مصطفی ملکیان

پیرامون پروژه‌ی عقلانیت و معنویت

مصطفی ملکیان

ملکیان  از جمله ی آن دسته از  روشنفکران دینی کشور است که  با ‌ادعاهایی چون معنویت بدون دیانت، معنویان بی دین و...، خواسته یا ناخواسته به دنبال حذف خدا و دین از شئون دنیوی بوده تا سکولاریسم و این جهانی‌گرایی بر حیات جمعی آدمی چیره و قلمرو حضور دین و معنویت، محدود به حوزه‌ی خصوصی و آخرت گردد. از نظر مصطفی ملکیان:

1-  معنویت یعنی احساس آرامش، شادی، امید و رضایت باطن داشتن و با درون خود کشمکش نداشتن

2-  دین و معنویت دو پدیده‌ی متعارض و متغایر است

3- شرط معنویت تعلق خاطر داشتن به یک دین و مذهب خاص نیست

4- شاخصه‌ی بسیار اصلی معنویت  فاصله گرفتن از ادیان سنتی است

5-  خالی شدن ادیان، از محوریت وحی ( محوریت وحی در ادیان سنتی  وجود دارد) موجب  می‌شود که انواع معنویت، بی‌اندازه متکثر و غیرمشابه شود.

6- معنویت،  بر خلاف ادیان سنتی دیانتی است در خدمت بشر، نه آن‌که بشر در خدمت معنویت باشد. معنویت تا آن‌جا معتبر، قابل احترام و لازم الاطاعه است که فرد انسانی، آن را خادم و نه سر بار و مزاحم خویش بیابد.

مسلمانهای نامسلمان

 برخی ادعا می کنند که مسلمان هستند، مسلمانی این ها، ارتباطی به مسلمانی ندارد؛ اجازه بدهید از اعتقادات این جور مسلمان ها برای شما بنویسم. این ها معتقد هستند: 

1- آن چه  در آیات و روایات آمده است  مختص زمان پیامبر(ص) است و به درد زمان های دیگر نمی خورد؛ 

2- حقوق بشر غربی بر احکام اسلام ترجیح دارد؛ 

3- به قانونگذاری بشر، نه قانونگذاری خدا؛ 

 4- دین فقط برای امور فردی و آخرتی است و کاری به سیاست و اجتماع و مدیریت جامعه ندارد؛ 

 5- باید تابع اکثریت بود و اقلیت را درهرکجا و هرزمان و با هر خصوصیت، باید فدای اکثریت کرد؛ 

6- ما نمی توانیم سخن از حق و باطل بگوییم؛   

 7- به پلورالیسم و می گویند تمام دین ها و تمام مکتب ها حق هستند و ما اجازه باطل جلوه دادن هیچ دین و مکتبی را نداریم، می گویند ما نمی توانیم به حقانیت یک دین،  یا باطل بودن یک دین پی ببریم؛ 

8- همه ی تفسیرها از قرآن درست است، هم علامه طباطبایی نویسنده ی تفسیر المیزان هرچه می گوید درست است و هم آیت الله طالقانی نویسنده پرتوی از قرآن؛ هم تفسیر شهیدمطهری درست است و هم تفسیر قاتل شهید مطهری؛  

9- مسلمان ها حقیر و  دشمنان اسلام دارای عزت و عظمت اند؛ 

10- در دین هیچ خط قرمزی وجود ندارد؛ 

11- هرکس هرکاری خواست مجاز است انجام دهد و دین حق ندارد او را منع کند؛ 

12- اراده مردم، همان اراده خداست؛  

13-  اسلام خودی و غیرخودی نمی شناسد و فرقی میان مومن و کافر و مشرک نیست؛

14- ارزش های دینی دائماً در تغییر هستند؛  

15- مظاهر دینی مثل حجاب و حیای زنان، نماد عقب ماندگی است؛  

16- حالا دوران مدرن است، در دوران مدرن باید عقل حکومت و رهبری بکند نه دین؛   

17- دین از سیاست جداست لذا حکومت دینی غلط و بی معنی است؛  

18- حکومت اسلامی حق تبلیغ دین را ندارد؛  

19- غیرت دینی ویران کننده اندیشه و تمدن است؛  

20- فقه توان ساختن جامعه را ندارد؛ 

21- این که می گویند "دین عین سیاست است" زاییده  افکار عامیانه و قدیمی است؛  

22- تفکرات اهل بیت و قرآن و عترت موجب انحطاط مملکت و مانعی برای دموکراسی است؛  

23-  دین فقط از انسان ها، تکلیف می خواهد، ولی حقی برای آن ها قائل نیست؛  

24- آگاهی های دینی، آگاهی های کاذب و دروغین است؛  

25- هیچ مساله  قطعی در اسلام نداریم، حرف خدا، حرف پیامبر(ص) و سخنان و دستورات اهل بیت(ع) هیچ کدام قطعی نیست؛  

