وقتی به اصل ولایت فقیه با تلقی امام خمینی(نه با تلقی دیگران) اعتقاد داشتی، آنوقت آیت الله خامنه ای برای تو می شود امام خمینی و در این صورت، تو دیگر طرفدار هاشمی رفسنجانی نمی شوی، طرفدار سید محمد خاتمی نمی شوی، طرفدار میرحسین موسوی نمی شوی، طرفدار حسن روحانی نمی شوی، طرفدار احمدی نژاد نمی شوی، بلکه طرفدار آیت الله خامنه ای می شوی و طرفدار کسی که، طرفدار آیت الله خامنه ای است. آن وقت میزان دوستی و دشمنی تو با افراد، می شود میزان دوستی و دشمنی آیت الله خامنه ای با افراد و ... .
آمدیم یک نفر (به هر علتی) اسلام امام خمینی را نخواست و مثلا اسلام آیت الله صانعی، یا آیت الله منتظری، یا سید محمد خاتمی، یا مهندس بازرگان، یا دکتر سروش را خواست. خب، چه می شود کرد؟
یک نگاهی به امام خمینی و بعد، یک نگاهی به یکایک این ها که نام بردم بیاندازید، می بینید هیچ کدام این ها در مقابل امام عددی نیستند. حالا آمدیم یکی این ستم را بخودش کرد و به جای طرفداری از امام خمینی، طرفدار این ها شد، خب، چه بکنیم؟ و چه می توانیم بکنیم؟ ما که نمی توانیم او را با زور به بهشت ببریم.
یکی از شگردهای منافقین و همه کسانی که استقرار حق و عدالت را مخالف با خواسته ها و هواهای خود می دانند این است که مرتب سمپاشی و کارشکنی کنند؛ حُسن ها را نادیده گرفته، نقصها و کمبودها و مشکلات را بیش از آنچه هست جلوه دهند و نام آن را اصلاح اجتماعی بگذارند. نه تنها در جنگ شرکت نکنند، بلکه با تبلیغات و تلقینات سوء خود، باعث سست شدن رزمندگان نیز بشوند. این افراد هرگاه مورد اعتراض واقع می شوند، خود را مُحِق جلوه داده، می گویند: هدفی جز اصلاح نداریم. اما خودشان می دانند که در پی قدرت طلبی و ایجاد فساد و تفرقه هستند و می خواهند شریعت را از مسیر خود خارج کنند و مانع پیشرفت آن بشوند، زیرا می دانند که تا زمانی که دین حق پابرجا و بارور است تلاش آنان بی ثمر است.
آنوقتها بعضی بستگان پیغمبر، عامل انحراف بودند و رفوزه شدند، حالا هم بستگان امام. مردمی که خوشنام هستند سوابق خوبی دارند؛ خب، مردم نیز زودتر تحت تاثیر این افراد واقع میشوند. معنای امتحان سخت همین است دیگر. امتحان این است که در هر حالی شما حق و باطل را تشخیص بدهید و ببینید رضایت خدا در چیست؟ این حرفهایی که برای توجیه، برخی اشخاص میزنند (مثلاً ما با هم رفیق بودیم، همزندان بودیم، همبند بودیم) مشکلی را حل نمیکند. باید ببینیم این فرد الان چه کاره است و در کجای کار هست؟ سختی امتحان برای اینهاست. اکثر مردم و امثال بنده که کمتجربه و کمفهم هستیم، زود گول میخوریم. باید رفتار را با معیارهای اساسی اسلامی سنجید و محک زد. آنوقت راهش را پیدا کنید که چگونه باید برخورد کرد. حالا نصیحت است، هر چه هست، آن تاکتیکهایی است که باید در مقام عمل به کار گرفته شود. بعضی کسانیکه در واقعه کربلا تاثیر مستقیم در شهادت سیدالشهدا داشتند، چندی قبل در جنگ صفین از سرداران علی علیه السلام بودند. بعد در کربلا آمدند پسر علی را با آن وضع فجیع کشتند. اگر اینها دلیل بشود که قاتلان سابقاً از سرداران علی بودند که دیگر هیچ راهی برای شناخت حق و باطل نمیماند. ما منطق داریم، فکر داریم، آیات صریح قرآن داریم، سیره پیغمبر و ائمه داریم.
الان مهمترین کار دشمن،«جنگ فرهنگی» است و میدانید که آنها با چه زاد و توشهای در کشور کار میکنند و به دست چه کسانی، با چه سوابقی و ما در مقابلش با چه کمبودهایی مواجه هستیم و چه ضعفهایی داریم. ما ناامید نشویم. خدای جبهه با خدای دانشگاه، با خدای بازار و با خدای مطبوعات یکی است. یک خدا بیشتر نیست. آن خدایی که ما را در مقابل همه قدرتهای دنیا در دفاع مقدس پیروز کرد، هم بازار ما را میتواند پیروز کند و هم دانشگاه و حوزه و رسانههای ما را. توکلمان باید بر خدا باشد. فریب اسباب ظاهری و ارتباطات و وعده و وعیدها را نخوریم. فقط امیدمان به خدا و یاری او باشد. دنبال این باشیم ببینیم خدا چه میخواهد و آن را انجام بدهیم. در نهایت هم: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ.این دیگر مژده نهایی است که هیچ شک نکنیم. اگر گاهی نوساناتی پیدا میشودیا یک شکستهایی در یک صحنهای میخوریم، اینها نبایدهیچ تزلزل ایجاد کند.