توجه به ارزش های اخلاقی و معنوی در غرب

 

۱-  فرهنگ غالب اسلام (که برپایه خدامحوری، اصالت دین و طرفداری از حق و عدل است) به دنبال هدایت جامعه به سوی مصالح مادی و معنوی است. 

۲-  فرهنگ غالب غرب (که خدا و دین را از فکر و زندگی انسان ها حذف کرده و انسان را محور دانسته و به همه ارزش ها به دلخواه تن داده است) فقط، زمینه تحقق هوس ها و خواسته های انسان مادی و خود محور را جستجو می کند. 

۳- توجه به ارزش های اخلاقی و معنوی، اقتضای  فرهنگ غالب اسلام است. 

۴- توجه به ارزش های اخلاقی و معنوی نمی تواند اقتضای  فرهنگ غالب غرب باشد. اگرچه در غرب هم، به ارزش های اخلاقی و معنوی نظیر "ایثار و فداکاری و توجه به محرومین" پرداخته می شود.  

۵- در غرب در مواردی، ناچارند بخاطر تامین همان مصالح مادی خودشان، به ارزش های اخلاقی و معنوی توجه نشان دهند.

عملکرد دکتر سروش

 من هیچ گونه دشمنی با دکتر سروش ندارم. من می گویم ایشان خواسته و ناخواسته عامل فریب هزاران جوان مسلمان ایرانی شده است. ایشان در اوایل انقلاب چون می گفت ملاصدرا، ملاهادی، خمینی، طباطبایی، مطهری، "مُراد" هزاران جوان مسلمان ایرانی شد، لذا هر چه می گفت و می نوشت، این جوانان، چشم بسته قبول می کردند. ولی به تدریج و بعد از یک دهه، کار این آقا به جایی کشید که دیگر هیچ کدام آن حرف هایی را که قبلاً می زد نمی زد، بلکه می گفت: "حرف خدا و پیامبر و ائمه را هر کسی هر جور فهمید بلامانع است"، مثلاً در مورد تفسیر قرآن می گفت: "آن چه مفسّر می گوید حرف خودش است  این که خود قرآن  دقیقاً چه می گوید معلوم نیست." می گفت و هنوز هم می گوید:"قرآن حرف خدا نیست، قرآن حاصل تجربه ی پیامبر است. بعد از پیامبر تجربه خیلی ها می تواند برتر و بالاتر از تجربه ی پیامبر باشد. بیشتر آیات قرآن مفید زمان پیامبر بود و حالا دیگر به درد نمی خورد. فقه را بگذارید کنار و علم را دریابید. با علم جامعه را اداره کنید نه با فقه. علمای دین دیگر به درد نمی خورند. با علم است که همه ی درد ها درمان می شوند. به دین نمیرسد که تعیین تکلیف بکند. حکومت دینی نباید اشاعه ی دین کند. امر به معروف و نهی از منکر عصرش گذشته است. جهاد و انقلاب عصرش گذشته است. و . . ." ایشان کار را به جایی کشاند که صدها، بلکه هزاران نفر چون تحت تاثیرش بودند، از دین اسلام و مذهب شیعه بریدند و حالا مثلاً برای شان فرقی نمی کند که معتقد به سه تا خدای مسحیت تحریف شده باشند یا خدای یکتای خودمان.

برخورد درست با پدیده های نو

 هرچیز نوی، هر حرف و سخن نوی، درست باشد یا غلط،، در سرزمین آدم های ریشه دار، در میان آدم های اصل و نسب دار، در میان کسانی که میراث دار فرهنگ و دین و مذهب خویش هستند غوغا ایجاد نمی کند، بلکه فقط موجب تآمل و تفکر می شود تا معلوم بشود که این پدیده ی نو، این مقوله ی جدید، قابلیت استفاده دارد یا نه؟ چیزی بر داشته های آن ها اضافه میکند یا نه؟

فکر مخالف در جموری اسلامی

اگر در جمهوری اسلامی، فکر "مخالف اسلام" و "مخالف جمهوری اسلامی" تحمل نمی شود، پس چرا این همه کتاب و این همه نشریه ی مخالف اسلام و مخالف جمهوری اسلامی در کشور وجود دارد؟ شما کافی است سری به کتاب فروشی های روبه روی دانشگاه تهران بزنید تا ببینید که نود درصد کتاب ها و نشریات آن ها مخالف اسلام و مخالف جمهوری اسلامی هستند و هیچ گونه مخالفتی هم با آن ها نمی شود.