26- ائمه(ع) در بُعد ظاهری و حکومت و زعامت دنیوی از خطا مصون نیستند؛  

27- ولایت، منحصر در شخص نبی اکرم(ص) است و با رفتن او ولایت نیز خاتمه می یابد، ولایت بعد از پیامبر(ص) به کسی منتقل نشده است؛  

28- در مسائل حکومت و سیاست فعل و قول معصوم حجت نیست، جامعه  ولایی انحصارگرا و استبدادی است؛  

29- پیامبر(ص) و ائمه(ع) فقط در برهه ای از زمان صلاحیت مرجعیت را داشته اند؛  

30- فقه و شریعت مشمول مرور زمان می شود و تغییر می کند؛  

31- احکام دین برای مردم است نه مردم برای احکام دین؛  

32- وجود صحنه های جنسی و مشروب خواری و رابطه ی آزاد زن و مرد و دختر و پسر اشکالی ندارد، هیچ گونه ممانعتی در این خصوص نباید کرد؛  

33- احکام کیفری اسلام کارایی ندارد، مجازات هایی چون سنگسار موجب خشونت می شود، حکم الهی قصاص  خشونت زا است؛

34- در برابر هجوم فرهنگ بیگانه نباید عکس العمل نشان داد، باید تسلیم بود، باید از اندیشه ها و فیلم و فرهنگ تهاجمی شیطانی استقبال کرد، حتی اگرهویت دینی و ملی مردم ایران، خصوصاً جوانان به تاراج رود؛  

35- احکام شرعی  خیال پردازی است؛

36- در دنیای امروز با صدور احکام شرعی و خیال پردازی نمی توان از ورود  تمدن و فرهنگ غرب به درون جامعه جلوگیری کرد؛  

37- با امور جنسی و همجنس بازی باید  با تساهل برخورد کرد، ما این امور را مردود می دانیم، ولی نباید ممنوع باشد، نباید جلوی امور جنسی نامشروع و تجاوز به ناموس دیگران و همجنس بازی را گرفت، بلکه باید نظیر برخی از کشورهای غربی کشور آن را قانونی کرد؛  

38- قوانین شرعی در مورد زنان ظالمانه است؛  

39- فرهنگ شهادت، خشونت آفرین است، اگر کشته شدن آسان شود، کشتن هم آسان می شود؛  

40- حاکمیت ارزش های الهی ارزش نیست؛  

41- حاکمیت دینی، ضدمردمی و توتالیتر است؛

42- به آزادی مطلق، و این که اباحیگری و بی بندوباری و آلودگی و فساد جزء لاینفک جامعه مدنی است؛

 43- باید با تمام آراء و سلیقه ها ساخت؛  

44- امر مقدس در دین وجود ندارد، هیچ چیزی در دین مقدس و قابل احترام نیست؛ 

45- مردم به خصوص جوانان بی نیاز از مرجع تقلید و رهبران دینی هستند؛ 

46- . . . . 

پاسخ به یک سوال

گفتم آنانی که به لحاظ فکری تحت تاثیر روشنفکران هستند و از روشنفکران تغذیه فکری میکنند، امیدی هر چند اندک نمی رود که به دین و ایمان حقیقی روی آورند و حامی انقلاب و نظام اسلامی شوند و گفتیم که احتمال بازگشت هر قشر دیگری از مردم به انقلاب و نظام اسلامی، بیشتر از احتمال بازگشت روشنفکران و وابستگان فکری آنها به انقلاب و نظام اسلامی است.


منظورم از روشنفکران در اینجا همه کسانی هستند که با انقلاب و نظام اسلامی مبارزه فکری می کنند.


 روشنفکران که جملگی درحال حاضر مجیزگویان ظلمت دنیای غربند، همه شبهاتی را که در طول تاریخ (بویژه در 200 سال اخیر) برعلیه دین (بویژه دین اسلام و مذهب تشیع و روحانیت شیعه) ساخته شده را، در اذهان پیروان شان  کرده و آنان را همچون خودشان، دشمن خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و روحانیت شیعه و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ساخته اند بگونه ای ذهن یکایک آنها همچون سنگی از ظلمات است که به هیچ وجه میخ فولادی هدایت در آن فرو نرود و احتمال رهیابی شان به دین و ایمان و انقلاب و نظام قریب به صفر است.

