از رحمت حق مایوس نشویم

1219

1- ایرج عزیز سلام. به یاری خدا صبح پنج شنبه  شما  را ملاقات می کنم و مطلبی را  که در اینجا می آورم، برای شما  توضیح می دهم. 

 

2- من بعد از بازگشت از مواضع  قبلی،  مدت یکی دوسالی، همین حال  شما  را داشتم، ترفندهای زیادی را هم بکار بستم، ولی  نتوانستم از یادآوری رنج آور افکار گذشته ام خلاصی یابم. 

   

3- من در آن یکی دوسال نمی توانستم افکارم را در دهه ی هفتاد و هشتاد و آثارش را  روی زندگی ام در آن سال ها فراموش کنم. در آن سال ها مشی روشنفکرانه و اصلاح طلبانه ام مرا (که عنصری نصف و نیمه  فکری بودم) به لبه ی پرتگاه کشانده بود و چون مرتدها و لامذهب ها شده بودم و شیطان مرا با اندیشه های کج و مُعوَج، ولی راست نمای دکتر سروش، بشدّت حق ناپذیر کرده بود. 

 

4- انسان اگر از اوّل صاحب فکر باشد اندیشه ای چون اندیشه ی دکتر سروش را نمی پذیرد، اما اگر بعد از پذیرفتن چنین اندیشه ای صاحب فکر شود صاحب  فکر شدنش دیگر فایده  ندارد، چون گرفتار آن اندیشه است و در میان همان اندیشه سیر می کند و فقط آمادگی  دارد که یک راست برود  جهنم، مگر خدای متعال  بدادش برسد و او را نجات دهد.  

 

5- بیشتر این هایی که با افکار پوچ و بی اساس روشنفکری و  اصلاح طلبی سر می کنند صاحب فکر نیستند و لذا بیشتر مثل آب رودخانه ی شلمان "مند"(بی حرکت) هستند، به عبارت دیگر حیات انسانی زیادی ندارند و گفتم اگر هم بعداً صاحب  فکر بشوند فقط می توانند در منجلاب گناه و خلاف دست و پا بزنند. افرادی که بعداً صاحب فکر بشوند و از آن اندیشه ها بر گردند (و نجات پیدا بکنند) بسیار اندکند. 

  

6-  بگذریم، بالاخره نمی دانم چه شد که برگشتم و از مواضع روشنفکرانه و اصلاح طلبانه ام دست  کشیدم. من احتمال می دهم مریضی سختی که بدان دچار شدم  و ضعف و پریشان حالی و حیرانی  متعاقب آن موجب شد که  راهی راهی  جز راه رفته ی قبلی شوم. 

 

7- یکی دوسال بعد از برگشتن ام هم، افکار سیاه گذشته دست از من برنمی داشت، به قدری ناامید می شدم  که  حتی از رحمت  حق  مآیوس می شدم. این وضعیت به قدری برایم آزار دهنده بود که تمام راه ها را برویم می بست و حتی توان ادامه ی زندگی را از من می گرفت.  

  

8- تفکر مزخرفی که همه چیز را از آدم می گیرد، خدا را، قرآن را، معاد را، پیامبر(ص) را، امامان(ع) را، ارزش های دینی را، اسلام سیاسی را، افکار و عملکرد خوب قبل و بعد را، تفکری که آدم را می فریبد و او را  عمله ی تمام عیار شیطان و آمریکای جنایت کار می کند، چنین تفکر زشتی مرا بعد از کنار گذاشتن آن هم گذاشته بود توی "چه بکنم و چه نکنم"؟ توی پشیمانی مداوم و این که  آخر چطور شد و آخر چه می شود؟ 

 

9- یادآوری این که من در تمامی آن  سال ها با چنین تفکری زیسته بودم و بر اساس آن می گفتم و می نوشتم  و زندگی می کردم برایم بسیار رنج آور و ناراحت کننده بود. این که من عمری را با چنین تفکری سر کرده بودم و عمر از دست رفته ام دیگر قابل بازیابی نبود و فرصت جبران نداشتم مرا بشدت می آرزد. 

