ما و جریان های سیاسی(2)

ما و جریان های سیاسی(2)

 تفاوت اساسی جریان های سیاسی موجود در ایران با یکدیگر در مبانی نظری (و به تبع آن در مواضع سیاسی) آن هاست. مبانی نظری تعدادی از جریان های سیاسی به گونه ای است که بیشتر به خدا و قرآن  و پیامبر (ص) و ائمه (ع) و علما وحوزه ها، و کمتر به یافته های علوم انسانی غربی توجّه دارند و مبانی نظری تعدادی دیگر از جریان های سیاسی به گونه ای است که کمتر به خدا و قرآن و پیامبر (ص) و ائمه (ع) و علما وحوزه ها، و بیشتر به یافته های علوم انسانی غربی توجه دارند؛ مثلاً جریان سیاسی اصول گرا بیشتر از مکتب اسلام تغذیه می کند و جریان سیاسی اصلاح طلب بیشتر توسط مکتب لیبرالیسم تغذیه می شود.

ما و جریان های سیاسی(۱)

ما و جریان های سیاسی(۱)  

بنظر من یک آدمی که سیاسی است نمی تواند نسبت به جریان های سیاسی موجود (اصول گرا، اعتدالی و اصلاح طلب)، حساسیّت مثبت یا منفی نداشته باشد. اصلاً چنین آدمی اگر بخواهد در عرصه  سیاست نقشی درخور ایفا کند، چاره ای جز این ندارد که به یکی از جریان های سیاسی موجود بپیوندد و در ارتباط تنگاتنگ با آن به فعالیت سیاسی بپردازد.

رابطه لجاجت و حقیقت

رابطه لجاجت و حقیقت

 سرنوشت محتوم  آن ها که نگاه شان به شرق بود و در مقابل حقیقت اسلام لجاجت می کردند جز مرگ یا فرار از کشور نبود و سرنوشت محتوم آن هایی که امروز نگاه شان به غرب است چه بسا جز مرگ و فرار از کشور نباشد. بسیاری از ما که نگاه مان به غرب است حاضر نیستیم ببینیم مخالفان ما که نگاه شان به اسلام است چه می گویند و حاضر نیستیم تامل بکنیم که راه نجات و رستگاری ما کدام است؟ آیا راه نجات و رستگاری من مسلمان شیعه  همان راه رفته  انسان غربی یا  انسانی است که  چشم به غرب دوخته است؟ یا نه،  راه نجات  و رستگاری من راه رفته  محمد (ص) و علی (ع) و دیگر امامان معصوم (ع) است؟ دشمنی بی جهت با اسلام را کنار بگذاریم تا با آن چه داریم در مسیر نجات و رستگاری گام برداریم.  

تبریک عید مبعث

  

 فرارسیدن عید سعید مبعث را تبریک عرض می کنم 

 

تهاجم فرهنگی

- دشمنان انقلاب اسلامی وقتی دیدند با درگیری نظامی ومحاصره اقتصادی نمی توانند با انقلاب اسلامی مقابله کنند، از اواسط دهه شصت تصمیم به تهاجم فرهنگی گرفتند و متاسفانه با کمک عوامل خارجی و داخلی خود تا حدود زیادی موفق شدند چوب لای چرخ انقلاب بگذارند و حرکت آن را کند نمایند.

- از این زمان با کتاب ها و روزنامه ها و مجله ها و نوشته هایی روبه رو هستیم که  انقلاب را محکوم می کنند، مبارزه را محکوم می کنند، شهادت طلبی را محکوم می کنند، آرمان گرایی را محکوم می کنند، عدالت طلبی را محکوم می کنند، روحیه انقلابی را محکوم می کنند.

- نوشته هایی که می گویند: انقلاب ها همیشه انقلابیون را پشیمان می کنند، همه انقلابیون کهنه کار از انقلاب کردن پشیمان اند. انقلاب ها فرزندان خود را می خورند. انقلاب ها همیشه به استبداد و دیکتاتوری منجر می شوند، همه انقلاب ها مخرّب هستند، سرانجام همه انقلاب ها شکست است، اساس همه انقلاب ها آرمان های توخالی است، انقلاب کردن  نتیجه  ندارد. 

-  نوشته هایی که آوردند: باید زندگی کرد. زندگی مبارزه نیست. زندگی جهاد نیست. زندگی ایدئولوژی و اعتقاد نیست، زندگی ظلم ستیزی نیست. زندگی عدالت گرایی نیست. در مقابل انقلاب کردن ها  باید ایستاد.  با آرمان گرایی و عدالت گرایی باید مبارزه کرد،  باید به زندگی روزمره روی آورد و زندگی کرد و از زندگی لذت برد.

