وضع زندگی معترضان به نظام اسلامی


توجه کردید که، بیشترین شکایت از نظام جمهوری اسلامی را کسانی دارند که تقریبا هیچ مشکلی ندارند. نگاهی به زندگی شان بکنید. نگاهی به ثروت و دارایی شان بکنید. نگاهی به درآمد و خانه و خودرو شان بکنید. کاملا معلومه که وضع مادی معترضان خوبه.

فاسدترین کشور دنیا!

  امروز به لحاظ مواد مخدر، مشروبات الکلی، قتل، جنایت و از هم پاشیدگی نظام خانوادگی، آمریکا فاسدترین کشور دنیاست. ناامنی در بسیاری از ایالت های آمریکا به قدری زیاد است که دانش آموزان آمریکایی جرأت ندارند به مدرسه بروند، اصلاً امنیت ندارند از خانه های خود بیرون بیایند.  خبر دارید که در آمریکا چه تعداد تجاوز جنسی پدرها و پدربزرگ ها به بچه های کوچک خود صورت می گیرد؟ متاسفانه عده ای ناآگاه و فریب خورده می آیند و جامعه ی دینی و شیعی خود را جهنم و جامعه ی جهنمی آمریکا را برای جوانان خود  بهشت جلوه می دهند.

ما با فرهنگ غربی مخالف هستیم.

ما با علم غربی و تکنولژی غربی مخالف نیستیم. ما با فرهنگ غربی مخالف هستیم. همان فرهنگی که ایمان جوانان ما را از آن ها می گیرد، همان فرهنگی که یقین جوانان ما را نسبت به خدا و آخرت و حساب و کتاب به شک تبدیل می کند. همان فرهنگی که  کاری می کند که جوانان ما  دیگر نتوانند در مقابل ظلم و ستم و تجاوز دشمنان ایستادگی و فداکاری بکنند.

حقیقت تلخ است!

گفت: 

 "فلانی می گوید که کشور کانادا با جمعیتی حدود نصف جمعیت ایران از خدمات چهل، پنجاه هزار نفر متخصّص ایرانی (که با هزینه ی مردم ایران متخصّص شده اند) برخوردار است. ایشان  و صبح تا غروب هم تبلیغ می کند که کانادا خوب است و ایران بد است. وقتی هم به او می گوییم وطن فروش، خائن، مزدور،  ناراحت می شود." 

 گفتم: 

" خب، باید هم  ناراحت شود،  حقیقت تلخ است."

برخی مرض نق زدن دارند

او را کدخدای ده کردند و او به جای کارکردن و حل مشکلات ده شروع کرد به نق زدن، این قدر نق زد که  بالاخره، هم طاقت خودش تمام شد و هم طاقت دیگران. بعد از او یکی دیگر  را کدخدای ده کردند، او باز شروع کرد به نق زدن و چقدر هم نق  زد. این بار حتی دوستانش می گفتند که "او حالا  دیگر حق ندارد  نق بزند، ولی مرض دارد، مرض نق زدن دارد."

بیهوده گویی!

در طول یک مسیر چند کیلومتری، هر که را که ملاقات می کنی از مشکلات می گوید. بیشتر این ها هم که از مشکلات می گویند، مشکل (به معنای واقعی کلمه) ندارند. این ها اتفاقاً خودشان از جمله کسانی هستندکه گوش مردم را می برند و برای آن ها مشکل درست می کنند. این ها در کنار ده هامشکلی که مطرح می کنند (که عرض کردم بیشترشان هم به خودشان برمی گردد) صدها حرف مفت و بیهوده هم (به عنوان راه حل) برزبان می اورند که نه تنها راه حل نیست( برای مردم و کسانی که برای مردم کار می کنند) توجه به آن ها مشکل هم ایجاد می کند. برخی از این ها هم از سر تنبلی (ناشی از پرخوری) فقط بدین گونه بیهوده گویی می کنند که "آخر چرا باید این همه مشکل وجود داشته باشد؟" یا این که "آیا بعد از این همه سال، باید این همه مشکل وجود داشته باشد؟"

این همه کار برای دو قران حقوق سر برج!