 

10-  گذشت و گذشت تا این که ظریف شریعتمداری گفت "اگر چنین است که یاد افکار گذشته،  تو را از رحمت خدا مایوس می کند، تکلیف داری که به چنین  افکاری فکر نکنی و به چنین افکاری نپردازی. 

 

11-  این سخن شریف که برگرفته از قرآن مجید بود برای من چنان حل مشکل کرد که دیگر به آن افکار کذایی فکر نکردم و از آن همه یاس کفرآمیز جَستم و  از آن همه  ابتلائات و بیماری های روحی و روانی بیرون آمدم. 

   

12- لذا و در پایان به شما  دوست عزیزم صریحاًعرض می کنم که به افکار گذشته ات( اگر با تو چنین می کند که با من می کرد) نیاندیشی و فکر نکنی که جز گناه نمی کنی.

اطلاع رسانی

 

1218

با سلام.  

حدود یک هفته است که منتظرم مشکل بلاگفا حل شود تا با ورود  به مدیریت وبلاگم، دوستانم را مطلع نمایم که  شماره های بعدی  روزگار ایرانی آن جا را در  روزگار ایرانی  بلاگ اسکای یعنی همین جا می آورم که متاسفانه تاکنون موفق به انجام این کار نشده ام.

شیعه بودن و لیبرال بودن

۱۲۲۵

حاج علی عزیز سلام علیکم  

1- نمی شود هم  لیبرال بود و هم  شیعه ی دوازده امامی. 

 

2- آدم خیلی اهل مطالعه ای که خودش را  شیعه ی دوازده امامی معرفی می کند و در عین حال می گوید من  لیبرال هستم بدان که بدجوری قاطی کرده است. او نه از شیعه بودن سردرمی آورد و نه از لیبرال بودن. 

 

3- کسی که فقط می گوید حاکمیت قانون، اجرای قانون، تبعیت از قانون و...، او هم قاطی کرده است. او  منظورش از قانون، کدام قانون است؟ قانون مارکسیسم است؟ قانون لیبرالیسم است؟ قانون اسلام است؟ قوانین کشور جمهوری اسلامی است؟ اگر منظورش از قانون، این آخری یعنی قوانین جمهوری اسلامی است، خُب  باید جایگاه مجلس خبرگان رهبری، جایگاه ولی فقیه، جایگاه شورای نگهبان و... را هم پاس بدارد، نه این که هزار بار بگوید قانون، قانون، قانون  و بعد هرچه را چهار تا آدم ناجور و ضد جمهوری اسلامی، ضد مجلس خبرگان رهبری، ضد ولی فقیه، ضد شورای نگهبان و...  گفتند بگوید این ها راست می گویند و قانون یعنی حرف این ها.  

 

4- انحراف شاخ و دم ندارد همه ی کسانی که خود را  شیعه می دانند ولی به جای پیروی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و جانشینان آن ها (یعنی فقها)، پیرو مکاتب باطلند اعم از مارکسیسم و لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم (و هر کوفت و زهرماردیگر)، منحرفند. این ها یا دروغ می گویند و حقیقتاً  شیعه نیستند و پیامبر و امامان و جانشینان آن ها را قبول ندارند و منافق هستند مثل بسیاری از روشنفکران به ظاهر شیعه ی  کشور ما و یا به غایت گمراه هستند و از مسائل سر درنمی آورند مثل قریب به اتفاق کسانی که از روشنفکران ما پیروی می کنند. 

  

5- با منحرفان اگرچه از دوستان باشند باید تا یک جایی  گفت و گو کرد و راه را نشان داد، بیش از آن هیچ فایده ای ندارد و  باید  کاری به کارشان نداشت تا بیافتند و به سزای افکار و اعمال غیر الهی شان برسند. 

 

6- ناقدان منحرفان لزوماً مصلحان نیستند. آقای علی آقا!  در همین جمهوری اسلامی خودمان خیلی از منحرفان، خیلی از منحرفان دیگر را نقد می کنند در عین حال که هم آن ها و هم این ها ضد نظام اسلامی و ضد اسلام محمدی و اشاعه دهنده ی افکار باطل نظریه پردازان غربی هستند. 

