دوستی گفت:
" آقا شما با اعتقادات مدلّل خودت می توانی به دهها نفری که در اطراف تو هستند کمک بکنید که به راه راست هدایت بشوند و جهنمی نشوند، ولی عملاً می بینید این کار شدنی نیست. هر کدام را که نگاه می کنید یک عالمه مشغله ی مزخرف فکری و غیرفکری دارد که هم به اندازه ی کافی با آنها مشغول است و هم ان مزخرفات را اصل گرفته و در مقابل حرف های مفید شما مقاومت می کند."
دوستی دیگر گفت:
"همین طور که شما می گویید است، ولی نگو اینها جهنمی هستند. چه بسا خدای متعال مجموعه شرایط آنها را ببیند و به آنها حق بدهد که جز آنی که هستند نباشند."
گفتم:
"بدا به حال آنها اگر مثل شما فکر بکنند و خودشان را عاقبت بخیر هم بدانند."