یکی از آشنایان من که در یک شرکت بزرگ و بی در و دروازۀ دولتی کار می کند، به طورمدام از کارزیادش گله مند است. دو سه هفته پیش از او خواهش کردم تا جایی که ممکن است کارهای یک روزش را یاداشت کند و برای درج در یادداشت های روزانه ام به من بدهد. آن چه این آشنای من ارایه کرده است را ملاحظه کنید تا ببینید بسیاری از این بندگان خدا برای دو قران حقوق سر برج مجبورند که چقدرکار کنند. 

 

 «بعد از زدن کارت ورود، سه ربعِ ساعت در پارک نزدیک اداره پیاده روی کردم(کاری که هر روز می کنم). در جمع همکاران(که بدون استثنا مریض هستند وبه ناچار روزه می خورند) و به اتفاق مدیر قسمت(که آن بیچاره هم زخم معده دارد) صبحانه خوردم. نامه ای برای یک همکار بخش کارگری که اثاثیۀ خانۀ سازمانی او را دزد برده و گوش کسی هم بدهکار نیست، نوشتم. پنج جوکِ دستِ اوّل که همکاران در جمع تعریف کردند را یادداشت کردم(معمولاً همۀ ما این جوک ها را یادداشت می کنیم تا برای بازگوکردن آن ها دچار مشکل نشویم، این را هم بگویم که این جوک ها هم نباشد آدم دیوانه می شود). مدت سه ربعِ ساعت به درد دلِ همسرِ یکی از همکاران که برای چندمین بار زنگ می زد و از همکارم گله مند بود که چرا سر پیری دنبال یک همسر دیگر است، گوش کردم. شش عدد وسیلۀ صوتی معیوبِ متعلّقّ به همکاران را تحویل گرفتم و عیب های آن ها یاد داشت کردم تا همکارم بعد از برگشتن از خرید درتعاونی شرکت، آن ها را در ساعات اداری تعمیر کند. از تعاونی شرکت طبق لیستی که همسرم داده بود، خرید کردم. موی سر و صورتم را که مرا چون درویشان نشان می داد، در آرایشگاه شرکت کوتاه کردم. با هر جان کندنی بود برای آقای رئیس دلایلی جورکردم و پاسخ دو نامه ای را که باید یک هفته پیش تهیه می کردم کماکان یک هفتۀ دیگربه تعویق انداختم(آقا! ازهمه بدتراین کاراداری است). حساب و کتاب شخصی ام را که مجبورم کرد دنبال گرفتن یک وام سه چهار میلیون تومانی باشم، تنظیم کردم. به سه نفر از دوستانی که طبق برنامه باید به آن ها زنگ می زدم، زنگ زدم(فقط بگویم که اگراین تلفن اداره نباشد ما کارمندان بیچاره ایم). چهار "تا اس ام اس" خیلی ضروری برای چهار نفر از دوستان شوخ طبعم نوشتم وبرای آن ها ارسال کردم. مواد اوّلیه تهیه و برای ناهار خودم و دو نفر از همکاران اَملت درست کردم. از یکی دونفر همکار بازنشستۀ دستفروش در محل کار، ساعت و شلوار و چراغ قوه و رادیو خریدم. سه جلد کتاب پسرم حمید را که باید دیروز جلد می کردم امروزجلد کردم. با خانمی که همکارمن است و در مورد 120 هزار تومان سود سه میلیون تومان پولی که فقط 6 روز به تاخیر افتاده مُخ مرا خورده است کلی جرو بحث کردم. با روزنامه همشهری برای پیدا کردن یک جایی که فرش های خانه را بشویند به مدت نیم ساعت مشغول بودم و، هزار تا کار دیگر که مثل کارهای خانم های خانه دار به خاطر ریز بودن شان، نتوانستم آن ها را یاد داشت کنم.»

ظاهراً همه انتقاد جدی دارند!

 

ظاهراً قریب به اتّفاق آدم های این مملکت نسبت به اوضاع  انتقاد جدی دارند، ولی وقت اظهار نظردر یک جلسۀ رسمی یا وقتی که احتمال می دهند سخنان آن ها در رسانه ای درج می شود و یا وقت سخن گفتن نزد کسی که مقام و منصبی دارد، به جای گفتن واقعیت، اوضاع را کاملاً خوب و عادی جلوه می دهند. این موضوع حتی در خصوص نمایندگان مجلس و ورزا نیز صدق می کند. 