  

7- من با حرف شما موافق نیستم. خودمان خیلی نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم. برای این که از قرآن بیشتر بهره ببریم باید از تفسیرهای بزرگانی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری، علامه مصباح یزدی، حضرات آیات جوادی آملی، مکارم شیرازی و ... استفاده بکنیم. 

 

8- یک استفاده ی ما از تفاسیر قرآن این است که مصادیق  مومنان و متقیان و مشرکان و کافران و منافقان و کلاً دوستان و دشمنان خدا و قرآن را بشناسیم و این قدر خون در دل پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و جانشینان آن ها و  عملگی شیطان و شیطان ها را نکنیم.

مطهری و جمهوری اسلامی ایران

۱۲۲۴ 

عده ای از شاگردان مرحوم مطهری می پندارند که نظام جمهوری اسلامی ایران  آن نظامی نیست که مورد قبول استاد شهید باشد. به عبارت دیگر می پندارند اگر استاد شهید  در قید حیات می بود حتماً از جمله ی   مخالفان نظام اسلامی  بود. اینان می گویند اگر آثار مرحوم مطهری را بخوانید متوجه می شوید که  اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حکومتی که مورد نظر مرحوم مطهری است کجا و  اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حکومتی که در جمهوری اسلامی ایران است کجا؟ و در واقع با این استدلال می خواهند بگویند که اگر ان مرحوم زنده می بود حتماً از  مخالفان جمهوری اسلامی ایران بود. به نظر من اینان آثار مرحوم مطهری را به طور دقیق و همه جانبه مورد بررسی قرار نداده اند و گرنه چنین اعتقادی پیدا نمی کردند. اینان نظر خود را اصل گرفته اند و چون خودشان مخالف جمهوری اسلامی ایران هستند نظر مطهری را نیز مثل نظر خودشان تصور می کنند. اینان در واقع از تحلیل مسائل و مشکلات جامعه و نظام اسلامی ایران عاجزند و آرمان و ایده آل خود را (که اصلاً غلط است و در نظام خلقت شدنی نیست و تاکنون حتی در زمان پیامبر(ص) و علی (ع) نیز محقق نشده است)  اصل گرفته اند و به تصور این که اگر جمهوری اسلامی ایران درست عمل می کرد (و به بیراهه نمی رفت) حتماً بعد از سی و پنج سال همه ی مشکلاتش حل می شد، نتیجه می گیرند که بنابراین درست عمل نکرده  و به بیراهه رفته است.  

مطهری و جمود و جهالت بشر امروز

 ۱۲۲۳

 

بشر به حکم اینکه‏ به نیروی عقل و ابتکار و اختیار مجهز است و تمایل به زندگی بهتر دارد، پیوسته افکار و اندیشه‏ها و عوامل و وسائل بهتری برای رفع احتیاجات‏ اقتصادی و اجتماعی و معنوی خود وارد زندگی می‏کند. ورود عوامل و وسائل‏ کامل‏تر و بهتر، خود به خود سبب می‏شود که عوامل کهنه و ناقص‏تر جای خود را به اینها بدهند و انسان به عوامل جدید و نیازمندیهای خاص آنها وابستگی‏ پیدا کند. وابستگی بشر به یک سلسله احتیاجات مادی و معنوی و تغییر دائمی عوامل و وسائل رفع کننده این احتیاجات و کامل‏تر و بهتر شدن دائمی‏ آنها که به نوبه خود یک سلسله احتیاجات جدید نیز به وجود می‏آورند، سبب می‏شود که مقتضیات محیط و اجتماع و زندگی در هر عصری و زمانی تغییر کند و انسان الزاما خود را با مقتضیات جدید تطبیق دهد. با چنین‏ مقتضیاتی نه باید نبرد کرد و نه می‏توان. متأسفانه همه پدیده‏های نوی که در زمان پیدا می‏شود، از نوع افکار و اندیشه‏های بهتر و عوامل و وسائل کامل‏تر برای زندگی سعادتمندانه‏تر نیست. زمان و محیط و اجتماع مخلوق بشر است و بشر هرگز از خطا مصون نبوده است‏، از این رو تنها وظیفه انسان انطباق و پیروی از زمان و افکار و اندیشه‏های زمان و عادتها و پسندهای زمان نیست، کنترل و اصلاح زمان نیز هست. بشر همان طوری که عقل و علم دارد، شهوت و هوای نفس هم دارد و همان طوری که در جهت مصلحت و زندگی بهتر گام بر می دارد، احیاناً انحراف هم پیدا می کند؛ پس زمان نیز، هم امکان پیشروی دارد و هم امکان انحراف. با پیشرویهای زمان باید پیش رفت و با انحرافات آن باید مبارزه کرد. "مقتضیات زمان" اکنون به شکل یک ابزار استعماری کامل برای در هم کوبیدن فرهنگ اصیل شرق و تحمیل روح غربی در آمده است. چه سفسطه‏ها که به این نام صورت می‏گیرد و چه بدبختیها که با این تابلوی قشنگ تحمیل می‏گردد. مثلاً می‏گویند عصر علم است. می‏گوییم صحیح است، امّا انسان در کدام عصر، مانند این عصر آزادی خود را از کف‏ داده و مقهور دیو شهوت و اژدهای خودخواهی و جاه‏طلبی و پول پرستی و استخدام و استثمار بوده است؟! در اسلام هرگز چیزی وجود ندارد که با پیشروی به سوی زندگی بهتر مخالف باشد. مشکل عصر ما این است که بشر امروز، یا جمود می‏ورزد و با کهنه پیمان می‏بندد و با هر چه نو است‏ مبارزه می‏کند، و یا جهالت به خرج می‏دهد و هر پدیده نو ظهوری را به نام‏ مقتضیات زمان موجه می‏شمارد. (1) 