سه دسته از جوانان مسلمان ما

پیرامون سه دسته از جوانان مسلمان ما

گفتیم جوانان مسلمان ما را ( در سال های بعد از انقلاب اسلامی ) به لحاظ سیاسی می توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته ای که از روحانیان پیروی می کنند، دسته ای که از روشنفکران پیروی می کنند، و دسته ای که خیلی سیاسی نیستند و حساسیّت خاصی نسبت به پیروی از روحانیان یا روشنفکران ندارند. پیش از این از دو دسته یعنی جوانانی که از روحانیان و روشنفکران  پیروی می کنند، مطالبی را ارایه کردم و اینک: 

دسته ی سوم 

 این دسته از جوانان  که خیلی سیاسی نیستند و حساسیّت خاصی نسبت به پیروی از روحانیان یا روشنفکران ندارند، کمابیش به احکام اسلام پای بند هستند، کمابیش اهل  نماز و روزه و حج و خمس و زکات هستند، ولی به  جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری بسیار کم توجه اند. اینان به قرآن و نهج البلاغه و صحیفه و دیگر متون دینی احترام می گذارند. این دسته از جوانان، انگار زندگی شان خیلی با اسلام ارتباط ندارد که حالا این اسلام حوزوی باشد یا روشنفکری. این ها به نظام اسلامی هم خیلی کار ندارند اعم از این که سیاست هایش درست باشد یا غلط. با بسیج و سپاه و اطلاعات و هیأت های مذهبی هم نه خیلی ارتباط دارند و نه مشکلی با آن ها دارند. اینان اگرچه حامی دوآتشه ی نظام اسلامی نیستند ولی می دانند که به موقع باید سربازی شان را بروند یا در راه پیمایی ها شرکت کنند و یا در پای صندوق های رأی حضور یابند. دشمنان داخلی و خارجی در مراحل اولیه  مقابله با نظام اسلامی روی این ها حساب نمی کنند ولی می دانند که این ها خواهان یک زندگی راحت و بدون دغدغه هستند و برای تحقق همین هدف شان امکان این که تحت تأثیر قرار بگیرند و فریب آن ها را بخورند و ناخواسته برای نظام اسلامی مشکل درست بکنند است. اینان در روزهای عادی همه جا حضور دارند ولی تقریباً هیچ جا حضورشان سیاسی نیست.  اینان هم مثل دسته اول در مجامع روشنفکری، در جلو کیوسک های روزنامه فروشی، در وبلاگ ها و سایت های سیاسی و. . . کمتر دیده می شوند. این ها نیز بیشتر دانشگاهی اند. اینان  اگر هم طرفدار پر و پاقرص روزنامه و هفته نامه و ماهنامه باشند دنبال نشریات علمی و ورزشی هستند. اینان به آن جایی وصل هستند که از آن جا حقوق می گیرند  و از آنجا زندگی شان را تأمین می کنند و به میلیون ها مردمی تعلق دارند که با آن ها زندگی می کنند، مردمی که مثل خود این ها هستند.  اینان خیلی زود، دوریالی شان نمی افتد لذا، در کوتاه مدت و حتی در میان مدت، نه خیلی، از حاکم غیراسلامی متنفر می شوند و نه خیلی از حاکم اسلامی متشکر. به نظر می رسد اینان حدود پنجاه شصت  درصد از جوانان مسلمان ما را تشکیل می دهند. این دسته هم متأسفانه بسیار کم مطالعه می کنند و در مطالعات اندک شان، کمتر مطالب دینی و سیاسی دیده می شود.

سه دسته از جوانان مسلمان ما

پیرامون سه دسته از جوانان مسلمان ما

گفتیم جوانان مسلمان ما را (در سال های بعد از انقلاب اسلامی) به لحاظ سیاسی می توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته ای که از روحانیان پیروی می کنند، دسته ای که از روشنفکران پیروی میکنند، و دسته ای که خیلی سیاسی نیستند و حساسیّت خاصی نسبت به پیروی از روحانیان یا روشنفکران ندارند. پیش از این، از دسته اوّل یعنی جوانانی که از روحانیان پیروی می کنند، مطالبی را ارایه کردم و اینک:

دسته  دوم

 این دسته از جوانان  که از روشنفکران پیروی می کنند، خیلی به احکام اسلام پای بند نیستند. اگر هم اهل  نماز و روزه و حج باشند کمتر اهل جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری هستند. اینان بسیار کم به قرآن و نهج البلاغه و صحیفه و دیگر متون دینی توجّه دارند. این دسته از جوانان به اسلام حوزوی و نیز به نظام اسلامی، لااقل با سیاست های کنونی علاقه ای ندارند. با بسیج و سپاه و اطلاعات و هیأت های مذهبی کمتر دمخور هستند. اینان حامی نظام اسلامی که نیستند هیچ، امید دشمنان داخلی و خارجی در مقابله ی با نظام اسلامی هم هستند. اینان را در روزهای عادی، کمابیش همه جا  می توان یافت. اینان را در مجامع روشنفکری، در جلو کیوسک های روزنامه فروشی فراوان می توان یافت. حضور این ها در وبلاگ ها و سایت های اینترنتی چشمگیر است. اینان وقتی پیدا شان می شود که انتظارش را داریم و آن وقتی است که مخالفان داخلی و خارجی نظام اسلامی جسارت پیدا می کنند و بر نظام اسلامی یورش می آورند.  البته  این ها هم وقتی مدافعان نظام اسلامی( دسته اول جوانان مسلمان) را می بینند دیگر دیده نمی شوند. این ها بیشتر دانشگاهی اند. اینان  طرفدار پر و پاقرص روزنامه های رنگ و وارنگ روشنفکری مثل شرق و آرمان و آفتاب و اعتماد و هفته نامه ها و ماهنامه هایی چون آسمان و مهرنامه و . . . هستند. اینان از سویی به طیف های مختلف روشنفکران و دانشگاهیانی که شناخت دینی شان هیچ ارتباطی به اسلام حوزه های علمیه ندارد وصل هستند و از سوی دیگر با مردمی که خودشان از جنس آن مردم هستند و نسبت به آن ها به عنوان مشت نمونه  خروار می باشند. اینان اعتقادی به ولایت فقیه ندارند و همه  سعی شان را می کنند تا این اصل  را بی اعتبار سازند. به نظر می رسد اینان حدود ده درصد از جوانان ما را تشکیل می دهند. این دسته متأسفانه اصلاً اهل مطالعه  متون دینی ای که به روز شده است و پاسخ گوی سؤالات و اشکالات می باشد نیستند. این ها اطلاعات دینی شان نه از سخنرانی های مساجد و خطبه های نماز جمعه و سخنان مقام معظم رهبری، بلکه از روشنفکرانی است که ادعا می کنند هم دکترند، هم مهندس اند، هم پروفسور اند، هم سیاست شناسند، هم فرهنگ شناسند، هم ایران شناسند، هم اسلام شناسند، هم دین شناسند، هم فلسفه خوانده اند، هم کلام خوانده اند، هم شیمی خوانده اند، هم فلسفه علم، هم عرفان و هم صد تا علم دیگر خوانده اند (و البته، هیچ اطلاعی از اسلام ندارند)، روشنفکرانی که صدها بلکه هزاران سؤال و اشکال طول تاریخ دین را که توسط مخالفان و از سر دشمنی و عناد در خصوص دین مطرح شده و از صدها رسانه  استعماری برای خاموش کردن صدای رهایی بخش اسلام به طور شبانه روزی مطرح می شود در میان جوانان بیچاره ما می پراکنند و عمداً به پاسخ های متقن داده شده هم هیچ توجهی نمی کنند. از هر ده روزنامه و نشریه سیاسی ای که در کشور منتشر می شود بیشترش برای فریب این دسته از جوانان منتشر می شود. از هر ده نفر روشنفکر دینی و غیر دینی مطرح در جامعه، بیشترشان برای فریب این دسته از جوانان می نویسند. این جوانان به معنای  واقعی کلمه "بی گناه"، توسط روشنفکران، به این وضعیت دچار شده اند. از هر ده کتابفروشی ( کتاب فروشی هایی مثل کتاب فروشی های روبه روی دانشگاه تهران) بیشترشان  برای فریب این دسته از جوانان کتاب می فروشند.  سردمداران فکری این ها با "به به" و "چه چه" فراوانی روبه رو هستند چون از سوی آمریکا و اروپا و رسانه های استعماری و مخالفان نظام اسلامی مقبولیت کامل دارند و آن ها در"خوش نام جلوه دادن" این ها از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. با این بچه های مردم کاری کرده اند که تقلیدشان از روشنفکران و رهبران فکری خودشان، بسان تقلید مسلمانان دوآتشه از مرجع تقلیدشان است. این جوانان مثل رهبران خود از برخورد رو در رو با نظام اسلامی پرهیز می کنند مگر در سایه حمایت های همه جانبه  دشمنان و زمانی که  شرایط  برای تهاجم به نظام مناسب باشد. اینان را دشمنان خونخوار اسلام برای خط مقدم مقابله با نظام اسلامی تربیت می کنند. متأسفانه تعداد افراد این دسته به دلیل حمایت های همه جانبه دشمنان اسلام و رخنه عوامل این ها در نهادها و سازمان های فرهنگی طی 29 سال بعد از انقلاب اسلامی(غیر از 8 سال دولت های نهم و دهم) و کم کاری ها و اشتباه کاری های اصول گرایان در دوران 8 ساله ی دولت های نهم و دهم در حال کاهش نیست. البته اشتباهات رهبران این ها در جریان انتخابات سال 88 موجب شده است که بعد از گذشت 6 سال همچنان اثرگذاری شان در بچه های مردم نسبت به گذشته  کم رنگ باشد. ایراد اساسی این دسته از جوانان نیز عدم مطالعه ی آثار منتشر شده توسط رهبران فکری و دینی جامعه  اسلامی  می باشد.

سه دسته از جوانان مسلمان ما

پیرامون سه دسته از جوانان مسلمان ما

جوانان مسلمان ما را به لحاظ سیاسی (در سال های بعد از پیروزی  انقلاب اسلامی) می توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته ای که از روحانیان پیروی می کنند، دسته ای که از روشنفکران پیروی میکنند، و دسته ای که  حساسیّت زیادی نسبت به مسائل سیاسی ندارند.

دسته ی اوّل

 این دسته از جوانان به احکام اسلام بسیار بیشتر از دو دسته ی دیگر پای بندند. اهل  نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری هستند. به قرآن و نهج البلاغه و صحیفه و دیگر متون دینی بسیار عشق می ورزند. اینان مدافع اسلام حوزوی و نظام اسلامی هستند. حضورشان در بسیج و سپاه و اطلاعات و هیأت های مذهبی چشمگیر است. اینان با همه  وجود حامی نظام اسلامی بوده و ترس دشمنان داخلی و خارجی از این دسته از جوانان است. ما اینان را در روزهای عادی یا نمی بینیم و یا به ندرت می بینیم. اینان در مجامع روشنفکری، یا مثلاْ در جلو کیوسک های روزنامه فروشی دیده نمی شوند. حضور این ها در وبلاگ ها و سایت های اینترنتی چشمگیر نیست. سر و کله  اینان وقتی که مخالفان داخلی و خارجی نظام اسلامی جسارت پیدا می کنند و بر نظام اسلامی یورش می آورند  پیدا می شود و خواب معاندان  را آشفته و روزگارشان را سیاه می کنند. این ها بیشتر حوزوی و مسجدی و هیأتی و نمازی و روزه ای و رساله ای و قرآنی و کیهانی (منسوب به روزنامه  کیهان) و نه دی ای و پرتوی و یالثاراتی(منسوب به  هفته نامه های نه دی و پرتو و یالثارات) و . . . هستند. اینان از سویی به عالمان دین و روحانیان ( و دانشگاهیانی که شناخت دینی شان از حوزه های علمیه است) وصل هستند و از سوی دیگر به مردمی که خودشان از جنس آن مردم هستند و نسبت به آن ها به عنوان مشت نمونه  خروار می باشند. این ها با تمام وجود معتقد به ولایت مطلقه  فقیه هستند و همه سعی شان را می کنند که ولی و  امام شان تنها نماند. به نظر می رسد اینان حدود سی درصد جوانان ما را تشکیل می دهند. این دسته متأسفانه خیلی اهل مطالعه  متون دینی ای که توسط رهبران فکری شان به روز می شود و پاسخ گوی سؤالات و اشکالات اسلام حوزوی است نیستند. این ها بیشتر اطلاعات دینی شان از رساله  عملیه و سخنرانی های مساجد و خطبه های نماز جمعه و فرمایشات مقام معظم رهبری است. از هر ده روزنامه و نشریه سیاسی ای که منتشر می شود یکی متعلق به این دسته از جوانان است. از هر ده روشنفکر مطرح در جامعه  اسلامی یک نفر هم متعلق به این دسته از جوانان نیست. اینان با روشنفکران ارتباطی ندارند و اصلاً نسبت به آن ها نظر خوشی ندارند. از هر ده کتابفروشی ( کتاب فروشی هایی مثل کتاب فروشی های روبه روی دانشگاه تهران) فقط یکی متعلق به این دسته از جوانان است.  رهبران فکری این جوانان هیچ به به و چه چه ای را برنمی انگیزند چون از جانب  آمریکا و اروپا و رسانه های استعماری و مخالفان نظام اسلامی هیچ مقبولیتی ندارند و آن ها در بدنام کردن رهبران فکری این ها در مجامع فکری از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. این دسته از جوانان اگرچه دست به شمشیر بردن به موقع شان بسیار خوب است ولی اهل سفسطه و مغلطه و درگیری لفظی  و این که خود را مطرح بکنند و  هرکجا حرف بزنند، نیستند. اینان بیشتر اهل برخورد فیزیکی با دشمنان داخلی و خارجی هستند. این ها  دشمنان و فریب خوردگانی را که دشمنان برای براندازی نظام اسلامی  تربیت می کنند  از طریق رهبران فکری و سیاسی خود شناسایی  و هر وقت لازم شد با آن ها مقابله می کنند. اگرچه  تهاجم سنگین فرهنگی غرب هرازچندی تعدادی از این ها را وارد جبهه ی دشمن  کرده و در مقابل  نظام اسلامی قرار می دهد با این حال تعداد افراد این دسته از جوانان در حال افزایش است. رهبران دینی سطوح مختلف این جوانان نیز هم به لحاظ تعداد  در حال افزایش و هم به لحاظ عرضه  آثار و اثرگذاری  در حال افزایش قلمرو هستند. ایراد اساسی این دسته از جوانان که عاشق جهاد و شهادت هستند، عدم مطالعه  عمیق آثار منتشر شده توسط رهبران فکری شان بوده و لذا از توانایی کافی در مقابل انواع سفسطه ها و مغلطه هایی که مخالفان و دشمنان برای ربودن این ها و دیگر جوانان در جامعه مطرح می نمایند برخوردار نمی باشند.