 

 ظاهراً این جزئی از روان شناسی جامعۀ ماست که افراد هیچ وقت با صراحت حرف ها و نظرات خود را بیان نمی کنند. سراب را آب جلوه دادن از جمله مسائلی که موجب می شود مسؤولان فریب بخورند و سر از خرابی اوضاع در نیاورند، به ویژه آن هایی که در برج عاج نشسته اند در معرض اطلاعات شفاف و دقیق قرار نگیرند.

منافقان در قرآن

بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿١٣٨الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا ﴿١٣٩ 

(ای پیامبر) منافقان را نوید و بشارت ده به اینکه برای آنان عذابی دردناک است.(138) منافقان کسانی هستند که می گیرند (یا برمی گزینند) کافران را (به عنوان ) دوستان( و سرپرستان خود) به جای مومنان (منافقان کسانی هستند که به جای مومنان، کفّار را دوست و سرپرست خود می گیرند) می جویند عزّت را در نزد آنان؟ (مگر نمی دانند که) عزّت به تمامی از آن خداست(زیرا او مالک حقیقی همه چیز است). 

یادآوری: 

آیا با این سخن قرآن معلوم نمی شود که منافقان را باید درمیان افراد چه جریان های سیاسی جستجو کرد و فریب شان را نخورد؟ 

ما گویا اصلا مشکل داریم!

1- یکی از دوستان من که وضع مالی خیلی خوبی دارد و از خانواده اش هم راضی است، حدود سه هفته قبل که باهم پیرامون  زلزله  در تهران بحث داشتیم، بطور ناگهانی اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: "کاش همین حالا زلزله می آمد و من، از این زندگی جهنّمی خلاص می شدم!" من خیلی تعجّب کردم، چون اصلا بنظر نمی رسید که مشکلی داشته باشد.  

2- یکی دیگر از دوستانم که هیچ مشکلی ندارد، ابدا احساس خوشی نسبت به زندگی ندارد، زندگی برایش بی معنی، پوچ و بی ارزش است، مرگ را عروسی و عروسی را عزا می بیند.  

3- من با بعضی از اطرافیانم خیلی محشورم و خیلی از ساعات روز و هفته را با آن ها بسر می برم. برخی از این بعضی اطرافیان من واقعاً هیچ مشکلی ندارند ولی باورتان نمی شود همه اش مشکل دارند؛ بیخودی حرص می خورند و الکی احساس بدبختی می کنند و به هیچ صراطی هم مستقیم نمی شوند؛ اصلاً این طور عرض کنم که این ها با هرچه که  دارند مشکل دارند. 

نتیجه گیری:

ما وقتی که مشکل داریم، مشکل داریم و وقتی که مشکل نداریم باز مشکل داریم؛ من فکر می کنم  ما اصلاً "مشکل" داریم و باید قبل از برطرف کردن هر مشکلی یک فکری برای "این مشکل" خودمان بکنیم؟

پیروزی در حرکت اعتقادی است!


بزرگ ترین قدرت نظامى و اقتصادى منطقه  اسراییل است. اسراییل  نه تنها سیاست کشورهای منطقه،  بلکه سیاست آمریکا را نیز دیکته مى کند. اسرائیل تنها کشورى است که در منطقه خاورمیانه، سلاح هاى اتمى بالفعل در اختیار دارد. با وجود این، یک عده جوان که نه قدرت نظامى داشتند، نه ثروت داشتند، و نه از جانب کشورهاى منطقه حمایت مى شدند، با الهام از دستور امام و حمایت رهبرى، اسراییل  با این عظمت را به زانو در آوردند. تمام دنیا اعتراف مى کنند که اسراییل با همه قدرت و سیاست و صنعتش، و با همه سلاح هاى اتمى اش نتوانست از پس یک عده جوان  برآید و شکست را پذیرفت. این جوانان  را امام  تربیت کرد، مقام معظم رهبری تربیت کرد آنها  به دنبال اعتقادشان حرکت کردند و به آنچه می خواستند  رسیدند.  آنها حالا  افتخار مى کنند که رهبرشان رهبر عظیم الشأن جمهورى اسلامى ایران است. بله، مى شود با حمایت هاى مادى و معنوى، مردم به ظاهر ضعیفی را بر قوى ترین دشمن منطقه بلکه قوى ترین دولت دنیا پیروز کرد.

چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اسلام، احکام ارث را  براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی  که مرد و زن  در خانوار دارند  وضع کرده است.

در بحث ارث:
1 – در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت، پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند.


2 – در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.


3 – در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن. نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد.

 
بنابراین، به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث زن از مرد کمتر است، پس بهتر است  مطرح کنیم چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

  

با نگاه به احکام  اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.


گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.

تحصیلکرده های دانشگاهی یا روحانیت شیعه.

 1- کشور دست روحانیت شیعه  است.  

2- تکلیف روحانیت شیعه، اداره امور کشور براساس اسلام،  با استفاده از علم  است. 

3- از جمله تکالیف روحانیت شیعه برای اداره امور کشور،  تعیین اهداف اسلامی در عرصه های مختلف  اجتماعی است. 

4- از جمله تکلیف تحصیلکرده های دانشگاهی برای اداره امور کشور،  استفاده از علم خود  برای تحقق اهداف اسلامی است. 

5 - در واقع در اداره امور کشور، تکلیف روحانیت شیعه در عرصه های مختلف  اجتماعی، تعیین اهداف است و تکلیف تحصیلکرده های دانشگاهی   استفاده  از علم برای رسیدن به اهداف.  

6 - باید ببینیم مشکل کار ما در اداره امور کشور، درمعین و مشخص نبودن اهداف است یا در عدم  استفاده درست از علوم  برای رسیدن به اهداف. آنچه روشن است مشکل ما دراداره امور کشور، در معین و مشخص نبودن  اهداف نیست، بلکه در عدم  استفاده درست  از علوم و دانش ها برای رسیدن به اهداف است. 

7- ( به عبارت دیگر) مشکل ما در اداره امور کشور،  ناتوانی  تحصیلکرده های دانشگاهی ما(در  استفاده درست از علوم و دانش ها) است، نه  ضعف و ناتوانی روحانیت شیعه ما(در معین و مشخص نمودن  اهداف).

تحصیل کرده های دانشگاه

دولت ها در بعد از انقلاب اسلامی دست تحصیل کرده های دانشگاه بوده، امور اجرایی  کشور دست تحصیل کرده های دانشگاه بوده،  بودجه و پول نفت  دست تحصیل کرده های دانشگاه بوده؛ اگر  اقتصاد کشور خراب است، اگر کشور پیشرفت نکرده است، اگر تورم داریم، اگر رکود داریم، اگر بیکاری داریم؛  کار تحصیل کرده های دانشگاه است، نه دیگران.

علم نصف و نیمه

آقای دکتری که از دوستان است اخیراً به من گفت:

"فلانی! من زمانی که دوازده ساله بودم مذهبی تر بودم تا پسرم که حالا دوازده سالش است."

 گفتم:

"شک ندارم. پدران ما با ارتباطی که با روحانی و مسجد محل داشتند باعث شدند ما با خدا و دین و پیامبر(ص) و ائمّه(ع) مأنوس بشویم و بسیاری از ما در دوران مدرسه هر غروب اذان بگوییم و هر شب قرآن بخوانیم، ولی ما همین که از این جا و آن جا چهار کلمه حرف مفت(نه علم) یاد گرفتیم آمدیم و چهل تا ایراد از هرچه روحانی و مسجد بود گرفتیم. لذا آن انسی را هم که با خدا و دین و پیامبر و ائمّه داشتیم از دست دادیم و متأسفانه این در حالی بود که داشتیم بچه هم مثلاً تربیت میکردیم. من کاملاً قبول دارم در این خصوص بسیاری از ما ضعیف تر از پدران خود عمل کردیم. به علم نصف و نیمه ی  خود عمل کردن و به همه چیز گذشتگان پشت پا زدن نتیجه ای جز این نمی تواند داشته باشد."