 

(1) از شهید مطهری (برگرفته از صفحات 77 الی 80 کتاب ختم نبوت)

مطهری و آزادی و دموکراسی

 ۱۲۲۲

 

امیرالمؤمنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هر گونه اِعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع‏ نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می‏نگریست. این مطلب در تاریخ‏ زندگی علی عجیب نیست اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده‏ آزاد با آنان روبرو می‏شدند و صحبت می‏کردند، طرفین استدلال می‏کردند، استدلال یکدیگر را جواب می‏گفتند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بی‏سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. می‏آمدند در مسجد و در سخنرانی‏ و خطابه علی پارازیت ایجاد می‏کردند. روزی علی امیرالمؤمنین بر منبر بود. مردی آمد و سئوالی کرد. علی بالبدیهة جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است، دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی فرمود رهایش کنید او به من تنها فحش داد. خوارج در نماز جماعت به علی اقتدا نمی‏کردند زیرا او را کافر می‏پنداشتند. به مسجد می‏آمدند و با علی نماز نمی‏گذاردند و احیانا او را می‏آزردند. علی روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده‏اند. یکی از خوارج فریادش بلند شد و آیه‏ای را به عنوان‏ کنایه به علی بلند خواند. این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی اعمالت از بین می‏رود و از زیانکاران خواهی بود. او با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام می‏دانیم، اول مسلمان هستی، پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد، در لیلة المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت‏ را طعمه شمشیرها قراردادی و بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست، اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوی اعمالت به هدر می‏رود، و چون تو اکنون کافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی.علی در مقابل چه کرد؟! تا صدای او به قرآن بلند شد سکوت کرد تا آیه‏ را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد. باز او آیه را تکرار کرد و بلا فاصله علی سکوت نمود.علی سکوت می‏کرد چون دستور قرآن است که:"هنگامی که قرآن خوانده می‏شود گوش فرا دهید و خاموش شوید". و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین‏ باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه‏ای که آیه را تکرار کرد و می‏خواست وضع نماز را به هم‏ زند، علی این آیه را خواند:" صبر کن وعده خدا حق است و خواهد فرا رسید. این مردم بی‏ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند ". دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد. (1) 

 

(1) از شهید مطهری (از صفحات 139 الی 141 کتاب "جاذبه و دافعه علی علیه السلام)

مطهری و جنگ برای عقیده

۱۲۲۱

 