درآمدهای نفتی دولت یازدهم

 بررسی درآمدهای نفتی دولت یازدهم و بهانه های اقتصادی اعتدالگرایان در این خصوص 

 

مسئولان دولت یازدهم در ماه‌های اخیر بارها کاهش درآمدهای نفتی در 2 سال اخیر را مستمسکی برای توجیه مشکلات اقتصادی و ادامه رکود دوسال اخیر قرار داده‌اند. مقامات دولتی بارها با مقایسه قیمت 30 دلاری کنونی نفت با قیمت 100 دلار به بالای آن در دولت قبل، اینگونه به مردم القا می‌کنند که در دوران فعلی، قوه مجریه به علت افت فاحش درآمدهای نفتی در تنگنای ناخواسته‌ای قرار گرفته و از همین جهت نباید توقع زیادی از آن داشت. 

 

چه کسی مقصر کاهش صادرات نفت است؟ 

 

واقعیت آن است که استناد صرف به مقایسه قیمت جهانی نفت برای سنجش درآمد نفتی دولت، قضاوت منصفانه‌ای نیست. برای اثبات این ادعا، باید به چند واقعیت دقت کرد.

اول از همه باید توجه کرد که درآمد نفتی سالانه کشور از حاصل ضرب "میزان صادرات نفت" در "قیمت نفت صادراتی" به دست می‌آید. طبیعتا عامل اول (میزان صادرات نفت) در اختیار ما است و عامل دوم (قیمت نفت صادراتی)  را شرایط جهانی تعیین می‌کنند.

لذا اگر درآمد نفتی کشورمان با وجود ثابت ماندن "میزان صادرات نفت"، صرفا به سبب کاهش "قیمت نفت صادراتی"، افت کرده باشد شرایط با این که درآمد نفتی به سبب کاهش توأمان "میزان صادرات نفت" و "قیمت نفت صادراتی"، افت کند، تفاوت می‌کند.

حقیقت آن است که هم‌اکنون هم‌زمان با کاهش قیمت جهانی نفت، "میزان صادرات نفت" ما نیز نزول کرده است.

بر اساس آخرین آمارهای بانک مرکزی، صادرات نفت ایران نسبت به پایان دولت دهم، نزدیک به 400 هزار بشکه کمتر شده است. با توجه به این که شرایط تحریمی نسبت به آن زمان تغییری نکرده، بنابراین کاهش صادرات نفت دلیلی جز ضعف مدیریت نیست.

لذا مسئولان دولتی باید همانطور که از کاهش قیمت جهانی نفت گلایه می‌کنند، از ضعف مدیریتی برخی مسئولان در 2 سال اخیر که سبب کاهش صادرات نفت شده نیز گلایه کنند.

کاهش 400 هزار بشکه‌ای صادرات نفت به معنای افت 4.4 میلیارد دلاری درآمد نفتی سالانه کشور با نفت 30 دلاری کنونی است که با نرخ دلار 3 هزار تومانی بیش از 13 هزار میلیارد تومان می‌شود.

در صورت عدم بروز ضعف مدیریتی در وزارت نفت و حفظ سطح صادرات نفت دولت قبل، هم‌اکنون 13 هزار میلیارد تومان درآمد بیشتری نصیب کشور می‌شد که دولت می‌توانست با آن بخشی از کسری خود را رفع کند. 