پاسخ به یک سوال

چرا والدینی که: 

انقلابی بودند، اهل  مطالعه بودند، اهل نماز و روزه بودند، آدمهای مهمی بودند، اهل بزن و برقص و فرهنگ غربی و فرهنگ برهنگی و غیره نبودند، نسبت به خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بی تفاوت نبودند،  فرزندان شان، مثل آنها نیستند، یعنی انقلابی نیستند، اهل  مطالعه نیستند، اهل نماز و روزه نیستند، آدمهای مهمی نیستند، اهل بزن و برقص و فرهنگ غربی و فرهنگ برهنگی و غیره هستند، نسبت به خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بی تفاوت هستند و امکان اینکه حتی تعدادی از آنها به سوی دین و ایمان بیایندد، کمتر وجود دارد؟ 

 

بگمان من: 

 این والدین اگرچه در گذشته با روحانیون ارتباط داشتند، حالا، یا با آنها ارتباط  ندارند و یا ارتباط دارند ولی دیگر از آنها متاثر نیستند و لذا  حالا، بخاطراین عدم ارتباط موثر با روحانیون بهره ای از دین و ایمان ندارند و در عین حال، ارتباط تنگاتنگ با روشنفکران(بطور اعم) دارند و لذا گوش شان از لاطائلات و چرت و پرت های روشنفکران در خصوص دین و ایمان و مسجد و منبر و نماز و روزه و غیره  پرشده و لذا دشمن خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی هستند و بدجوری هم هستند. بنابراین اینها خودشان و فرزندان شان نسبت به خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بی تفاوت و بلکه متنفر و منزجرند و دیگر، حتی تعدادی شان هم  امکان این که به سوی دین و ایمان بیایند کمتر وجود دارد. 

پاسخ به یک سوال

چرا والدینی که: 

انقلابی نبوده و  نیستند، اهل  مطالعه نبوده و نیستند، اهل نماز و روزه نبوده و  نیستند، آدمهای معمولی  بوده و هستند، اهل بزن و برقص و فرهنگ غربی و فرهنگ برهنگی و غیره بوده وهستند، خودشان و فرزندان شان، نسبت به خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بی تفاوت نبوده و نیستند و همیشه ایام، ممکن است لااقل تعدادی شان،  به سوی دین و ایمان و غیره گام بردارند؟

بگمان من: 

 

این والدین  اگرچه با روحانیون ارتباط درستی نداشته و ندارند (ولذا  بهره ی زیادی از دین و ایمان نبرده و نمی برند)، با روشنفکران(بطور اعم) هم، اصلاً (و خوشبختانه) ارتباط نداشته و ندارند و لذا گوش شان از لاطائلات و چرت و پرت های روشنفکران در خصوص دین و ایمان و نماز و روزه و غیره  مصون مانده و می ماند و لذا دشمن خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی هم نشده و نمی شوند و خودشان و فرزندان شان نسبت به خدا و قرآن و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بی تفاوت نبوده و نیستند و همیشه ایام، لااقل تعدادی از آنها ممکن است به سوی دین و ایمان قدم بردارند.

باید فکری کرد

دوتا موضوع گاها مرا چنان مشغول می کنند که موجب می شوند به هیچ چیز دیگری فکر نکنم. 


یکی این که آیا در حالی که مومن هستم و ارتباط خوبی با خدا دارم می میرم و این که آیا بی آن که خودم و دیگران به رنج و زحمت فراوان بیافتیم می میرم؟


یکی دیگر اینکه با مرگم کارم بکجا می کشد و چه وضعی خواهم داشت؟ آیا سرانجام بدکاران را خواهم داشت یا فرجام نیکوکاران را؟ منی که معلوم نیست کارام  چه میزان برای خدا بوده و تاجایی که یادمه کمتر برای خدا بوده است (اگرچه ناامید از رحمت حق نیستم).


به هرحال اگر آنچه در وصف جهنمیان آمده درست باشد (که صد درصد چنین است) باید  فکری کرد و چاره ای اندیشید.

استفاده از عمر

- عمر افراد، متناسب با شان و شخصیتی که با تلاش و کوشش (و توفیقات الهی) به دست آورده اند، ارزش دارد.


- باید از عمرمان،  متناسب با ارزشی که دارد استفاده بکنیم. عمر برخی از ما، مثل عمر خیلی از آدم های معمولی دور و برمان نیست.


 - آیا از عمر خود متناسب با ارزشی که دارد، استفاده می کنیم؟ یا این که نه، استفاده ما از عمرمان همینجوری است. هر جوری شد، شد. مثل خیلی های دیگر که، نباید مثل آنها زندگی بکنیم، زندگی می کنیم.

آموزش و پرورشی ها و دانشگاهی ها

آموزش و پرورشی ها و   دانشگاهی ها، در آموزش و پرورش و  دانشگاه، علاوه بر این که از دین چیزی نمی آموزند،  یک مشت حرف بی ربط  و مخالف دین هم می آموزند. 