"... در آیه سیزدهم سوره آل‌عمران نکته ظریفی مندرج ‏است. آیه مربوط به جنگ مسلمانان با کفار در غزوۀ بدر ‏است. آنجا که آیه از مؤمنان نام می‌برد، جنگ آنان را ‏جنگ ایدئولوژیک و جنگ عقیده می‌نامد. حال آنکه از جنگ ‏کافران به جنگ عقیده تعبیر نمی‌کند. آیه می‌فرماید:‏ در برخوردی که میان این دو گروه روی داد عبرت و ‏نشانه‌ای برای شما وجود دارد، یک گروه از اینان در راه ‏خدا، یعنی برای ایمان و عقیده‌شان می‌جنگیدند، و اما ‏آن گروه دیگر کافر بودند.‏ آیه نمی‌گوید که گروه دوم نیز در راه عقیده نبرد ‏می‌کردند، زیرا جنگ آنها واقعاً ماهیت ایمانی نداشت، ‏حمایت امثال ابوسفیان از بتها به دلیل اعتقاد به بتها ‏نبود چراکه ابوسفیان می‌دانست اگر نظم تازه‌ای مستقر ‏شود، از قدرت و شوکت او چیزی باقی نمی‌ماند. او درواقع ‏از منافع خودش دفاع می‌کرد نه از اعتقاداتش."(1) 

 

(1) از شهید مطهری (ص 28 کتاب پیرامون انقلاب اسلامی)

مطهری و جهان بینی اسلامی

۱۲۲۰

 

"جهان بینی اسلامی، نه با جهان بینی غربی می خواند‏ نه با جهان بینی شرقی. این چه‏ بیماری است که عده ای می خواهند حتی جهان بینی اسلامی را به یکی از جهان بینی‏های غربی یا شرقی تطبیق بدهند. به آیات قرآن که می رسند آنها را به گونه ای تاویل و توجیه می کنند که با یکی از مکتب هایی که در غرب یا شرق وجود دارد بخواند. اسم ملک و فرشته که می اید، تلاش می‏کنند به گونه ای توجیه و تأویل کنند. به این افراد باید گفت اگر تو به آن نرسیده ای کوشش کن که برسی. ما بخواهیم یا نخواهیم، بفهمیم یا نفهمیم، فکر ما برسد یا نرسد، در قرآن ده ها معجزه از پیغمبران آمده است و این از مفاخر قرآن است. اگر این مسائل‏ نبود اصلا دین نیمی از رسالت خود را از دست داده بود. دین آمده است برای این که دید ما را وسیع کند (دید حسی که نیازی به آمدن پیغمبران ندارد)، ایمان به غیب را در ما ایجاد کند، ارزش انسان را تا آنجا بالا ببرد که انسان بتواند از قوانین معنوی بر ضد قوانن مادی استفاده کند، یعنی کاری را انجام بدهد که با قوانین مادی جور در نمی آید، قوانین مافوق مادی بر قوانین مادی حکومت کند، که اسمش می شود معجزه. در قرآن چقدر معجزه آمده؟! مگر رو دربایستی‏ داریم؟! عده ای تا می رسند به معجزات قرآن، شروع می کنند به تأویل و توجیه کردن که اگر قرآن می گوید دریا برای موسی شکافت، مقصود این است که در آن وقت مثلاً دریا جزر و مد داشته، حالت جزر دریا بوده و جزر هم طول کشیده، آن وقت موسی آمده از کف دریا رفته، وقتی که موسی رد شد، دریا به حالت اول برگشت. اگر قرآن می گوید عصای موسی اژدها شد، مقصود چیز دیگر است، مقصود از عصای موسی مثلاً سخن موسی، تبلیغ موسی و زبان موسی بود که مثل اژدها منطق آن ها را بلعید. این معنایش انکار قرآن است، معنایش این است که ما استقلال در فکر نداریم و قرآن را پیشوا قرار نداده‏ ایم که بگوییم آن چه قرآن میگوید، من روی آن تدبر کنم ببینم چگونه است؛ بلکه از اول بنا را بر این گذاشته ایم که مکتب های دیگر را بپذیریم، بعد بیاییم آیات قرآن را روی آن حرف های دیگر توجیه و تاویل کنیم.(1) 

 

(1) از  شهید مرتضی مطهری( صفحه ی 167 تا 170 کتاب "آینده انقلاب اسلامی ایران")