جنگ برای ایدئولوژی و عقیده و جنگ برای تأمین منافع

صفحه ی 28 کتاب پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری:

"... در آیه سیزدهم سوره آل‌عمران نکته ظریفی مندرج ‏است. آیه مربوط به جنگ مسلمانان با کفار در غزوۀ بدر ‏است. آنجا که آیه از مؤمنان نام می‌برد، جنگ آنان را ‏جنگ ایدئولوژیک و جنگ عقیده می‌نامد. حال آنکه از جنگ ‏کافران به جنگ عقیده تعبیر نمی‌کند. آیه می‌فرماید:‏ در برخوردی که میان این دو گروه روی داد عبرت و ‏نشانه‌ای برای شما وجود دارد، یک گروه از اینان در راه ‏خدا، یعنی برای ایمان و عقیده‌شان می‌جنگیدند، و اما ‏آن گروه دیگر کافر بودند.‏ آیه نمی‌گوید که گروه دوم نیز در راه عقیده نبرد ‏می‌کردند، زیرا جنگ آنها واقعاً ماهیت ایمانی نداشت، ‏حمایت امثال ابوسفیان از بتها به دلیل اعتقاد به بتها ‏نبود چراکه ابوسفیان می‌دانست اگر نظم تازه‌ای مستقر ‏شود، از قدرت و شوکت او چیزی باقی نمی‌ماند. او درواقع ‏از منافع خودش دفاع می‌کرد نه از اعتقاداتش."

مردم ما

این که مردم ما چگونه فکر می کنند و چگونه عمل می کنند موضوع بسیار مهمی است. در صد و اندی سال اخیر، به ویژه در سی و اندی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کسان بسیاری، بارها و بارها فکر کردند که مردم کشور همراه آن ها هستند و برای این همراهی هم در رسیدن به اهداف خود حساب باز کردند، ولی بر خلاف تصوّرشان مردم چنان که آن ها فکر می کردند عمل نکردند و لذا کارشان را با مشکل مواجه کردند. به نظر من، آن چه در نهایت مانع همراهی مردم با این قبیل افراد می شود دلبستگی های دینی شان است. ایمان و دلبستگی های دینی مردم نمی گذارد که آن ها تا آخر "بازی دهندگان" و "بازی خوردگان" را همراهی بکنند.

پیرامون روشنفکران دینی

 سؤال من این است "اگر این روشنفکران به اصطلاح دینی، دوست دین هستند و به گمان خودشان خیلی هم باسواد هستند، آیا نباید مثل شهید مطهری سؤالاتی را که بر علیه دین مطرح است مطرح بکنند و به دنبال  پاسخ آن ها باشند و اسلام را با کار و تلاش فکری و با دلسوزی به روز بکنند؟ به گمان من کمک این قبیل روشنفکران دینی  به اسلام، دقیقاً شبیه کمکی است که دشمنان اسلام  به اسلام  می کنند. چنین کمکی را یزید و عمرسعد و شمر هم به اسلام می کنند ولی یادمان باشد که به نظر من و شما فقط امام حسین( ع) و اولاد و اصحابش بهشتی اند، نه آن دیگران، آن ها جهنمی هستند.

پیرامون روشنفکران دینی

می گویند "اگر روشنفکری دینی نبود علمای دین با این همه سؤال و اشکال مواجه نمی شدند، اگر روشنفکری دینی نبود روحانیت به لحاظ فکری این همه فعال نمی شد.  روشنفکری دینی به دین خیلی خدمت کرد، کاری کرد که دین تلاش بکند،  پاسخگوی سؤالاتی که امروزه مطرح است بشود. مهم سؤال ایجاد کردن است، نه پاسخ دادن به سؤالات ایجاد شده. به علاوه سؤال هم مانند جواب  از علم خیزد، ما هم که با انواع سؤالات و شبهات، مُخ بچه های مردم را زدیم و باز هم می زنیم خیلی علم داریم. ما اگر خیلی علم نداشتیم نمی توانستیم این سوال ها و اشکالات  را مطرح بکنیم و دین و مذهب بچه های مردم را از آن ها بگیریم."