 

افزایش سهم دولت از درآمد نفتی 

 

نکته دیگر اینکه بر اساس یک حکم بودجه‌ای، کل درآمد حاصل از فروش نفت کشور سهم دولت نیست، بلکه بر حسب قوانین بودجه سالانه اخیر تقریبا نزدیک به 45 درصد دلارهای نفتی خارج از اختیار دولت بوده‌اند.

بر اساس قوانین موجود، درآمد نفتی کشور به سه بخش مهم تقسیم می‌شود:‌ 14.5 درصد سهم شرکت ملی نفت برای توسعه پروژه‌های نفتی + 20 تا 30 درصد سهم صندوق توسعه ملی + یکی دو درصد سهم مناطق محروم و سایر مصارف + مابقی سهم دولت که بین 50 تا 60 درصد در سالیان اخیر متغیر بوده است.

منظور از سهم دولت از درآمدهای نفتی، معادل ریالی ارز نفتی است که دولت حق دارد در بودجه سالانه خرج کند.

به عنوان مثال اگر در سال 95 درآمد نفتی کشور 100 میلیارد دلار باشد، در شرایط معمول باید ابتدا 14.5 درصد این رقم یعنی 14.5 میلیارد دلار آن مستقیما به شرکت ملی نفت داده شود.

طبق سیاست‌های کلی برنامه‌ ششم توسعه نیز حداقل 30 درصد یعنی 30 میلیارد دلار نیز سهم صندوق توسعه ملی است و با کنار گذاشتن سایر مصارف، تقریبا مابقی درآمد نفتی یعنی 55.5 میلیارد دلار آن سهم دولت می‌شود که با ضرب این مبلغ در قیمت ارز مرجع در بودجه (حدودا 3 هزار تومان) سهم ریالی دولت از درآمدهای نفتی تعیین می‌شود.

اما سهم‌بندی فوق همواره دستخوش تغییرات سلیقه‌ای دولت‌ها بوده است. مثلا در سال جاری در حالی که باید حداقل 30 درصد درآمدهای نفتی به صندوق توسعه ملی واریز می‌شد، دولت با اخذ مجوزهای لازم این رقم را به 20 درصد کاهش داد و سهم خودش را 10 درصد بیشتر کرد.

بنابراین اگر فرضا در سال جاری درآمدهای نفتی کشور نسبت به سال قبل کاهش پیدا کند، ممکن است در مجموع به علت افزایش 10 درصدی سهم دولت، عملا سهم ریالی دولت از درآمد نفتی نسبت به سال قبل تغییری نکند. بنابراین اگر هم قرار باشد دستگاهی از کاهش درآمدهای نفتی گلایه کند، این صندوق توسعه ملی است که به سهمش از درآمدهای نفتی امسال نرسیده است. 

 

گران کردن دلار 

 

نکته مهم دیگر در محاسبه سهم دولت از درآمدهای نفتی، قیمت ارز مرجع (نرخ تبدیل دلار به ریال در بودجه سالیانه) است. مثلا فرض کنید در یک سال نسبت به سال قبل، درآمدهای نفتی کشور به یک سوم کاهش یابد، اما از سوی دیگر، دولت نرخ ارز مرجع را 3 برابر کند. بنابراین عملا در سهم دولت از درآمدهای نفتی نسبت به سال قبل، تغییری رخ نداده است، فقط گران کردن دلار سبب تحمیل گرانی به جامعه خواهد شد.

این ماجرا در سال جاری رخ داده به طور که دولت روز به روز قیمت دلار رسمی را گران کرده که مشخص است برای رفع کسری بودجه این کار را انجام داده است.

در شرایط مفروض فوق، دولت حق ندارد از کاهش قیمت نفت گلایه کند و عدم انضباط بودجه‌ای و کسری‌هایش را فقط به این ماجرا نسبت دهد، زیرا عملا سهم ریالی‌اش از درآمدهای نفتی تغییری نکرده است. 

 

رد ادعای کاهش درآمد نفتی 

 

در حالی که مسئولان دولت فعلی بارها با شیوه‌های تبلیغاتی با اشاره به قیمت بالای 100 دلار نفت در دولت قبل و مقایسه آن با قیمت کنونی آن، تلاش کرده‌اند در کسری درآمدهای خود اغراق نمایند، آمارهای بانک مرکزی نشان می‌دهد با توجه به عوامل فوق (سهم دولت از درآمد نفت و نرخ ارز مرجع)، مصرف درآمدهای نفتی در بودجه‌های سالانه دولت یازدهم به هیچ عنوان نسبت به دولت قبل کاهش پیدا نکرده است.