مطهری و حل همه ی مسائل قرآن

1219

 

"وقتی در قرآن منصفانه و بی غرضانه تأمل کنیم هیچ ضرورتی ندارد که بتوانیم همه مسائل آن را حل کنیم. قرآن از این حیث شبیه طبیعت است؛ در طبیعت، بسا رازها وجود دارد که حل نشده و در شرایط فعلی نیز برای ما امکان حل آنها وجود ندارد، اما این مسائل در آینده حل خواهد شد. قرآن نیز همچون طبیعت کتابی است که برای یک زمان نازل نشده است، اگر غیر از این بود در گذشته همه رازهای قرآن کشف می شد و این کتاب آسمانی جاذبه و تازگی و اثربخشی خود را از دست می داد، حال آن که استعداد تدبّر و تفکّر و کشف جدید همیشه برای قرآن هست، و این نکته ای است که پیامبر و ائمه آن را توضیح داده اند."(1) 

 

(1) از شهید مطهری در مجموعه آثار 3، "آشنایی با قرآن" ص 199

دیدگاه مطهری و ولایت فقیه

۱۲۱۸

برای درک و دریافت نظر یک اندیشمند درباره یک موضوع خاص، باید کل آثار او را مورد مطالعه قرار داد و در عین حال جغرافیای زمان و مکان را نیز در نظر گرفت که یک نظریه در چه شرایط زمانی و مکانی مطرح شده است.

 در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری (ره) نظریه‏ای درباره حکومت اسلامی دارد که باید بر اساس این منطق آن را مورد تحلیل قرار داد. در آن کتاب شهید مطهری به دنبال تبیین این مسئله  بود که جمهوری اسلامی به مفهوم حکومت روحانیون نیست و با دموکراسی نیز منافاتی ندارد. در شرایط سالهای اولیه انقلاب اسلامی برخی از دیدگاهها وجود داشت که بر تباین میان حکومت اسلامی و حکومت دموکراتیک تأکید می‏کردند، در نتیجه شهید مطهری بدنبال رفع این سؤء تفاهم بودند، و در آنجا دقیقا به این مسئله اشاره دارند:

بنابراین اسلامی بودن این جمهوری به هیچ وجه با حاکمیت ولی فقیه و ... یا بطور کلی با دموکراسی منافات ندارد و هیچگاه اصول دموکراسی ایجاب نمی کند که بر یک جامعه؛ ایدئولوژی و مکتبی، حاکم نباشد(1).

مسئله ولایت فقیه را هم که مطرح کردید از همین قبیل است، ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند(2).

البته این نظر را هم  امام راحل  قبل از پیروزی انقلاب اسلامی داشتند و بیشتر بر نقش نظارتی روحانیون تاکید می کردند(3) ولی نکته مهم این است که شهید مطهری بر اسلامی بودن حکومت تاکید می کردند ولی اسلامی بودن را ملازم با حکومت روحانیون نمی دیدند و در عین حال آن را مباین با آن، هم  نمی‏دیدند یعنی در صورتی که ماهیت اسلامی حکومت با حضور روحانیون در عرصه‏های اجرایی قابلیت تحقق پیدا می کرد، با آن مخالفت نمی‏کردند، بلکه از آن استقبال هم می کردند، همانطور که امام هم از این مسئله در سالهای بعد حمایت کردند.

بنابراین مسئله اصلی برای شهید مطهری، اسلامی بودن حکومت است و اگر این مسئله و هدف با ایفای نقش نظارتی از سوی روحانیون تأمین می شد، نیازی به حضور روحانیون در مشاغل اجرایی نبود، ولی در صورتی که این هدف؛ حضور روحانیون در مشاغل سیاسی و اجرایی را ضروری می ساخت، شهید مطهری با آن مخالفت نمی کردند، چنانکه خود ایشان اولین عضو منصوب حضرت امام در شورای انقلاب بودند و لذا  ایشان در کتاب دیگر خود یعنی درباره جمهوری اسلامی این مسئله را بدین صورت مورد تأکید قرار می‏دهد که:

...این است که این نهضت در ابتدای کار؛ دست انداخته است روی حساس ترین و اساسی‏ترین نقطه ها یعنی همان کاری که در صدر اسلام شد. در دوره‏های بعد روحانیت فکر می کرد نوعی تقسیم کار میان خودش و مؤمنین برقرار کرده است و آن این است که  وظیفه خودش را گذشته از وظایف خاص روحانی؛ تعلیم و آموزش اسلام و تربیت اسلامی، نظارت و کنترل جامعه در حد امر به معروف ونهی از منکر می‏دانست و می‏خواست مسلمانان دیگر، طبقات و قشرهای دیگر، این وظیفه را بدرستی انجام دهند، این بود که با انحرافات مبارزه می کرد ولی بیش از این دیگر جلو نمی‏آمد، ولی امروز نهضت ما دارد از نهضت صدر اسلام پیروی می‏کند یعنی قبل از هر چیز به سراغ نظام حاکم فاسد می‏رود و در صدر برنامه نهضت روحانیت ما مسئله حکومت اسلامی مطرح است(4).

 (۱)پیرامون انقلاب اسلامی ، ص 83 

 (2)همان، ص 85

(3) صحیفه نور جلدهای اول و دوم

(4) درباره جمهوری اسلامی ایران

از پایگاه اطلاعاتی شهید مطهری 

دیدگاه مطهری و ولایت فقیه

 

۱۲۱۷

 

 

بر اساس دیدگاه استاد مطهری، ولی فقیه در یک کشور اسلامی که مردم آن اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته اند و به آن متلزم و متعهد هستند، نقش یک ناظر بر ایدئولوژی نظام، که همان اسلام است، را دارد. البتّه معنای این گفته این نیست که نظارت او صرفاً یک نظارت تشریفاتی است، بلکه او (ولی فقیه) صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد. [1] استاد مطهری مشروعیت همه ارکان نظام اسلامی را به تأیید و تصویب ولی فقیه می داند. ایشان در این زمینه می گوید:«از آنجا که جامعه یک جامعه اسلامی است، مردم وابسته به مکتب اسلامند، صلاحیت هر حاکمی از این نظر که قابلیت اجرای قوانین ملی و اسلامی را دارد یا نه، باید مورد تصویب و تأیید (ولی) فقیه قرار گیرد.[2] »

ممکن است این سؤال مطرح شود که فقیه جامع الشرایط مشروعیت حکومتش را از چه مرجعی به دست می آورد؟ آیا این انتخاب مردم به او مشروعیت می دهد؟ یا اینکه دین و مکتب اسلام، حکومت او را در زمان غیبت حضرت ولی عصر ـ علیه السّلام ـ به رسمیت شناخته است؟ استاد مطهری حق شرعی و ولایت شرعی را ناشی از ایدئولوژی و مکتبی می داند که مردم پذیرفته اند، نه اینکه ولایت او به انتخاب مردم مشروعیت پیدا کند.[3]

ولی امر، در زمان غیبت کبری حضرت ولی عصر (عج)، در دین مبین اسلام به وسیله اولیای دین و ائمه اطهار (ع )، انتخاب بالوصف شده است. یعنی شرایط و اوصاف او بیان گردیده است، مانند حدیث امام حسن عسکری(علیه السلام):«هر کس از فقها که خود نگهدار و نگهبان دین و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولایش (خداوند) باشد، باید مردم از وی پیروی کنند.[4] » و یا حدیث امام صادق ـ علیه السّلام ـ که فرمود:«مردم باید دقت کنند و از بین فقهائی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و با احکام اهلبیت آشنائی دارند، او را در میان خود حاکم قرار دهند، که من او را بر شما حاکم قرار دادم.» (اصول کافی،ج1،ص67)

استاد مطهری دراین رابطه به فرمان امام به نخست وزیر دولت موقت استناد می کند و می فرماید:«امام در فرمان خود به نخست وزیر دولت موقت می نویسد: به موجب حق شرعی (ولایت فقیه) و به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت به من ابراز شده، من رئیس دولت را تعیین می کنم.[5]» همانطور که ملاحظه فرمودید، در فرمان امام هم جمله «به موجب حق شرعی» آمده است که بیانگر انتخاب بالوصف توسط شارع مقدس است که مبین مشروعیت الهی ولی فقیه می باشد و هم جمله «به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت که به من ابراز شده» آمده است که بیانگر انتخاب بالشخص توسط مردم است که گویای مقبولیت مردمی و اعتماد ملت به ولی فقیه است.

