قدرناشناسی

۱۲۳۵

 من فکر می کنم، افراد اهل مطالعه ای که با هم همفکر نیستند، درگذشته بهتر میتوانستند با یکدیگر بحث و گفت و گو بکنند. من خودم موارد زیادی را از گذشته  به یاد می آورم که  دیگران مطالب من را پذیرفتند و من مطالب دیگران را  (یا لااقل به یکدیگر میگفتیم "انگار حرف شما درست است و من حالا حرفی برای گفتن ندارم." متاسفانه در این سال ها، شما کمتر کسی را پیدا می کنید که حرف صد در صد درست شما را بپذیرد. در گذشته ها لااقل، بچه های برادر و خواهر، حرف درست عمو و عمه و دایی و خاله را به خاطر نسبت فامیلی یا بزرگتر و کوچکتری و یا هر چیز دیگر می پذیرفتند، ولی حالا انگار نه انگار که این ها عمو و عمه و دایی و خاله اند که  دارند حرف می زنند، هر یکی الکی نعره ای یا شیهه ای می کشد که: "کی گفته، نادرسته، من قبول ندارم." به گمان من یک علت عمده ی این برخوردهای نادرست این است که در این کشور انقلابشده، نعمت  آن قدر  زیاد شده که،  آدم هاش آن را نمیبینند و قدرش را نمیدانند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.