یعنی دولت با افزایش مستمر نرخ دلار رسمی از یک سو و تصاحب بخشی از سهم صندوق توسعه ملی، توانسته تا حد زیادی کاهش درآمد نفتی را جبران کند.

بر مبنای آمار بانک مرکزی، درآمد نفتی مصرف‌شده در بودجه در دوره دولت یازدهم هیچ کاهشی نسبت به دوره قبل نداشته است.

برای نزدیک‌ترین ارزیابی می‌توان به مصرف بودجه‌ای درآمد نفتی در 4 ماه اول سال 92 به عنوان ماه‌های پایانی دولت دهم با 8 ماه آخر همان سال اشاره کرد. 

بر اساس آمار بانک مرکزی در 4 ماه اول سال 92 دولت دهم به طور میانگین ماهانه 1500 میلیارد تومان از درآمد نفتی را در بودجه خرج کرد.

این در حالی است که از ابتدای مردادماه 92 و با تغییر دولت، این رقم بیش از 4.5 برابر افزایش یافت و به میانگین ماهانه 3240 تومان رسید که بخشی از آن ناشی از افزایش 2 برابری نرخ ارز مرجع در ابتدای دولت یازدهم بود.

در سال 1393 و نیمه اول امسال نیز با وجود افت فاحش قیمت جهانی نفت، به علت اقدامات جبرانی در کاهش سهم صندوق توسعه ملی و افزایش مستمر نرخ ارز مرجع، باز هم مصرف بودجه‌ای درآمدهای نفتی نسبت به دولت قبل کاهش پیدا نکرد.

به عنوان مثال، در سال 1393 دولت یازدهم نزدیک به 63 هزار میلیارد تومان از محل درآمدهای نفتی در بودجه خرج کرد. این در حالی است که دولت قبل در هیچ سالی تا این حد از درآمدهای نفتی در بودجه استفاده نکرده بود.

هرچند محاسبات فوق بر مبنای ارقام اسمی مصارف بودجه‌ای نفت بود اما در صورت استفاده از ارقام واقعی (با لحاظ تورم) نیز به این نتیجه می‌رسیم که مصرف بودجه‌ای درآمد نفتی دولت کاهش قابل اعتنایی نسبت به دولت قبل نداشته است.  

 

یادآوری:   

این مطلب در نیمه دوم سال 1394 تهیه شده است.

سران اصولگرا مقصرند

سران اصولگرا خیالشان راحت است، چون می دانند هر غلط کاریی کردند، هرکم کاریی کردند و هر بلایی سر مملکت اسلامی آوردند، مشکل لاینحلی ایجاد نمی شود. هر وقت، غلط کاری و کم کاری شان موجب شد منحرفان، منافقان، لیبرال ها و سایر دشمنان داخلی و خارجی قوت گرفتند و به نظام و انقلاب حمله کردند، آیت الله خامنه ای است، سپاه و بسیج و مردم هستند و جور این ها را می کشند و مملکت را نجات می دهند. حرکات زشت و فرصت های طلایی که توسط  محمود احمدی نژاد و علی لاریجانی و علی مطهری و علی اکبرولایتی و محسن رضایی و محمد باقر قالیباف  و سایر سران اصول گرا از دست رفت را بیاد آورید . تا توانستند  به سر و کله یکدیگر زدند. تا توانستند حرف های بی ربط  زدند. تا توانستند از هم فاصله گرفتند. همه می خواستند رئیس جمهور بشوند، همه می خواستند حرف،حرف خودشان باشد.  نتیجه چه شد؟ همین که شد. قدرت دست جاهلان و منافقان بیافتند، این ها کمافی السابق هر کدام 60 تا پست داشته باشند و زندگی شان را بکنند و آیت الله خامنه ای و آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جنتی و سپاه و بسیج و شهدا و انقلاب و اسلام چوبش را بخورند و جورش را بکشند.

تاثیر شرایط سخت

من هر وقت در شرایط سخت تری قرار می گیرم، آدم بهتری می شوم. ظاهراً خیلی ها مثل من هستند. البته نباید دنبال شرایط سخت بود، ولی ما را چه باک که شرایط  سخت بشود،  برای من و تو که بد نمی شود.

شهید استثناست

پرسش:  

یکی از دستورهای اسلامی این است که هر فرد مسلمان که می‏میرد، بر دیگران واجب است که بدن او را به ترتیب مخصوصا غسل دهند و شستشو نمایند، در جامه‏های پاک به ترتیب مخصوص کفن کنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمایند. ولی این دستور، یک استثنا دارد. آن استثنا کیست؟ 

 پاسخ: 

 آن استثنا شهید است. از این‏ دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهید اجرا می‏شود، اما غسل و شستشو یا کندن لباسهای دوران زندگی و پیچیدن در جامه‏ای دیگر به ترتیب خاص، ابدا. 