پیرامون روشنفکران دینی

یک کار ناپسند دکتر سروش این بود که صدها سؤال جور و واجور پیرامون اسلام و شخصیت های اسلامی مطرح کرد و هر چه دلیل آوردند به روی خودش نیاورد و به آن پاسخ نداد. آن وقت در میان کسانی که منحرف شان کرده بود جشن پیروزی گرفت و طلبکارانه گفت:"اگر من نبودم این آقایان  این همه فکرشان را به کار نمی انداختند، اگر من نبودم این ها به جواب این همه سؤال نمیاندیشیدند، اگر من نبودم این ها به لحاظ فکری این همه قوی نمیشدند"

ولایت فقیه

«مشروعیت ولیّ فقیه، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است و رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏کند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد و به اصطلاح، تعیین مصداق می‏کند. با این توصیف، چنین نیست که خبرگان به ولیّ فقیه مشروعیت می‏دهند. نه تنها ولیّ فقیه مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏گیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام از جمله مجلس خبرگان است.» 

 

مطلب فوق را من و شما چون می فهمیم قبول داریم و مطمئن هستیم دیگران هم اگر آن را بفهمند، قبول می کنند ولی از هر صد نفر افراد  مخالف ما، پنج نفرهم آن را نمی فهمند یعنی یک چیزهای غیر واقعی را روشنفکران دین نشناسی چون دکتر سروش در ذهن شان کرده اند  و یک بلایی بر سرشان آورده اند که این ها دیگر تا ابد نمی توانند از این مطلب ساده سردربیاورند، یعنی گوششان چنان کر و دلشان چنان کور شده که اصلاً حق را نمی بینند و نمی شنوند.

ولایت فقیه

مشروعیت ولیّ فقیه، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است و رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏کند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد و به اصطلاح، «تعیین مصداق» می‏کند. با این توصیف، چنین نیست که خبرگان به ولیّ فقیه مشروعیت می‏دهند. نه تنها ولیّ فقیه مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏گیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام از جمله مجلس خبرگان است. 

ولایت فقیه

در شیوه ای که برای معرفی ولی  فقیه در قانون آمده ایرادی نیست، اگر هم باشد، قابل اغماض و یا اصلاح است. ولی فقیه اگرچه بر اساس قانون  وظایف معینی دارد، ولی در اعتقادات شیعه از قدرتی چون قدرت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) برخوردار است،این امر  برای طرفداران ولایت فقیه  یک حُسن بزرگ محسوب می شود اگرچه از نظر مخالفان، پذیرفته نیست.

رمز پایداری نظام اسلامی

۱- اکنون که ۳۷ سال از عمر نظام جمهوری اسلامی گذشته، کاملاً معلوم شده است که در مدت  ۲۹ سال آن،  دولت هایی در راس کار بوده اند که بسیاری از نیروها شان در سطوح مختلف( از وزرا گرفته تا فرمانداران و بخشداران و غیره)، مخالف نظام اسلامی بوده اند(یک نگاهی به وزرا و دیگر نیروهای کابینه  آقایان: بازرگان، موسوی، هاشمی، خاتمی و روحانی بیاندازید تا به صحت عرایضم پی بیرید) و فقط ۸ سال دولت های نهم و دهم (به غیر از چند حرکت ناشایست آقای دکتر احمدی نژاد که البته خدماتش از خدمات همه روسای جمهور قبلی بیشتر بوده است)، این مخالفت یا اصلا دیده نمی شود یا بسیار کم دیده می شود).

 ۲- در این مدت ۳۷ سال عمر نظام اسلامی، حدود  بیش از ۹۰ درصد روزنامه ها و نشریات کشور، بیش از ۹۵ درصد شبکه های ماهواره ای، بیش از نیمی از معلمان مدرسه ها و استادان دانشگاه ها، بیش از نیمی از کارکنان دستگاه های دولتی، قریب به اتفاق افراد و خانواده هایی که تحت تاثیر فرهنگ غرب بوده اند و قریب به اتفاق دولت ها و قدرت های  ستمگر دنیا( و دولت ها و قدرت های مرتجع منطقه) با نظام اسلامی مخالف بوده اند.

۳- اینکه می گویم مخالف نظام اسلامی بوده اند یعنی "با اصل ولایت فقیه مخالف بوده اند"؛ "با اجرای شریعت و احکام اسلامی مخالف بوده اند"؛ "با نظارت شورای نگهبان مخالف بوده اند"؛ "با دوستان  جمهوری اسلامی مخالف بوده اند(وبا دشمنان آن موافق بوده اند)؛ "با اقتصاد و فرهنگ اسلامی و دموکراسی دینی و حجاب اسلامی مخالف بوده اند(وبا اقتصاد و فرهنگ لیبرالی و دموکراسی غربی و بی حجابی موافق بوده اند)" و... .

۴- سوال این است که چرا با وجود این همه مخالفت و دشمنی در داخل و خارج، نظام جمهوری اسلامی کماکان توانسته است سرپا بماند؟ چرا جمهوری اسلامی نسبت به گذشته حتی دارای قدرت و اقتدار بیشتری در داخل و در منطقه و در جهان است؟ چرا در حالی که بنظر می رسد هر روزه  تعدادی از دوستان نظام به مخالفت با آن برمی خیزند به جای ضعف و ناتوانی، بر قدرت و توانایی نظام افزوده می شود؟ چرا باوجود ایرادات و اشکالات چشمگیری که بر اداره  امور کشور در زمینه های مختلف وارد است دوام و قوام نظام اسلامی روزافزون شده است؟

۵- واقعیت این است که در طی این  ۳۷ سال عمر انقلاب اسلامی اولاً، جمعیت ده ها میلیونی مقلدین مراجع تقلید نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش نیز یافته است؛ ثانیاً، در طی این ۳۷ سال  بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مراجع تقلید (به ویژه حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری)  و یاران و شاگردان شان، بخوبی توانسته اند اطاعت از ولایت فقیه را نهادینه بکنند. در واقع معتقدان و حافظان نظام اسلامی، جمعیتی ده ها میلیونی هستند  که در حفظ و حراست از نظام اسلامی جان بر کف و از دادن سر دریغ ندارند (و وقتی چنین است چه باک اگر چند نفری با خدعه و نیرنگ دشمن جدا و به صف مخالفان و دشمنان  ملحق شوند).

۶ -  علاوه بر آنچه در بند پیشین آمد، برای فهم رموز پایداری نظام اسلامی باید دید، آتش توپخانه ی مخالفان و دشمنان داخلی و خارجی  نظام اسلامی  طی این ۳۷ سال (آن هم به طور شبانه روزی و مدام) روی چه عناصر و مفاهیمی از فرهنگ و معتقدات  مردم ما می ریزد؟ مخالفت و دشمنی مخالفان و دشمنان نظام اسلامی با عناصری همچون: روحانیت، مرجعیت، تقلید، شریعت و احکام اسلامی، فقه، ولایت فقیه، امام خمینی، شورای نگهبان، مسجد، نماز جماعت، نماز جمعه، امر به معروف، نهی از منکر، محرم، تاسوعا،عاشورا، حسین(ع)، عباس(س)، مهدی(ع)، سپاه، بسیج، شهادت، شهید، حجاب اسلامی، فلسطین، لبنان، سوریه و... است. رمز پایداری  نظام اسلامی در تمام  این ۳۷ سال، با درایت و هوشمندی رهبران روحانی نظام، تقویت این عناصربوده است.   

ولایت فقیه

 مشروعیت ولی فقیه، ناشی از نصب عام او توسط معصوم علیه السلام است. کشف ولی فقیه ممکن است از طرق مختلفی انجام پذیرد که یک طریق آن که در قانون آمده است از طریق مجلس خبرگان رهبری است.  

ولایت فقیه

قبل و بعد از کشف (نه نصب) ولی فقیه توسط مجلس خبرگان، فردی که به عنوان ولی فقیه معرفی می شود تغییری نمی کند، فقط  قبلا مردم او را نمی شناختند، لذا او نمی توانست  قدرت اجتماعی داشته باشد و بعد که او را شناختند توانست قدرت اجتماعی بدست آورد.