ایشان در بحث اسلام و مقتضیات زمان عواملی را بر می شمارد که در قانون اسلام این نرمش و انعطاف را ایجاد می کند که با شرایط مختلف قابل انطباق باشد و یکی از آن عوامل را در اختیارات حاکم شرعی می داند و می گوید:« بلاتشبیه همینطور که در قوانین می بینید، در اکثر کشورها قوانین را قوه مقننه وضع می کند و در اختیار قوه مجریه می گذارد. ولی در مواردی مصلحت چنین اقتضا می کند که برای همیشه یا به طور موقت قوه مقننه اختیار را به قوه مجریه بدهد و بگوید این را در اختیارات خود عمل کن... در اسلام یک سلسله اختیارات به پیغمبر داده شده، وحی به پیغمبر اختیار داده، نه اینکه در آنجا بالخصوص وحی نازل می شود. در مسائل اداره جامعه اسلامی غالباً چنین است، پیغمبر طبق اختیارات خودش عمل می کند.» [6] «کاری را که پیغمبر به موجب اختیارش انجام داده تابع زمان خود پیغمبر است. زمان که عوض شد ممکن است حکم این کار هم عوض شود.

کاری که پیغمبر براساس وحی انجام داده است برای همیشه حکم آن همان خواهد بود که بیان شده و مجتهد باید تشخیص دهد که کدام کار پیامبر به وحی و کدام کار پیامبر به موجب اختیار او بوده است.»[7] قوانینی که به پیامبر وحی شده است، از احکام مسلم اسلام است و همانطور که اجرای آن، بر شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و امام معصوم ـ علیهم السّلام ـ واجب بود، بر فقیه نیز واجب است و اختیاراتی را که به پیغمبر در مسئله اراده جامعه اسلامی داده شده بود، امام و ولی فقیه هم همان اختیارات را دارد. بنابر این استاد مطهری می گوید: «این اختیارات از پیغمبر به امام منتقل می شود و از امام به حاکم شرعی مسلمین. بسیاری از تحریم ها و تحلیل هایی که فقها کرده اند ـ که همه هم امروز قبول دارند ـ بر همین اساس بوده است.» [8]

شهید مطهری فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی را بر اساس همین اختیارات می داند و می افزاید:« این به موجب آن بود که میرزای شیرازی می دانست که حاکم شرعی، یک سلسله اختیارات دارد و به موقع می تواند از آن استفاده کند. به موقع می تواند امری را که در اصل شرع حرام نشده یا لااقل فقیه دلیلی بر حرمتش ندارد، در مورد به خصوص تحریم کند. یک امری که در اصل شرع هیچ دلیل به حرمت یا وجوبش نیست، نه حرام است نه واجب، امر مباحی است، فقیه به موجب اختیارات خودش می تواند آن را تحریم کند.» [9]

بنابراین: استاد مطهری ولی فقیه را در نظام اسلامی یک ایدئولوک می داند، که بر اجرای صحیح ایدئولوژی نظارت کامل دارد و مشروعیت همه ارکان نظام به تأیید و تصویب اوست و مشروعیت منصب او از طرف دین تأمین شده است و اختیارات او در اداره جامعه اسلامی، همان اختیارات پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ است. کما اینکه نظر حضرت امام (ره) و تعداد زیادی از فقهاء در باب اختیارات ولی فقیه همین است.  

 

[1]- مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران، صدرا، ص 85. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ پنجم، ج 3، بحث امامت و رهبری، ولاها و ولایتها.

[2]- همان، ص 86.

[3]- همان.

[4]- حرّ عاملی ـ وسائل الشیعه، ج 1، ص 94، (متن حدیث: قال العسکری (ع): امّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه).

[5]- مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ص 86.

[6]- مرتضی، مطهری. الامی و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1376.

[7]- همان.

[8]- همان.

[9]- همان، ص 92ـ91. 

 

از پایگاه اطلاعاتی شهید مطهری