 

 "کتاب قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، صفحه ۶۹ "

شهدا شمع‏ محفل بشریتند

پرسش: 

 عبارت"شهدا شمع‏ محفل بشریتند" چه توضیحی دارد؟

پاسخ: 

 مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده‏ بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری ، شهدا شمع‏ محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل‏ تاریک می‏ماند هیچ دستگاهی نمی‏توانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد. 

 

"کتاب قیام و انقلاب مهدی ازدیدگاه فلسفه تاریخ، صفحه ۶۶"

حق شهدا بیشتر و عظیمتر از حق سایر خدمتگزاران

 پرسش:  

چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیمتر است؟ 

 پاسخ:  

همه گروههای خدمتگزار دیگر مدیون شهدا هستند، ولی‏ شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند، عالم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات‏ اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی‏ شهید آن کسی است که با فداکاری و از خود گذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می‏کند. 

 

"کتاب قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، صفحه ۶۶  "

انقلاب اسلامی ایران شناسنامه دارد

 شناسنامه انقلاب اسلامی امام خمینی است. بعد از انقلاب اسلامی، هر فردی به هر میزان که پیرو امام بوده، همراه انقلاب اسلامی بوده است. پیرو امام خمینی بودن به چه معنی است؟ امام خمینی ویژگی های ششگانه ای را که در ذیل  آورده می شود، داشت. هرکسی  این ویژگی ها را داشته باشد،  پیرو امام خمینی است لذا همراه انقلاب اسلامی است وگرنه در مقابل امام و انقلاب است، یا لااقل از امام و انقلاب فاصله و زاویه دارد و اما ویژگی های ششگانه امام خمینی:

1- سیاست را از متن دین استنباط می کرد و سکولاریسم را قبول نداشت

2- حکومت دین را  به صورت ولایت فقیه قبول داشت

3- استکبار ستیز بود

4- عدالت محور و ضد سرمایه داری بود

5- مدرنیته و سرشت اومانیستی زندگی مدرن را نفی می کرد

6- نظام جهانی سلطه را برنمی تابید و نسبت به سلطه غرب برجهان  موضعی تهاجمی داشت

با عنایت به ویژگی ها و شاخص های ششگانه فوق:

1-  انقلاب اسلامی ایران، کماکان در شاهراه اصلی خود در حال حرکت و پیشروی است و رهبری آیت الله خامنه ای بی کم و کاست همچون رهبری امام خمینی است.

2- همه کسانی که با آیت الله خامنه ای همراه نیستند، همراه امام خمینی و انقلاب اسلامی هم  نیستند.

3- آقای هاشمی و آقای روحانی و سیدحسن خمینی و همه کسانی که با اینان همراه هستند، اگر ادعای پیروی از امام خمینی و همراهی انقلاب اسلامی را دارند، باید مواضع خویش را اصلاح کنند.

4- عملکرد شورای نگهبان در تایید صلاحیت ها تاکنون قابل قبول بوده استو شورای نگهبان  کسانی را که در خط امام و انقلاب اسلامی نبوده اند  تایید صلاحیت نکرده است و اعتراض ها به شورای نگهبان ( برای عدم تایید صلاحیت مخالفان امام و انقلاب به نهادهای قانونی مربوط بوده)  بی مورد بوده است.

5- هیچ یک از لیبرال ها(به جهت اینکه مخالف ویژگی های ششگانه هستند) حق ورود به هیچ نهادانقلاب اسلامی را نداشته و ندارد، لذا اعضای لیبرال دولت های 5 و 6 و 7 و 8 و 11، در واقع پیرو امام و همراه انقلاب اسلامی نبوده  و به مثابه خاری در گلوی امام و انقلاب اسلامی بوده اند.

6- همه کسانی که آگاهانه در چارچوب شاخص های ششگانه امام  عمل نکرده و نمی کنند و در عین حال خود را همراه امام و انقلاب می نامند، یا منافق هستند و یا زبون و ذلیل اند

7- هم در میان اصلاح طلبان و هم در میان اصولگرایان کسان بسیاری هستند که به شاخص های  ششگانه امام  عمل نکرده و نمی کنند و در عین حال خود را همراه امام و انقلاب می نامند و لذا یا نفاق می ورزند و یا زبون و ذلیل هستند. 

یادآوری مهم: 

 هیچ شهروندی در نظام جمهوری اسلامی ایران، ملزم به پیروی از امام خمینی و همراهی با انقلاب اسلامی نیست و برای زندگی در کشور عزیز ایران، پیروی از قوانین آن کافی است.