 

اینان در طول زندگی شان اگر در ارتباط با روحانیت انقلابی قرار گرفتند که خوش بحالشان، اگر قرار نگرفتند کارشان می شود اشاعه یک مشت حرف مفت و بی ربط در خصوص دین و مخالفت با دین. 

 

 اینان خیلی فرق ندارد که دیپلمه باشند یا استاد دانشگاه،  بی دین باشند یا دین دار، فقیر باشند یا ثروتمند، پست و مقام بالا داشته باشند یا اصلا پست و مقامی نداشته باشند، اهل مطالعه باشند یا نباشند و... .

شهید مطهری در نگاه علامه

لطفا درباره دوران شاگردى استاد شهید مطهرى نزد شما, توضیحاتى بفرمایید؟ 

 سى و دو سال پیش از شهادت ایشان ، من از تبریز به قم پناهنده شدم . اوضاع آنجا خراب بود ، بدین خاطر به قم آمدم . بعد بنا بر این شد که در قم بمانم . تدریس درس حکمت ( فلسفه ) را شروع کردم . غیر از بنده ، در قم آقاى خمینى بودند که درس فلسفه اى داشتند و چند نفرى از آقایان در درس ایشان شرکت مى کردند . ایشان[ اسفار] درس مى دادند . بعد آن آقایان ، درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند . سالها این درس ادامه داشت . مخصوصا مرحوم مطهرى هوش فوق العاده اى داشت و حرف از او ضایع نمى شد . حرفى که مى گفتم ، مى گرفت و به مغزش مى رسید . هر چه مى گفتم هدر نمى رفت و مطمئن بودم که نمى رود . وقتى که ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند . ( این عبارت ، عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان مى کند ) بنده از شوق و شعف ، حالت رقص پیدا مى کردم ، به جهت اینکه مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است . به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافا هم کتابهایش خیلى عالى است . در زمانى که عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند، عمده کارهاى استاد مطهرى فلسفى بود .  

علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود ؟ 

او انسانى برهانى بود و برهانى فکر مى کرد و به برهان علاقه داشت . از این جهت ، ایشان به حکمت علاقه مند شده بود و در این زمینه کارهایى هم کرد و خوب هم از عهده برآمد . 

استاد مطهرى علاقه و دلبستگى خاصى به شما داشتند . شما نسبت به ایشان چه احساسى داشتید ؟ 

در مقابل احساسات ایشان ، من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم ، به جهت خوش فکرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان . خود فلسفه اسلامى که از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است ، خالى از معنویت نیست . طورى است که خود به خود براى انسان متوجه ، حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى کند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند . این فلسفه اى است که از دست علماى اسلام درآمده است . طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود ، تقوایى که از فلسفه به دست آورده باشد . تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود . 

وقتى که ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند , حدودا در چه سنى بودند ؟ 

در حدود بیست و پنج یا بیست و شش سال داشتند ، بعد ، مباحث و مقالاتى را که در کتاب[ اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده ، شروع کردیم ، در آن مطالب هم یگانه کسى که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمى رود ، ایشان بودند . قدرى که گذشت ، نوشتن پاورقى بر کتاب[ اصول فلسفه] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند . آن جلدهایى که منتشر شده ، از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد . جلد چهارم هم که باقى مانده ، ایشان نوشته و حاضر است . آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم وگفتم کتاب دیگرى تألیف شده است . در رساله قوه و فعل ، آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وارد کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث کنیم ، زیرا مطالب آن براى ایشان حل نشده بود . یک هفته تمام ، شب و روز با ایشان سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت مى کردیم . اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت ، یعنى حکم مى کرد . بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت . 

ضرورتى که براى شرح[ اصول فلسفه] احساس کردید ، چه بود ؟ 

ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله هاى فشرده ، و من مى خواستم باز شود و مطلب روشن شود . کسى هم که مى توانست این کار را بر عهده بگیرد , مرحوم آقاى مطهرى بود . او شروع کرد و به بهترین وجهى هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود که من دو دستى کار را به او مى دادم . خدا ان شاءالله بیامرزدش . 

در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهرى چه احساسى به شما دست داد ؟  

دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من ، تأثر در مرگ یکى از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود . خداوند کسانى را که این طور جنایات را جایز مى شمارند ، نابود کند . 

 لطفا درباره روابط معنوى ایشان با شما . . . 

خواهش مى کنم راجع به معنویت و روابط معنوى اى که با ایشان داشتم و مطالبى که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم ، نپرسید . به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم .