از رحمت حق مایوس نشویم

1219

1- ایرج عزیز سلام. به یاری خدا صبح پنج شنبه  شما  را ملاقات می کنم و مطلبی را  که در اینجا می آورم، برای شما  توضیح می دهم. 

 

2- من بعد از بازگشت از مواضع  قبلی،  مدت یکی دوسالی، همین حال  شما  را داشتم، ترفندهای زیادی را هم بکار بستم، ولی  نتوانستم از یادآوری رنج آور افکار گذشته ام خلاصی یابم. 

   

3- من در آن یکی دوسال نمی توانستم افکارم را در دهه ی هفتاد و هشتاد و آثارش را  روی زندگی ام در آن سال ها فراموش کنم. در آن سال ها مشی روشنفکرانه و اصلاح طلبانه ام مرا (که عنصری نصف و نیمه  فکری بودم) به لبه ی پرتگاه کشانده بود و چون مرتدها و لامذهب ها شده بودم و شیطان مرا با اندیشه های کج و مُعوَج، ولی راست نمای دکتر سروش، بشدّت حق ناپذیر کرده بود. 

 

4- انسان اگر از اوّل صاحب فکر باشد اندیشه ای چون اندیشه ی دکتر سروش را نمی پذیرد، اما اگر بعد از پذیرفتن چنین اندیشه ای صاحب فکر شود صاحب  فکر شدنش دیگر فایده  ندارد، چون گرفتار آن اندیشه است و در میان همان اندیشه سیر می کند و فقط آمادگی  دارد که یک راست برود  جهنم، مگر خدای متعال  بدادش برسد و او را نجات دهد.  

 

5- بیشتر این هایی که با افکار پوچ و بی اساس روشنفکری و  اصلاح طلبی سر می کنند صاحب فکر نیستند و لذا بیشتر مثل آب رودخانه ی شلمان "مند"(بی حرکت) هستند، به عبارت دیگر حیات انسانی زیادی ندارند و گفتم اگر هم بعداً صاحب  فکر بشوند فقط می توانند در منجلاب گناه و خلاف دست و پا بزنند. افرادی که بعداً صاحب فکر بشوند و از آن اندیشه ها بر گردند (و نجات پیدا بکنند) بسیار اندکند. 

  

6-  بگذریم، بالاخره نمی دانم چه شد که برگشتم و از مواضع روشنفکرانه و اصلاح طلبانه ام دست  کشیدم. من احتمال می دهم مریضی سختی که بدان دچار شدم  و ضعف و پریشان حالی و حیرانی  متعاقب آن موجب شد که  راهی راهی  جز راه رفته ی قبلی شوم. 

 

7- یکی دوسال بعد از برگشتن ام هم، افکار سیاه گذشته دست از من برنمی داشت، به قدری ناامید می شدم  که  حتی از رحمت  حق  مآیوس می شدم. این وضعیت به قدری برایم آزار دهنده بود که تمام راه ها را برویم می بست و حتی توان ادامه ی زندگی را از من می گرفت.  

  

8- تفکر مزخرفی که همه چیز را از آدم می گیرد، خدا را، قرآن را، معاد را، پیامبر(ص) را، امامان(ع) را، ارزش های دینی را، اسلام سیاسی را، افکار و عملکرد خوب قبل و بعد را، تفکری که آدم را می فریبد و او را  عمله ی تمام عیار شیطان و آمریکای جنایت کار می کند، چنین تفکر زشتی مرا بعد از کنار گذاشتن آن هم گذاشته بود توی "چه بکنم و چه نکنم"؟ توی پشیمانی مداوم و این که  آخر چطور شد و آخر چه می شود؟ 

 

9- یادآوری این که من در تمامی آن  سال ها با چنین تفکری زیسته بودم و بر اساس آن می گفتم و می نوشتم  و زندگی می کردم برایم بسیار رنج آور و ناراحت کننده بود. این که من عمری را با چنین تفکری سر کرده بودم و عمر از دست رفته ام دیگر قابل بازیابی نبود و فرصت جبران نداشتم مرا بشدت می آرزد. 

 

10-  گذشت و گذشت تا این که ظریف شریعتمداری گفت "اگر چنین است که یاد افکار گذشته،  تو را از رحمت خدا مایوس می کند، تکلیف داری که به چنین  افکاری فکر نکنی و به چنین افکاری نپردازی. 

 

11-  این سخن شریف که برگرفته از قرآن مجید بود برای من چنان حل مشکل کرد که دیگر به آن افکار کذایی فکر نکردم و از آن همه یاس کفرآمیز جَستم و  از آن همه  ابتلائات و بیماری های روحی و روانی بیرون آمدم. 

   

12- لذا و در پایان به شما  دوست عزیزم صریحاًعرض می کنم که به افکار گذشته ات( اگر با تو چنین می کند که با من می کرد) نیاندیشی و فکر نکنی که جز گناه نمی کنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.