب، رهبران مذهبی و مردم مسلمان ما بخوبی آگاه اند، ولی متاسفانه روشنفکران  و سران غرب زده (و بی خبر از اسلام اصیل)  دولت های پنجم و ششم و هفتم و هشتم و یازدهم بعد از سی و هشت سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز که هنوز است  به آن پی نبرده اند.

روحانی و احمدی نژاد

 روحانی نشان داد که چه رییس جمهور به درد نخوری است! صد و بلکه هزار رحمت به احمدی نژاد!   روحانی نشان داد که انگشت کوچیکه  احمدی نژاد نمی شود. این است نتیجه ی ذلّت پیشه کردن و سر فرود آوردن در مقابل کافر مستکبر.

امروز یکی از روزهای باقیمانده عمرما

امروز که تا این ساعتش گذشته، یکی از آن روزهایی است که از عمر ما باقی مانده، لذا سعی بکنیم از آن، آنچنان که خدا می خواهد، استفاده بکنیم.

عمله ی استکبار

عجب ناکسی هستند این ها! 

 تا دیروز همراه صدام حسین و نیروهای بعثی بودند و بعنوان عمله ی استکبار، همه ی تلاش شان را می کردند که صدام حسین (و نیروهای بعثی اش)، جمهوری اسلامی را شکست بدهد(که خوشبختانه چنین نشد). امروز که کشور عراق، بجای صدام حسین، دست دشمنان  اوست و قدرت، بجای نیروهای بعثی، دست مردم عراق است و ایران و عراق، برای سرکوب اذناب استکبار، دوست و متحد هم هستند، این شیطان ها می گویند: "ما از خون جوانان خود در دوران  جنگ، که توسط عراقی ها کشته شدند، نمی گذریم و هرگز کشور عراق را دوست و متحد خود نخواهیم دانست". 

کاربرد کلک سیاسی در امور خانوادگی

گفتم: 

تو که در میان دوستانت گل سرسبد بودی، چطور شد این قدر از همسر و فرزندانت (سه پسر و یک دخترت) فاصله گرفتی؟ البته بظاهر یک دنیا صفا و صمیمیت دارید، ولی عملاً  هیچکاره ای و بقول خودت تفاله ای؟

گفت: 

وقتی بچه هام بزرگ شدند، اولش گوش همسرم را پر کردند که "دموکراسی خواهی ایجاب می کند ما که پنج نفریم و بابا یک نفر، نباید تصمیم ها را بابا بگیرد. ایشان باید در همه ی امور زندگی با نظر جمع یعنی ما عمل بکند" و همسرم باورش شد که من نباید در هیچ کاری تصمیم بگیرم و اندک مقاومت من، موجب شد مرا دیکتاتور بنامند. طولی نکشید همه ی فامیل به خیال این که من دیکتاتورم، همه جا می گفتند:" نباید مثل فلانی  در امور خانوادگی دیکتاتور بود" و من که تا آنزمان، حداکثر در سی درصد امور، اختیار دار بودم و در هفتاد درصد بقیه، تابع همسر و بچه ها، گفتم بفرمایید این سی درصد هم مال شما. اکنون تا دلتان بخواد عزیز هستم، ولی در صورت انجام فرامین صادره و در واقع حماله الحطبی فعال هستم و دارنده ی شخصیتی تفاله گون. 

در دل گفتم: 

باید همین طور باشد! خود کرده را تدبیر نیست! دموکراسی خواهی غربی را خودت آوردی بین زن و بچه ات. نتیجه اش در خانواده تو و هم پالکی هات شدن همین. بعلاوه، آن کلک سیاسی که "هر که دموکراسی  را نخواهد دیکتاتور است" اگرچه از رهبر معظم انقلاب سلب اقتدار نکرد، پدر خودتان را درآورد و دامن  خود شماها را گرفت.  اقل  نتیجه اش این شد که خودتان  در خانه های خود از حیّز انتفاع افتادید.

دو خط فکری سیاسی

دوست قدیمی من گفت: 

حالا که از خط فکری سیاسی ما بیرون شدی، لااقل دوستی مان را حفظ کنیم، باهم بریم بیایم. 

به او چیزی نگفتم. در دل گفتم:  

"اینها ابتدایی ترین آموخته های خود را از یاد بردند. وقتی من و تو از خط فکری سیاسی خود حرف نزنیم از چه حرف بزنیم؟ بنشینیم کنار هم و شر و ور بگیم؟ وقتی خط فکری سیاسی ما جداست، دوستی و صمیمیت ما چه معنایی دارد؟

هر کتابی ارزش یک بار خواندن را ندارد!

این که "هر کتابی ارزش  یک بار خواندن را دارد"  سخن درستی نیست زیرا: 

 1- تعداد کتاب ها زیاد است و ما با این شعار نمی رسیم همه ی کتاب ها را  بخوانیم، لذا ممکن است  خیلی از کتاب های بدرد نخور را بخوانیم و خیلی از کتاب های بدرد بخور را نخوانیم.

2- تعداد کتاب های بد کمتر از کتاب های خوب نیست، اگر با این شعارهرچه به  دست ما رسید بخوانیم، ممکن است به همان تعداد که کتاب خوب می خوانیم، کتاب  بد  بخوانیم. 

3- اگر با این شعار، هرچه به دست ما رسید بخوانیم، ممکن است در کل عمر خود،  فقط کتاب بد به دست ما برسد و ما فقط کتاب بد بخوانیم. 

4- ممکن است فهم خیلی از کتاب هایی که به دست ما می رسد و بر اساس این شعار تصمیم می گیریم آن ها را بخوانیم برای ما دشوار باشد، در این صورت فقط روی آن ها  صرف وقت می کنیم و  چیز زیادی هم عاید ما نمی شود.  

5- خیلی از کتاب ها هیچ ارتباطی به زندگی ما ندارند، نه با گذشته ماارتباط دارند و نه  با آینده ی ما، ما چرا باید آن ها را تحت این عنوان که هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد، بخوانیم؟  

6- خیلی از کتاب ها را باید بعد از خیلی از کتاب های دیگر بخوانیم، اگر بر اساس این شعار هر کتابی به دست ما رسید بخوانیم، بخش بزرگی از عمر خود را بیهوده از دست می دهیم. 

7- ما توان ارزیابی خیلی از کتاب ها را نداریم و نمی توانیم بفهمیم حرف های آن ها درست است یا غلط، لذا با این شعار نباید هر کتابی به دست ما رسید بخوانیم و در ذهن خود لاطایلات و خزعبلات  جمع بکنیم. 

8- ... 

ما حتما باید زیر نظر: 

 یک نفر اهل مطالعه و کتاب خوان، کتاب بخوانیم و  چون خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) و بر اساس سخن آنان ولی فقیه  را دوست داریم و می خواهیم مطالعات ما مورد  نظر و رضایت شان باشد، لذاباید  زیر نظر یک نفر که در خط ولایت فقیه است کتاب بخوانیم، زیر نظر یک نفر که افکار و اعمالش نشان می دهد، در خط ولی فقیه است کتاب بخوانیم.  این گونه افراد را می توانیم بیشتر  در مساجد،  در میان روحانیون مساجد  و نیز کسانی که در مساجد حضور پیدا می کنند، پیدا بکنیم.  این افراد، هم خط فکری شان درست است، هم نویسندگان خوب را می شناسند، هم کتاب های خوب را و هم توان پاسخ گویی به سوالات ما را دارند  لذا ما که اهل مطالعه و کتابخوان هستیم فریب نمی خوریم. آن وقت هم خودمان هدایت می شویم و هم  دیگران را به راه راست هدایت می کنیم.