اولین اصل موضوع و پیشفرض براى نظریّه ولایت فقیه، که در بسیارى از نظریههاى دیگر سیاسى هم معتبر است، اصل ضرورت حکومت براى جامعه است. به هر حال این اصل که مورد قبول همه مکاتب فلسفه سیاسى، بجز آنارشیسم و مارکسیسم، است در نظریه ولایت فقیه هم مفروض و مسلّم دانسته شده است.
در یک تعریف ساده مىتوانیم حکومت را اینطور تعریف کنیم: «دستگاهى است که بر رفتارهاى اجتماعى یک جامعه اشراف دارد وسعى مىکند آنها را در مسیر خاصّى جهت داده و هدایت نماید.» باید ببینیم ملاک یا به عبارتى شرط مشروعیت یک حکومت چیست. آیا فرد یا گروهى ذاتاً و به خودى خود مشروعیت دارند. یا مشروعیت حکومت نسبت به هیچکس ذاتى نیست بلکه امرى است عرضى و از ناحیه کس دیگرى باید به آنها اعطا شود؟ در اینجا و در پاسخ به این سؤال برخى از فیلسوفان و مکتبهاى فلسفه سیاسى چنین پنداشتهاند که اگر کسى قدرت فیزیکى و بدنى بیشتر و برترى دارد، یا از نظر فکرى و ذهنى برتر و باهوشتر از دیگران است، یا از نژاد برترى است، چنین فردى خود بخود و ذاتاً براى حکومت متعیّن است.